آهنگ حماسی سیستانی در سبک پاپ با خوانندگی «محمدرضا میری»

 

 

برای مشاهده آنلاین نماهنگ مربوط به اثری فاخر و حماسی به زبان سیستانی، اثری از محمدرضا میری (آهنگساز، تنظیم کننده و خواننده) در کانال زارایا اینجا را کلیک کنید. 

 

 

 

 

دندونیکه (تصاویر کمیک به زبان سیستانی) : شوتکی؛ برند جدید ماشین !

 

 

شوتکی (به سیستانی: پر شتاب)

 

 

پوستر: نام های سیستان در طول تاریخ

 

پوستری از نام های سیستان در طول تاریخ: 

 

 

 

 

 

ویدئو کلیپ «Cloud Connected» از گروه متال «In Flames» با زیرنویس سیستانی



In Flames از جمله برجسته ترین گروه های موسیقی در دنیای متال به شمار می رود و تا به اکنون تأثیر به سزایی در شکوفایی و توسعه این دست از موسیقی در ابعاد بین الملل داشته است. آنچه در پیش رو دارید ویدئو کلیپ Cloud Connected از این گروه با زیرنویس به زبان سیستانی می باشد که از طریق کانال تصویری سرای فرهنگ و هنر سیستان در وبسایت آپارات قابل مشاهده است. جهت دانلود مستقیم نیز می توانید اینجا را کلیک کنید. 




راه اندازی کانال تصویری «زارایا» در وبسایت آپارات



بدینوسیله به اطلاع کلیه خوانندگان رسانده می شود کانال «زارایا»، شاخه تصویری وبسایت سرای فرهنگ و هنر سیستان در پایگاه آپارات به آدرس aparat.com/zaraya راه اندازی گردید.


+ جهت مشاهده نخستین تولید ویدیویی زارایا (نماهنگ «داد و بیداد» با صدای عادل ابیلی) اینجا را کلیک کنید. (دانلود مستقیم از اینجا



عکس نوشته به زبان سیستانی (7)





چک زنئ، سرچک زنئ! دؤله وه لئتک زنئ! *

(هلهله بر پا کنید! بر دهل محکم بکوبید!)

* اصطلاح ریتمیکی که زنان سیستانی در مراسم شور و شادی خویش بلند سر می دهند. (واژه نامه سکزی؛ جواد محمدی خمک؛ سروش، تهران 1379، ص 151).

 

یادداشت تکان دهنده گری لوئیس (نماینده سازمان‌ملل) در مرگ دریاچه‌ هامون


ما نمی خواهیم آخرین نسلی باشیم که در اینجا زندگی می کنیم...


گری لوئیس، هماهنگ کننده مقیم سازمان ملل متحد در ایران


مرد سیستانی می گفت: "فرشتگان بر دستان کسانی که به ما کمک کنند، بوسه خواهند زد."

چهره رنگ پریده این ماهیگیر حکایت از روزگار و احوال ناخوش او می کند، پوست آفتاب سوخته و چرم مانندش گویای سال ها سختی و ناملایمات است و چشمانش نشانی از اشک های فروخورده اش دارد. حسرت زمانی را می خورد که روزگار تاحدی به کامش بود و از ایامی می گفت که دریاچه ها پر از آب و ماهی بودند، فرزندانش شاد و زندگی بر وفق مراد بود.

گفته هایش به قدری تکان دهنده بود که فراموش کردم نامش را بپرسم. می خواست حرف هایش را بشنوم و بعد دنیا را در جریان شرایط ناگوار فقیرترین و نامساعدترین منطقه ایران یعنی تالاب های هامون سیستان قرار دهم.

امروز "تالاب" دیگر واژه ای درست برای هامون نیست. زیرا اینجا حالا زمینی خشک و تفتیده است. اشتغال سودآور اندک است و بیش از نیمی از ساکنان با کمک های کمیته امداد امام خمینی زندگی می کنند.

کار بیشتر آنان ماهیگیری است - یا بود. حالا تقریبا همگی بی کارند و در ویرانه های روستاهای متروکی زندگی می کنند که در حاشیه رودخانه هایی ساخته شده بودند که روزگاری پرآب و شکوفا بودند. باد در اسکله های پرسروصدا، بازارهای خالی از ماهی و قایق های شکسته ای می پیچد، که همه جا پخش شده است.

هامون ها از سه ناحیه تالابی بزرگ به وسعت 5 هزار و 660 کیلومتر مربع تشکیل شده اند. دوسوم این تالاب ها در ایران قرار دارند و آب رودخانه هلمند افغانستان آن ها را به هم ربط داده و تغذیه می کند. بیشتر این ناحیه تا بیست سال پیش سرسبز و گونه های گیاهی و جانوری در آنجا فراوان و دریاچه پر از ماهی بود. مجموع صید سالانه از 12هزار تن فراتر می رفت و ماهیگیران ماهی هایی بیست کیلوگرمی صید می کردند. تالاب ها آب کشاورزان و رمه های گاومیش و امکانات معاش هزاران خانواده را تامین می کردند.

اما ایجاد سدها و کانال ها در افغانستان آب رودخانه را برای کشاورزی در استان های فقیرنشین قندهار، هلمند و نیمروز منحرف کرد و میزان آب دریاچه ها کاهش یافت. و بعد ایجاد چهار مخزن در داخل خود ایران به انحراف بیشتر آب از مسیر طبیعی آن منجر شد.

من از سه روستای؛ تخت دولت، ادیمی و کوه خواجه دیدن و با بسیاری از ساکنان آن ها صحبت کردم. مردم از بی آبی ناراحت بودند و از دولت و سازمان ملل کمک می خواستند. مردم سیستان احساس می کنند برای کمک به آنان هیچ کاری - جز پرداخت کمک های نقدی - انجام نمی شود. آنان می خواهند کار کنند.

خانم سالمندی که دست دو نوه خردسالش را گرفته بود، می گفت "ما برای بقای خود مبارزه می کنیم." و در حالی که به چهره محزون و موهای خاک آلود یکی از نوه های پنج ساله اش اشاره می کرد، گفت "دخترک دارد می میرد. ما نمی خواهیم آخرین نسلی باشیم که در اینجا زندگی می کنیم."

حدود 400 هزار نفر در ناحیه سیستان زندگی می کنند که تعداد زیادی از آنان در زیر خط فقر قرار دارند. کمک نقدی که از دولت یا کمیته امداد امام خمینی دریافت می کنند به زحمت از 20 دلار در ماه فراتر می رود. مردی می گفت: "ما صیادیم و زمین برای کشاورزی نداریم. یعنی اگر ماهی نباشد زندگی هم نیست."

