معرفی
این یک وبلاگ گروهیه که نویسنده هاشو می تونین از این ستون سمت چپی ببینین.
اما چیزی که هست اینه که عملا حامد (و بعضا فواد) و بعضی دیگه اینجا مطلب میذارن و بقیه ی اسما نقش مثلا مترسک (!!)رو بازی میکنه (سیاهی لشگر شاید بهتر باشه) بهرحال منم یکی از اون سیاهی لشگرام که دارم اینجا مطلب میذارم(!)(البته من یه بار یه مطلب جذاب اینجا گذاشتم که ظرف مدت ۲ ساعت در یک اقدام انقلابی و گاز انبری توسط حامد خان و تحت فشار دستهای پشت پرده سانسور شد به دلایلی که من از ذکرش معذورم چون در صورت ذکر دلایل امکان داره دوباره تحت تاثیر نظارت استصوابی حامد و اون دستای پشت پرده کذائی مطلبم حذف شه)
من شخصا به این وبلاگ خیلی تعلق خاطر دارم و بدون اینکه خودمم بدونم یا حواسم باشه هر وقت میام اینترنت یه سر بهش میزنم (حالا نه هر وقت ولی خیلی وقتا!!) نمیدونم چرا اما الآن که فکر میکنم میبینم که یه دلیل کوچولوئی این قضیه داره اونم اینه که شاید تنها وسیله ای که می تونم یادی از سرزمین آبا و اجدادیم (یواش یواش داره قضیه جدی میشه!) بکنم اینجاست با این متنائی که حامد و فواد میذارن و هر چیزه دیگه ای تو این بلاگ منو یاده اونجا میندازه. چه اون موقع که تهران بودم و هر چند وقت یکبار اگه حامدو میدیدم یاد زابل (سی تی !) میافتادم چه الآن تو خاک غربت که دیگه عملا تنها وسیله بیاد آوردن اونجا همینه!
حامد و فواد دوتا از صمیمی ترین دوستای من هستن (در واقع بودن!) که با هم خاطرات خیلی زیادی رو به خصوص تو دبیرستان دانشگاه داشتیم(آخ که چقد دلم واسه اون دبیرستان دانشگاه تنگ شده... واسه ساختمونای اجق وجقش! واسه بیابونای اطرافش! واسه اون گلدون سر جاده! واسه بچه هاش واسه اون سوراخ دیوار که ازش دبیرستان کناری رو دید میزدیم!!! واسه معلمای پروازیش!!! واسه سرویسای مشتی مندلی و کورسای بین راننده ها و رو کم کنی ها و..........واسه روزای بارونی....) داشتم میگفتم یهو حواسم رفت به گذشته ها خلاصه کنم هم حامد و هم فواد در زمینه سیستان شناسی و (یه چیزائی تو همین مایه ها!) خیلی علاقه و استعداد دارن حامدو میدونم که اولین کتابش قراره چاپ شه که واقعا جای تبریک داره من میدونم چقد حامد روش زحمت کشیده و آی کیو سوزونده و اینم باور دارم که حامد یکی از با استعداد ترین و اکتیو(!!) ترین آدمائیه که من به عمرم دیدم. آها داشتم راجع به کتابش میگفتم که واقعا محشره و ریز ترین نکات زبان سیستانی و عمیق ترین مفاهیمشو تجزیه و تحلیل کرده و با ارتباط دادن اونا به سایر زبونا و حتی فرهنگها نتایج زبان شناسانه و تاریخ شناسانه ی باور نکردنی ولی غیر قابل انکاری گرفته (نه اینکه فکر کنین من اینجا تبلیغات چی هستم نخیر این حرف دلم بود و واقعا باور دارم بش)
بهر حال غرض از این مطلب معرفی خودم به عنوان یکی از (مثلا) نویسندگان این وبلاگ بود (حامد ۴-۳ ماه پیش که همو دیدیم ازم خواست این کارو بکنم و تا وقتی ایران بودم چندین بارتاکید کرد اما یادم رفت(حامد جان شرمنده)) خدمت همه ی دوستای عزیزم که اینا رو دارن میخونن سلام میگم و دلم برای همه تنگ شده برای خود زابل و ذره ذره خاک اونجا وکل ایران دلم تنگ شده.
به امید دیدار مجدد همه دوستان در یک ایران زیبا و آزاد و سربلند......
خدا نگهدار.......
بابک اکبری.
(...دوباره میشود آری به باغ گل رویاند
دوباره میشود آری به دشت سبزه نشاند
دوباره میشود از خانه های شاد گذشت
دوباره میشود آری اگر بپیوندیم
به دیدگان پر از انتظار شبزدگان
دوباره میشود آری اگر شکسته شود
شب سکوت و شب ترس و یاس ما یاران.....)
توضیح لوگو: نقشمایهٔ یکی از ظروف سفالین مکشوفه در شهر سوخته سیستان (هزارهٔ سوم پیش از میلاد).