این فاجعه زیست محیطی هزاران نفر را وادار به ترک منطقه کرده است. به گفته منابع دولتی تنها در 2012 حدود 5 هزار خانواده منطقه را ترک کرده اند. در مجموع 600 هزار نفر از اینجا بیرون رفته اند. بیشتر آنان با طی مسیری دوهزار کیلومتری به استان گلستان در شمال ایران رفته اند تا زندگی تازه ای آغاز کنند، دیگران درهمه جای ایران پراکنده شده اند. آنان که مانده اند هرسال فقیرتر می شوند.

آنچه حیرت آور است سرعت پیشرفت این فاجعه ساخته دست انسان است. طی تنها 20 سال امکانات معاش مردم نابود شده است. بادهای شرقی که زمانی با وزیدن روی دریاچه عامل تهویه طبیعی هوا بودند حالا فقط توفان های شن به بار می آورند و روزهای متوالی باعث تیرگی هوا می شوند و توفان شن را به افغانستان و حتی دورتر یعنی تا پاکستان می برند.

به نظر می رسد بیشتر ایرانیان اطلاع چندانی از رنج مردمی ندارند که در هامون های سیستان زندگی می کنند. در مقایسه، فاجعه زیست محیطی نمادین تری در ایران یعنی مرگ آرام دریاچه ارومیه از توجه شدید رسانه ای و سیاسی برخوردار است. اما وقتی اخیرا به دریاچه ارومیه سفر کردم، با نا امیدی شدید و یاس و درماندگی فراوانی مواجه نشدم که در هامون های سیستان شاهد بودم.

این مشکل احتمالا تنها در صورت تحقق دو رویداد کلیدی حل خواهد شد؛نخست، افغانستان و ایران باید مشترکا درباره مسیر اقدام برای تقسیم عادلانه آبی که قرن ها بین خود تقسیم می کرده اند به توافق برسند. دویست سال پیش مرزی در کار نبود. آنچه در آن زمان اهمیت داشت جامعه ها و خانواده ها بود که فرهنگ و زبانی مشترک داشتند و یافتن راه حل آسان تر بود.

دوم، لازم است خود ایرانیان آب اندکی را که به ایران می رسد بهتر تقسیم کنند. درحال حاضر بیشتر آب برای تامین آب آشامیدنی و کشاورزی به شبکه مخزن چاه نیمه عمیق منحرف می شود. در حالی که هنوز می توان اجازه داد بیشتر این آب به طور طبیعی به هامون ها جریان یابد و باعث احیای آن ها و ادامه زندگی جوامع محلی شود.

ایرانیان و جامعه بین المللی باید نسبت به این فاجعه واکنش نشان دهند. و باید هم اکنون چنین کنند. حامیان لازم است کار با ساکنان هامون ها را شروع کنند و به احیای روش زندگی آنان یاری رسانند.

اجازه دهید در آن هنگام فرشتگان تصمیم بگیرند مرحمت خود را چگونه و در کجا ارزانی دارند.


منبع


عکس نوشته به زبان سیستانی (6)



سیستونه چکار شه؟

(چه بر سیستان آمد؟)


دندونیکه: تصاویر کمیک به زبان سیستانی (3)



سیستو، پؤ انداز شمه!


دندونیکه: تصاویر کمیک به زبان سیستانی (2)



تروکه نکنی!


دندونیکه: تصاویر کمیک به زبان سیستانی (1)



ندر گوچگون سیستو


عکس نوشته به زبان سیستانی (5)






وه درنگک شته غصّه، بگک پوز پوزک مکو...


(اندوه به سر رسیده، پیغامش دهید بغض فرو دهد...)


پیام سیستانی/ منظومه غنایی «چکری پکر
ی»


عکس نوشته به زبان سیستانی (4)


از ذوخ و خنده پر کنک، امشؤ تموم عالمه...

(به یک امشب، جمله جهان را مملو از شور و شادی ات ساز...)


پیام سیستانی / شعر «چک چکی»



عکس نوشته به زبان سیستانی (3)





عمرئ بودو پلپتک و سگ دووی، عاقبت ء مردو وه تلواس خوا...

(عمری را به تقلا و سگ کوشی گذراندم، سرانجام هم در دلشوره های خویش از دست رفتم...)


غلامعلی رئیس الذاکرین دهبانی / شعر «آدم بئ چاره»

عکس نوشته به زبان سیستانی (2)





چترون تو بو جئلونگئ که گل داده وه پالئز... 

(گیسوان ات بوته ای را می مانست که به پالیز گل کرده است...)


ماشاءالله خلیلی/ غزل پاطی



عکس نوشته به زبان سیستانی (1)



کوش کوش کو نو جملگئ شو نو یگ جا دک مکو...
(سر به زوزه بگیر و چون گردبادی باش که آرام و قرار ندارد...)

پیام سیستانی/ منظومه غنایی چکری پکری



دانلود «قضیه سیستان» نوشته ارزشمند «جرج کرزن» انگلیسی.


جرج کرزن (George N. Curzon) زاده 1859 میلادی، سیاح، ایران شناس و از رجال سیاسی برجسته بریتانیا در قرن نوزدهم می باشد.



مجموعه مقالات کرزن که در حقیقت حاصل جهانگردی های وی در خاور دور و خاور میانه می باشد در روزنامه تایمز لندن انتشار می یافت و همین مقالات بعدها تحت عنوان کتاب «پارس و قضیه پارس (Persia and the Persian Question)» به زیر چاپ رفت. فصل نهم از کتاب مزبور تحت عنوان «قضیه سیستان (THE SEISTAN QUESTION)» به طور اختصاصی به شرح یافته های این سیاح اروپایی در خصوص وضعیت ژئوپولیتیک سیستان و بررسی مشاهدات سیستان شناختی دیگر سیاحان اروپایی در اواخر قرن نوزدهم می پردازد.


جهت دانلود متن مزبور به زبان انگلیسی اینجا یا اینجا را کلیک کنید. 



ترجمان سیستانی از انگلیسی (3) : آلبر کامو





"Autumn is a second spring when every leaf is a flower"

Albert Camus



تیرمآ ره گده بهارئ پندارو؛ دمئ که أر بلگئ یگ گلئ ره مونه.

آلبر کامو

دانلود کتاب ارزشمند «مردم شناسی سیستان» نوشته «کاندید آکادمیسین محمداعظم سیستانی»

«مردم‌شناسی سیستان» عنوان اثر ارزشمند سیستان پژوه، محمداعظم سیستانی می باشد که چاپ نخست آن به سال 1990 در کابل و چاپ دوم به همراه تجدیدنظر و اضافات به سال 2011 در گوتنبرگ طبع و انتشار یافته است.



این کتاب جامع در هفت فصل با عناوین «مردم سیستان (جامعه شناسی تاریخی)»، «ویژگی های حیات روستایی در سیستان»، «آداب و رسوم مردم سیستان»، «باورها و اعتقادات مردم سیستان»، «برخی واژگان، اصطلاحات کشاورزی و ضرب المثل های سیستان»، «ترانه ها و سرودهای عامیانه سیستان» و «افسانه های مردم سیستان»، تدوین شده و از حیث موضوعیت، با اثر ارزشمند سیستان پژوه غلامعلی رئیس الذاکرین دهبانی با عنوان «کندو، فرهنگ مردم سیستان» برابری می نماید.


مؤلف در مقدمه کتاب نسبت به دلایل تجدید چاپ این کتاب چنین توضیح می دهد:

باید متذکر شد چاپ اول این کتاب پس از طبع در سال 1992 به استثنای 200 نسخه که در یک سمینار توزیع شده بود، بقیه همگی در شعله های آتش راکت پراکنی های مجاهدین بر یکدیگر ... سوخت و زحمات مؤلف در تهیه آن به هدر رفت. اینک بعد از 20 سال در دیار غربت فرصت میسر شد تا به دوباره نویسی و اصلاح و تکمیل آن بپردازم.


آنچه در پیش رو دارید نسخه کامل کتاب مردم شناسی سیستان (چاپ دوم) می باشد که از پایگاه افغان-جرمن آنلاین گرداوری شده و در اختیار خوانندگان بولتن تحلیلی سیستانیان قرار گرفته است. 


جهت دانلود کتاب مردم شناسی سیستان اینجا را کلیک کنید.


+ عکس برگرفته از پایگاه افغان-جرمن آنلاین


ترجمان سیستانی از انگلیسی (2)




You are going to women ? Do not forget the whip

Friedrich Nietzsche



وه سون عورتينه گو مئ رئ؟ غمچو خوا از اوش نكنی!

فردريش نيچه

ترجمان سیستانی از انگلیسی (1)

.




Everyone thinks of changing the world, but no one thinks of changing himself

Leo Tolstoy


منا خلق مخوائهء عالمه بتکونهء؛ نیه کسئ که خود خوا بتکونه.

لئو تولستوی

قضاوت در سیستان :

قضاوت و حل و فصل ِ منازعات بین مردم از زمانی که بشر پا به عرصه ی این زمین خاکی گذاشته ، به عنوان لازمه زندگی بشر به وجود آمده است. و این نیاز زمانی پررنگ تر و مهم تر شد که زندگی بشر جنبه ی اجتماعی تری به خود گرفت و به تدریج با بالیدن بشر و رشد آن ، قضاوت و حل و فصل منازعات به دلیل پیچیدگی مشکلات انسان ها ، پیشرفته تر شد.

در گذشته ساختارهای نظامند برای قضاوت به شکل امروز وجود نداشته و مردم به صورت کدخدامنشی مشکلات خودشون رو حل می کردند .

قضاوت هم با توجه به فرهنگ و بوم هر منطقه متفاوت است و بسته به آدب و هنجارهای هر اجتماع شکل می گیرد بهتر است بگوییم هر قوم و ملتی به شیوه هایی که مورد پذیرش خودشان است اقدام به حل منازعات می کنند.

مردم سیستان هم از دیرباز با توجه با ساختار اجتماعی کهنی که داشتند از ساختارهای نظامند ِ نانوشته ی اجتماعی برای حل و فصل منازعات خود استفاده می کردند که هنوز هم با وجود ساختار های نظامندی مثل دادگستری ، حل و فصل دعاوی به شیوه های گذشته در آن مرسوم است.

نمونه هایی از آن را آقای مزارگلستانه در کتاب خودشون ذکر کردند.



1 - شال ( shal ) :   

«سَر شال 1 ما اُومدَه»

«سَر شال ما نَیُومدَه»

ایالت سیستان در حدود 30 هجری به وسیله سپاه اسلام فتح گردید ،اما سیستان به سادگی اسلام را نپذیرفت،زیرا یک کانون جامع زردشتی بود ومعبد کرکویه وامروز خرابه آن در میانکنگی یادگار افتخارات آن دوران است.

بعد از چند روز جنگ برای اسلام پیغام فرستادند که ما نه اینکه نتوانیم با شما بجنگیم،ما قادریم با شما بجنگیم اما در کتابهایمان(منظور کتب زردشتی است)خوانده ایم که شما سپاه خدائید وما با سپاه خدا نمی جنگیم وحاضر به صلح هستیم .

به شهادت تاریخ،فرشی بر روی گشتگان دو طرف پهن شد و روی آن نشستند تا صلح کنند وصلح برقرار گردید،که امیر هر سال هزار هزار درم بدهد امیرالمؤمنین را و از این تاریخ خونبندی ها ، شکست و بست ها و حل و فصل آن را در سیستان «شال» می گفتند: «شال خونبندی ،شال عزا، شال شادی، شال مردم داری و...» و در تاریخ سیستان آمده است:«بر روی جسد کشتگان جامه ای پهن کردند» 2

(شال درباورهای مردم نوعی قداست وپاکيزگی پيدا کرده به گونه اي که " شال " زير انداز ويژه حل اختلافات اجتماعی درسيستان است وبه نوعی حريم امن و به سنت سيستان " ميار " و " پناهگاه " نيز هست.

جايگاه شال به اندازه ايست که اگرقاتل انسانی به ان پناه آورد تازمان حضور درروی شال مورد حمايت صاحب شال قرارمی گيرد.
)


2- خونبندی(صلح) :


هنگامی که جنگ ودعوا راه می افتاد وکار به خونبندی ومردم داری وانتخاب قاضی وداور محلی می انجامید؛
جلسات متعددی از ریش سفیدان و واسطه ها تشکیل می شد وگاه پای داورانی با سابقه و بی طرف که در منطقه به «شکسته بند» 3 معروف هستند برای پیشرفت وپیشبرد کار وجوش خوردن قضیه به میان کشیده می شد در چنین مجالسی از تیپ جوان که به لحاظ سن وسال غرور جوانی خشن تر هستند کمتر یا اصلادعوت نمیگردید.

کلیه گفتار،کلمات،اصطلاحات وسخنانی که مطرح می شود باید کاملاً سنجیده وحساب شده باشد وگرنه چه بسا مسأله حل نشده که هیچ ، بلکه ممکن است به بیراهه کشیده و گره کوری ایجاد شود و به گونه دیگری جریان یابد.

در مجلس،موضوع طرح میشود تا قضاوت کنندگان بشنوند وبعد داوری کنند،قتل عمد یا غیر عمد بودنش باید مشخص گردد،ضرب وجرح،استفاده از نوع آلت ضرب مانند چوب،چماق،کارد،داس،اره،شمشیر وتفنگ واین که آیا به قصد نمایش و تهدید بوده ویا عمدی در کار بوده است،آغاز کننده چه کسی بوده است وخلاصه همه جوانب مسأله بررسی میشود وچه بسا که طرفین وهم داوران به قصد شور،چندین بار مجلس را ترک ودر گوشه ای دیگر تصمیم بگیرند ومجدداً به مجلس برگردند.

و بالاخره حکم عرفی ومردمی صادر گردیده ،چند شتر زرد مو،تفنگ،یک یا دو...طلا یا پول از 20 هزار تومان تا میلیون ها تومان و2 تا 4 دختر (زَن ِ سَرخُون) 4 که با انتخاب طرف مقابل ِ ضارب انجام می شد وامروز حدود......هزار تومان و2 دختر که بیشر بخشیده می شود . در گذشته این ازدواج های بی منطق واجباری انجام و بخششی هم در کار نبود که امروزه بیشتر سعی می شود مسئله با مادیات حل وفصل گردد.

در اینگونه مجالس دو جنبه یا موضوع باید بررسی شود اول(شَرَف) که جنبه معنوی قضیه است و دوم جنبه مادی آن،شرَف که  2 یا 4 دختر وشتر زردموی واسلحه و...است که امروز سعی میشود بخشیده شود.

و بُعد ِ مادی،که خسارت بیمارستانی،تعداد روزهای بستری وعضوی که احیاناً معیوب یا از کار افتاده وچند روز یا ماه بیکار بوده،نوع معلولیت موقتی بوده یا دائمی،همه اینها بررسی ومحاسبه میگردد.

دو طرف دعوا بعد از این صلح به دید وبازدید هم می پردازند.
وگاهی یک سوم یا نصف یا تمام مبلغ پس داده میشود وبعنوان یک قرض ودین نزد آن طایفه می ماند.
اگر طرفین وضع مادی خوبی داشتند یک وعده ناهار نیز برای همدیگر تدارک خواهند دید،که جهت استحکام صلح و رفع شبهه و کدورات انجام می گیرد.
اگر در گیری یا تهاجم چندین بار اتفاق افتاده وصلحی صورت نپذیرفته باشد،آخرین فرد مورد حمله،مشخص وملاک قرار می گیرد که اصطلاحاً گرچنگ 5  (gor-jang)  بعضاً کدجنگ (kod-jang) می گویند.

شکسته بندها (داوران) بابت این کار پول دریافت نمی کنند وبرای رضای خدا واستحکام صلح و اتحاد بین قبایل به این کار می پردازند،البته گاهی به رسم هدیه چیزی نظیر گوسفند یا اسب و...برای آنها می فرستادند که اولی را «کبابی»می گویند.ولی بهترین مزدی که آنها دریافت می دارند احترامی است که جامعه و قبیله برای آنها قائل است.



3- حرمت چادر زن در سیستان ( میار چادر ِ زن ِ سیستان ) 6 :

از گذشته های دور وآنچه سینه به سینه نقل شده،این است که هرگاه بین دو نفر یا دو تیره ویا دو فامیل در گیری شدید می شود وبه تعبیر دیگر کار به جای باریک می کشد،خانمی پادر میانی کرده ودر میان دو صف می نشیند ومی گوید به حرمت چادرم بگذرید و آن ها هم شرمنده شده وعقب می نشینند.اگر این زن خودش در وسط معرکه نمی نشست چادری از آن خود را وسط دو گروه می گذاشت وباز هم می گفت به حرمت چادرم جنگ و دعوا را ترک کنید و این اتفاق می افتاد.
زنان سادات زنان بزرگان مانند:سرداران، خوانین، بیک ها و بعضی از کد خدایان و محترمین عنوان بی بی داشتند.
بی بی ها زنان محترم،مورد اعتماد ومشاور شوهران وفرزندان وافراد فک وفامیل خود بوده اند.این بی بی ها بعضی اوقات بسیاری از کارها و مشکلات سخت را آسان نموده اند.



منبع :  کتاب فرهنگ عامه جلد دوم  / مزارگلستانه

تالار گفتمان سیستانیان ( شال سیستان + عکس) 

قضاوت در سیستان

شال ( گلیم ) سیستان

--------------------------------------

1-  روی ِ شال ِ ما آمده است / روی شال ِ ما نیامده است اصطلاحا یعنی در مجلس ِ ما حاضر شده است یا در مجلس ما حاضر نشده است. مردم سیستان به گلیم ، شال می گویند.

برای خواندن اطلاعات بیشتر ، لینک مربوط به  شال سیستان را بخوانید . 


2 - ایران بن رستم ، امیر سیستان بر روی این فرش ننشست و گفت : نه پاکیزه جائیست. از دور ربیع را درود داد و گفت: گفته اند که اهریمن در روز فرادید نمی آید. اینک اهریمن! ( تاریخ سیستان ص 81-82)

3 - شکسته بند : بزرگانی که کارشان ایجاد صلح و آشتی بین دیگران است. و چون پیوندهای شکسته ( بندهای شکسته) را دوباره ترمیم می کنند به آنان اصطلاحا شکسته بند می گویند.

4 - زن ِ سر خون : زن ِ سرخون در میان ملل مختلف وجود داشته که خوشبختانه امروز تقریبا در همه جای دنیا و بین همه اقوام و ملل کمرنگ شده است.

در سیستان اصطلاحی هست با عنوان " مگه زَن ِ سَر خون َ " مگر زن ِ سر خون است! وقتی با دختری در خانه همسرش بدرفتاری شود این اصطلاح به کار برده می شود.

5- گُرچنگ ( gor chang ) : گُر + چُنگ / گُر : گلو  /  گُرچنگ : گلاویز شدن

6 - میار : پناهگاه ، پناه / میار چادر زن سیستان ... این رسم در سیستان امروز ، چه سیستانیانی که در سیستان زندگی می کنند و چه سیستانیانی که به به استان هایی مانند گلستان ، سرخس مهاجرت کرده اند ، وجود دارد.

.

مشاهیر معاصر سیستان (4) : علی اصغر شهری

 


زنده یاد علی اصغر شهری (زاده 1325 در زابل، درگذشته 13 اردیبهشت 1389)، شاعر، خواننده، آهنگساز، گوینده، نمایشنامه نویس، فیلم ساز، خوشنویس و پژوهشگر سیستانی می باشد که دریافت جایزه جهانی یونیکا برای اداره بهترین دفتر انجمن سینمای جوانان کشور در سال 1386 را در کارنامه خود دارد.




علی شهری گویندگی را با برنامه کودک رادیو زاهدان در 9 سالگی آغاز نمود. خوانندگی در اولین ارکستر رادیو زاهدان در کنار هنرمندانی از قبیل پرویز مالکی، محمد صالحی افشار، ابراهیم خاوری و حمید خسروپور در سال 1350، تشکیل نخستین گروه موسیقی در سال 1355، اجرای ده ها ترانه سیستانی در کنار غلامرضا شریف در خلال سالهای 1350 تا 1357 از دیگر فعالیت های حرفه ای موسیقایی وی می باشد.

فیلم پیر سیستان (سیستان، سرزمین حماسه ها) ساخته ای از علی شهری به سال 1355 می باشد که موفق به کسب مقام نخست کارگردانی در جشنواره استانی سال 1357 شد. وی فعالیت در انجمن سینمای جوانان زاهدان را در سال 1364 آغاز نمود و در سال 1365، فیلم هامون را منتشر ساخت. در سال 1367 به سرپرستی انجمن سینمای جوانان استان در آمد و در سال 1386، این انجمن را تا سطح دفتر الف ارتقاء داد.

مقام برتر عکاسی و فیلم سازی در جشنواره کشوری سال 1366، کارگردانی فیلم خاک طلا به عنوان یکی از چهار فیلم مستند شاخص کشور در سال 1385 و دریافت نشان درجه یک هنری در سال 1388 از دیگر افتخارات این هنرمند برجسته استان سیستان و بلوچستان می باشد.




شهرت علی شهری در میان اهالی سیستان بیشتر به واسطه آهنگ های سیستانی وی می باشد. وی با همان اجرای نخستین آهنگ خود با عنوان «طوبی» که سروده و تنظیمی از خود وی بوده است، از محبوبیت خاصی در میان مردم سیستان برخوردار شد. از دیگر آهنگ های مطرح وی می توان به «غم بهار (بهار بیومه خدا چش انتظارو)»، «بیوفا (کسئ نکرده خئ مه وفا)»، «قهر (مدتئ مه در کوچه شمه ائرون و سرگردو بودا)»، «چوپان (ائ خدا عاشقو مه عاشق صئرا)»، «مه لقا (روز مه شؤ نو بهار خزونه)»، «جدائی (از غم تو روزه مه شطو شؤ کنو)» و «زبان بی زبانی (وه قدئ که تره دوس دارو ندشته لیلی مجنونه)» اشاره داشت.

در بعد ملّی و فراملّی نیز سروده وی تحت عنوان «انار انار بیا به بالینم» با اقبال بسیاری در داخل کشور مواجه شد و علاوه بر این در کشورهای مختلف نیز ترجمه و اجرا گشت.

 

دستنوشته ای از استاد علی شهری در مقدمه کتاب هلمند



منابع:


گلیانی، احمد، هلمند (ده ترانه محلی سیستان برای سنتور)، زاهدان: روستا، 1381، صص 2 تا 10.

پایگاه اطلاعات بصری مفاخر معاصر سیستان و بلوچستان در هفته فرهنگی سیستان و بلوچستان (بهار 1390).

فیلم مستند با عنوان «استاد علی اصغر شهری در یک نگاه»

تالار گفتمان سیستانیان (آبادگران فرهنگ و خاک سیستان)

مشاهیر معاصر سیستان (3) : پیام سیستانی



پیام سیستانی، شاعر، نویسنده، روزنامه نگار، فعال حقوق بشر و پژوهش گر حوزه فرهنگ و ادبیات ایران با تمرکز ویژه بر زادبوم خود، سیستان، است.

هم اینک در کشور نروژ زندگی می کند و عضو انجمن قلم نروژ می باشد. سال ها برنامه نويس راديو بوده است و سردبير و نويسنده ی هفته نامه ها در ايران و کشور های ديگر. فرهنگ سيستانی بزرگ ترين دغدغه ی امروز اوست و پس از آن ها شعر پارسی و نوشتن نقد و مقالاتی در زمینه ی فرهنگ و ادبیات سیستان.

بسیاری از نوشته ها و شعر های پیام در سایت های داخلی و خارجی نشر می شود. او بيش از ده مجموعه شعر سيستانی و پارسی آماده ی نشر دارد که به زودی به صورت سی دی و کتاب منتشر خواهد شد. افزون بر اين ها پیام با چند گروه موسيقی نيز همکاری می کند.

از دغدغه های ديگر وی ترجمه ی شعر سيستانی به زبان پارسی ست. پیام دستی نیز در طنز نویسی دارد و سال ها طنزنویس رادیو و مطبوعات بوده است. یکی دیگر از فعالیت های او راه اندازی بنیاد فرهنگی نیزار است که یکی از اهداف این بنیاد حمایت و نشر موسیقی و شعر سیستان و بلوچستان است.

به اعتقاد بسیاری از ادیبان و صاحب نظران سیستانی او تحول و انقلابی تازه در شعر و فرهنگ سیستانی ایجاد کرده و شعر و فرهنگ سیستانی را به خارج از مرزهای سیستان برده است.

پیام سیستانی دو جايزه ی ادبی را نيز پی افکنده است . يکی در گستره ی جغرافيای فرهنگی ی زبان پارسی  دری ، در ايران ، افغانستان و تاجيکستان و ديگری در گستره ی فرهنگ و هنر سيستان و بلوچستان. او کاندید چند جایزه ی بین المللی در زمینه ی دفاع از آزادی بیان و حقوق بشر بوده است و در سال 2004 میلادی جایزه ی بین المللی «هیلمن هامت» که یکی از جوایز دفاع از آزادی بیان و حقوق بشر است به او به عنوان سردبیر و آقای مهدوی مدیرمسوول هفته نامه ی آفتاب کابل تعلق گرفت.

وی زاده ی روستای لورگ باغ بر کناره ی هامون می باشد. از پنج يا شش سالگی با خانواده در استان گلستان و در روستای ازدارتپه در آزادشهر زندگی کرده و در دانشکده ی علامه طباطبايی تهران در رشته  ادبیات پارسی تحصیل نموده است.


منبع: سرزمین دریا و کویر


سیستانی را پاس بداریم ؟ (1)




[تصویر: 1308920043_267_11b0255404.jpg]



در عرصه استیلای گفتمان دهکده جهانی و چیرگی اقتصادی و سیاسی سازمان های فراملیتی، سخن گفتن از قوم و قوم گرائی آن هم در شرایطی که آتش فروزان فرهنگ های محلی رو به خاموشی می رود امری بسیار دشوار می نماید؛ بسیاری در تلاش هستند تا هر نوع تلاش برای احیای فرهنگ های محلی یک ملیت را زنگ خطری برای یکپارچگی و استواری آن ملیت قلمداد کنند؛ از این رهگذر بر کلیه فعالیت های فرهنگی خارج از چهارچوب معیار یک ملیت رنگ توطئه و بدبینی پاشانده و همین اندک تلاش های صورت گرفته را نیز به بیراهه و قهقراه می کشانند. گویا ایشان از یاد برده اند که گوشه و کناره های همین فرهنگ های محلی بوده اند که سنگ بنای تاریخی فرهنگ معیار امروزین را تشکیل می داده است، لذا سخن گفتن از پاره های فرهنگی یک ملیت، به معنی چند پاره کردن آن ملیت نبوده بلکه خود به استواری و بالندگی فرهنگ معیار آن ملیت می انجامد.

در این میان باید حساب خود را با نئو فاشیست های قوم گرا و تجزیه طلبان خود مختار گرا جدا کنیم؛ ما به هیچ وجه به دنبال از هم پاشانیدن شالوده اقتدار مرکزی نبوده ایم و نخواهیم بود و تلاش های فرهنگی ما را به این مسائل کاری نخواهد بود.


اکنون در صدد هستیم تا دلایل خود را از برای ارج نهادن و همت گماردن در راستای حفظ یکی از زبان های محلی ایران زمین یعنی سیستانی را (بدون در نظر گرفتن تقسیم بندی های زبانی شامل لهجه، گویش و زبان که بیشتر از آنکه جنبه علمی داشته باشد، رنگ و بوی سیاسی به خود می گیرد) برای مخاطبین عام فارسی زبان خود بازگو کنیم تا به خواننده بفهمانیم که با چه انگیزه هائی دست به زنده داشت چنین زبان هائی      می زنیم :




1 . هر زبانی در ذات خود دریچه ای جدید برای فهم و نگرش به سوی هستی را باز می کند، زبان سیستانی نیز با توجه به بکر ماندگی آن در طول صده ها و فاصله داشتن از مرکزیت سیاسی ایران در گذر تاریخ، مختصات زبانی منحصر به فردی را در ذات خود انباشته نگاه داشته به گونه ای که واکاوی در این زبان دنیای کلامی جدیدی را در اختیار مخاطبین خود قرار خواهد داد . از این رهگذر ما تنها به ذکر نکته ای اکتفاء می کنیم :

رایج است که افراد برای دست گذاشتن بر روی هویت جمعی خود در یک گروه از ضمیر اول شخص جمع استفاده کنند، در کلیه زبان های خانواده هند و اروپائی وضع به همین منوال بوده و استفاده از یک ضمیر ویژه برای چنین کارکردی عامیت دارد . باری در سیستانی شما با دیدگاه جدیدی نسبت به هویت گروهی تان آشنا می شوید، قضیه از این قرار است که در سیستانی تمرکز شما از هویت گروهی صرف به فردیت خودتان و دیگر اعضای یک گروه نیز جلب می شود؛

از این رهگذر در سیستانی سه ضمیر برای اول شخص جمع به کار گماشته می شوند، صورت عادی و معمولی آن همان چیزی است که در فارسی نیز تحت عنوان " ما " به کار گرفته می شود؛ دو ضمیر استثنائی دیگر عبارتند از " منتو = من + تو " و " مشمه = ما + شما " که اتفاقا از صورت های رایج و پرکاربرد زبانی در سیستان هستند . گروهی را در نظر بگیرید شامل سه فرد الف (شما) و ب و جیم، زمانی که شما می خواهید خودتان و فرد ب را مورد خطاب قرار دهید بدون آنکه فرد جیم در این دایره لحاظ گردد، از ضمیر منتو استفاده می کنید . شاید بشود گفت این تنها ضمیری اول شخص جمعی است که در زبان های هند و اروپائی برای تنها دو نفر کاربرد دارد؛ همین وضعیت اما در شکلی گسترده تر برای ضمیر مشمه نیز قابل تسری و تعمیم می باشد؛ این مسئله باید برای فیلسوفان علوم انسانی علاقه مند به مسائل زبانی در زمینه های اومانیسم، اگزیستانسیالیسم، مارکسیسم و استروکتورالیسم جالب توجه و درخور تحقیق و تفحص فراوان باشد !

ادامه دارد ... .

بنیاد نیزار تقدیم می کند : بخش دوم اشعار پیام سیستانی





شعرهای سیستانی پیام، بخش دوم

خو دیدا ...
(پنج و نیم دقیقه)

با صدای معصومه آتش‌فراز و پیام سیستانی، و با همکاری مهرداد مهربان

(تصویر از غروب سیستان : حامد راهداری)


دانلود فایل صوتی بخش دوم

راهیابی عكاس استان به دو جشنواره آمریكا + منخب آثار بومی

آثار 'صادق سوری' عكاس استان به دو جشنواره و نمایشگاه معتبر و بین المللی 'فتوژورنالیسم' و 'سفر آمریكا' كه توسط انجمن عكاسی آمریكا برگزار شد، راه پیدا كرد. در جشنواره فتوژورنالیسم آمریكا كه در دو بخش آزاد و احساسات انسانی برگزار شد، آثار 'صادق سوری' عكاس برجسته استان و عضو فوكوس تیم در بخش احساسات انسانی به این نمایشگاه راه پیدا كرد. از ایران 16 شركت كننده در بخش احساسات انسانی و 10 شركت كننده در بخش آزاد حضور داشتند كه به ترتیب 15 و 10 شركت كننده عضو فوكوس تیم بودند.

همچنین جشنواره سفر در دو بخش 'عكس سفر' با موضوع آزاد و عكس سفر با موضوع معماری برگزار شد، كه دو عكس از صادق سوری در بخش آزاد با رای داوران به نمایشگاه راه پیدا كرد.
انجمن عكاسی آمریكا بزرگترین انجمن جهانی است كه جشنواره های عكاسی بین المللی زیر نظر آن برگزار می شود.
در سه عكس انتخابی صادق سوری در دو جشنواره فتوژورنالیسم و سفر آمریكا به معیشت مردم سیستان و بلوچستان پرداخته شده است.
منبع خبر : ایسنا
منبع تصاویر : aks.akkasee.com




DSC_0005-copy.jpg



DSC_0040.jpg



Picture-043-.jpg



600110sadegh.jpg


543850DSC_0317.jpg



420135sadegh-suri2-copy.jpg

« جدول کلمات متقاطع سیستانی - شماره 1 »  



[تصویر: 1310653626_267_74edd467c4.JPG]

افقی :

1 . شاد و شنگول، بشاش
2 . « چوب » در تلفظ سیستانی آن
3 . آسیب بدنی (که به همراه فعل کمکی "خوردن" می آید) - پائین دست (برای جاده و مسیر)
4 . معشوقه
5 . فعل نهی « نگیر » در تلفظ سیستانی آن
6 . فعل منفی « نمی تواند » در تلفظ سیستانی آن
7 . لبه، کناره (برای جوب، نهر و امثال این ها) - « پا » در تلفظ سیستانی آن


عمودی :

1 . همگی، جملگی
2 . حشره (در معنای عام)
3 . دست و پا زدن
4 . « نان » در تلفظ سیستانی آن - بن مضارع فعلی که به معنای فراری یافتن حیوانات می باشد
5 . « اشکمبه » در تلفظ سیستانی آن
6 . یافتن، پبدا کردن
7 . « باشد » در تلفظ سیستانی آن



توجه : تشدید و مصوت های کشیده در این جدول به حساب نیامده اند .


پاسخ این جدول را از اینجا دنبال کنید .



راه اندازی صفحه فیس بوک " لبظ سیستونی "

 

صفحه فيس بوك « لبظ سيستونی » در راستای همه گير تر كردن رسم الخط سيستانی و بازنگری مجدد در زبان و ادبيات سيستان راه اندازي شد؛ شما می توانيد براي مشاهده اين صفحه به لینک زیر رفته و پس از لایک کردن صفحه مزبور در بحث های ادبی و زبانی آن با دیگر مشتاقان زبان سیستانی مشارکت و هم نظری داشته باشید :

 
 

لبظ سیستونی

 

 

سلسله قواعد پيشنهادي « رسم الخط سيستانی »

 

سلسله قواعدي كه از براي چگونگي نگارش رسم الخط سيستاني در پيش روي داريد ماحصل يك تحقيق و تفحص تطبقي با ساير رسم الخط هاي گويش هاي فارسي از قبيل كوردي، بلوچي، مازني، گيلكي مي باشد؛ در اين قواعد كوشش بر آن بوده است كه مماشات در نگارش و پرهيز از پيچيده سازي زباني (به دليل آنكه نخستين باري است كه تلاش جدي براي همه گير كردن رسم الخط سيستاني انجام مي پذیرد) در دستور كار قرار گيرد؛ قواعد مزبور پس از محك اوليه آن و مثبت ارزيابي شدن رويكرد موجود در آن توسط نهاد هاي آموزشي و با كمك صاحب نظران زبانشناس در اختيار عموم و به ويژه دانش آموزان حوزه سيستان قرار خواهد گرفت .

 

*   *   *

پیش از آنکه قدم به وادی نوشتار سیستانی بگذاريم، لازم می نماید که جایگاه چنین زبانی را در میان سیستانیان با دقت بيشتري مورد کنکاش قرار دهیم تا بتوانیم بر اساس نتایج ارزیابی خود، قواعد معقولانه تر، منطقی تر و همه گیر تری را تنظیم و ضبط نمائیم . در اين راستا ابتدا باید طیف مخاطب خود را از براي چنین رسم الخطی مشخص کرده و بر اساس آن قدم نخستین را در راه تنظیم رسم الخط مزبور بر داریم؛

آنچه كه مسلم است این است كه ما اين رسم الخط را برای یک عده پژوهشگر یا زبانشناس آگاه به مسائل دقیق آوائی و دستوری پیشنهاد نخواهیم داد، چرا که هم اکنون نیز در میان پژوهشگران سیستانی و آگاه به علم زبانشناسی، از علائم بین المللی آوانگاری به کرات استفاده می گردد،
دیگر اینکه در این راه ترجیح ما بر
رسم الخط عربی / فارسی
می باشد، چرا که چشم مخاطبین ما که توده سیستانی می باشد به این رسم الخط آشنا تر و مسلط تر بوده در نتیجه چنین رسم الخطی می تواند همه گیری و طیف مخاطب گسترده تری داشته باشد .


در این راستا ما باید چند قاعده کلی را پیشاپیش مد نظر قرار دهیم :

در مواردی که واژگان سیستانی تنها در بیان و تلفظ خودشان با زبان فارسی اختلاف دارند، کوشش ما بر این خواهد بود تا از
نزدیک ترین صورت نوشتاری ممکن به زبان فارسی
برای برگردان سازی آنها به نوشتار سیستانی بهره ببریم، به عنوان نمونه :
(خود / خوا) – (خونه / خونه) – (طفل / طلف) – (قفل / قلف) – (عدس / عدس) – (عصا / عصو) – (غلط / غلط) – (صندوق / صندوخ) – (ذوق / ذوخ)
در مواردی که واژگان سیستانی، مشابه فارسی معیار چندان مشخص و واضحی ندارند، دیگر نیازی به درج حروفی از قبیل : « ث - ص / ذ – ض - ظ / ع / ق / ط » نخواهد بود (چون در واقع این حروف اصالتا فارسی نمی باشند) :
(عقرب / غزوم) – (تازیانه / غمچو) – (یونجه / سوست) – (خارپشت / سیکّور) – (شعله / زرونه)



*
به منظور ایجاد تمایز میان « ی » نکره و کسره مضاف و موصوف (که هر سه در سیستانی به صورت کسره تلفظ می شوند) از یای همزه دار یعنی « ئ » استفاده می کنیم (برای نمایش این حرف، صفحه کلید را به حالت فارسی در آورید و كليد M را انتخاب کنید، در گوشی های همراه این حرف در ردیف حروف قرار گرفته در کنار « ی » قرار دارد)؛ به نمونه های داده شده خوب دقت کنید :

فرش پدر بزرگ : فرش بپور (ترکیب مضاف و مضاف الیه)

فرش زیبا : فرش جلاف (ترکیت صفت و موصوف)

فرشی زیبا : فرشئ جلاف (فرش در اینجا نکره است)


* برای نشان دادن رای مفعولی در صورتی که مفعول به صامت (حرف بی صدا) ختم شده باشد، از ه پایانی استفاده می کنیم (در غیر این صورت از ره استفاده می شود)؛ برای نشان دادن های جمع در حالتي كه واژه، مختوم به صامت باشد نیز از ه پایانی بهره می بریم، در غیر این صورت از ئه استفاده می کنیم :

فرش را دیدم : فرشه بدیدو

خانه را دیدم : خونه ره بدیدو


فرش ها : فرشه

خانه ها : خونه ئه


** و اما در صورتی که یک واژه ی جمع مختوم به صامت، خودش موصوف یا مضاف واقع شود، پس از آن یک یای همزه دار نیز اضافه می گردد؛ اما در صورتی که مختوم به مصوت باشد نیازی به درج یای همزه دار دیده نمی شود و تنها به ذکر همان ئه اکتفا می شود :

فرش های زیبا : فرشه ئ جلاف

فرش های پدربزرگ : فرشه ئ بپور


خانه های زیبا : خونه ئه جلاف

خانه های پدر بزرگ : خونه ئه بپور



** همچنین در صورتی که یک واژه مفعول، خودش موصوف یا مضاف واقع شود، ه انتهائی را به جای موصوف یا مضاف، پس از صفت و مضاف الیه قرار می دهیم :

فرش زیبا را دیدم : فرش جلافه بدیدو

فرش پدربزرگ را دیدم : فرش بپوره بدیدو




=> در نهایت به این نمونه ها خوب دقت کنید :


فرش های زیبا را دیدم : فرشه ئ جلافه بدیدو

فرش های پدر بزرگ را دیدم : فرشه ئ بپوره بدیدو


بشقاب را شستم : بقشابه بششتو

بشقاب ها را شستم : بشقابه ره بششتو

بشقاب های زیبا را شستم : بشقابه ئ جلافه بششتو


خانه ها را دیدم : خونه ئه ره بدیدو

خانه های زیبا را دیدم : خونه ئه جلافه بدیدو

خانه های پدربزرگ را دیدم : خونه ئه بپوره بدیدو




* كوشش ديگر ما در این رسم الخط پیشنهادی بر این خواهد بود که تا جای ممکن از آوانگاری مستقیم مصوت های کوتاه فتحه، کسره و ضمه خودداری کنیم و در عوض از آشنا بودن چشم مخاطبین خود به نوشتار فارسی (که بر خلاف نوشتار عربی، اردو و یا حتی بلوچی که در انبوهي از اين مصوت ها گرفتار آمده اند، دارای کمترین سطح آوانگاری مصوت هاست) و در نظر گرفتن مکانیسم های ناخودآگاه فارسی زبانان برای قرائت یک نوشتار، بیشترین بهره را برای هر چه ساده تر کردن نوشتار سیستانی ببریم .

در این جا ما ناچاریم تن به مواردی نیز بدهیم که می تواند بد خوانی هائی را نیز به همراه داشته باشد، باری ما بایستی میان فواید و مضرات قواعد پیشنهادی مان کفه ترازو را به سوی بر آوردن فواید بیشتر در نظر بگیریم و از ایجاد بعضی بدخوانی ها ابای چندانی نداشته باشیم؛ ما می خواهیم نوشتاری را پیشنهاد بدهیم که به پای نوشتار فارسی برسد (به عنوان زبان ملی کشور مان که پس از زبان سیستانی و شاید هم پیش از آن، برای ما بیشترین اهیمت و کاربرد را دارا می باشد) نه آنکه آنقدر سخت گیری به خرج دهیم که سطح انتظارات خود را از نوشتار فارسی و یا حتی از نوشتار های انگلیسی، فرانسوی، آلمانی و ... نیز بالاتر ببریم . ما باید به این باور برسیم که هیچ نوشتار رسمی و همه گیری در دنیا نداریم که به طور صد در صدی بتواند نحوه گفتار محاورین اش را منعکس کند؛ باری ما این گفته ها را دلیلی برای سطحی نگری و سر سری گذشتن از زبان مادری مان نخواهیم داشت و خواهیم کوشید نوشتاری قاعده مند و البته شسته و رفته را در میان سیستانیان جا بیاندازیم .


* برای مصوت های فتحه و کسره ما همان دستورالعمل نوشتار فارسی را در پیش خواهیم گرفت و از آوانگاری آنها تا جای ممکن حذر خواهیم کرد، مگر مواردی که واقعا نیاز به درج آنها احساس گردد . مشکل اصلی ما در اینجا مصوت ضمه می باشد که آوانگاری آن برای ما اهمیت ویژه ای دارد، چه آنکه بدخوانی فتحه به جای کسره (و یا بالعکس) شاید ضرر چندانی به نوشتار ما نزند، اما بدخوانی فتحه یا کسره به جای ضمه برای ما در طولانی مدت زیان بار خواهد بود . ما در این جا باز هم نوشتار فارسی را ملاک و معیار تصمیمات خود قرار می دهیم و از دستورالعمل آن تبعیت خواهیم کرد . بدین صورت که :

اگر واژه ای سیستانی ما نمونه مشابهی در فارسی داشت و در آن ضمه درج نشده بود، ما هم از درج آن خودداری می کنیم، مانند : خدا / جدا / فلان و ... .

اما اگر تلفظ سیستانی واژه به صورتی بود که نسبت به مشابه فارسی اش دچار ابدال آوائی (مثلا تبدیل آ و یا فتحه به ضمه که در سیستانی بسیار زیاد پیش می آید) شده بود ما اقدام به درج "و" به جای ضمه خواهیم کرد، مانند : فلانی – فلونی / چوپان – چوپو / درمان : درمو و ... .


** حال شرایطی را در نظر می گیریم که در آن یک واژه دارای دو یا بیشتر از دو ضمه باشد، در این صورت باز هم ملاک خود را نوشتار فارسی می گیریم؛ اگر واژه ما نمونه مشابه فارسی داشت و در نمونه مشابه فارسی اش درج یکی از ضمه ها صورت نگرفته بود ما هم تنها به درج یکی از ضمه ها (به صورت همان "و") بسنده می کنیم : چنگال – چنگول / صندوق – صندوخ و ... .

اما اگر نمونه فارسی مشابهی برای اش سراغ نگرفتیم اقدام به درج هر دو ضمه خواهیم کرد، مانند : نوکور (ندید بدید) / موجغول (درشت) / کوچکول (ور رفتن) و ... .


** در سیستانی نوعی دیگر از ضمه نیز بر خلاف فارسی معیار داریم که به صورت حلقی اداء می گردد، برای تمایز آن از انواع دیگر ضمه می توانیم از علامت واو همزه دار "ؤ" استفاده کنیم (برای این کار صفحه کلید را به حالت فارسی در آورده و سپس دکمه شیفت را همزمان با دکمه "و" و يا احتمالا "ر" فشار دهید؛ در گوشی های همراه نیز این حرف در ردیف حروف پس از "و" و "ی" قرار دارد) . مثال :
خؤ (خواب) / تؤ (تب) و ... .


** همچنین در سیستانی ما نوعی دیگر از فتحه و ضمه را نیز داریم که به صورت کشیده بیان می گردند؛ به خصوص اینکه در سیستانی "ح / ه" اکثر تبدیل به مصوت های پیشین خود شده و آن را به صورت کشیده در می آورند؛ همچنین "ی" وسط کلمات نیز اکثرا چنین شرایطی برای اش مترتب می شود؛ در چنین حالت هائی ما به جای فتحه و کسره کشیده از همزه وسط کلمه و یا همزه سوار شده بر ی یعنی "ئ" استفاده می بریم (مگر آنکه این مصوت کشیده قبل از "ع" قرار گرفته باشد که ما به جای همزه، به همان "ع" بسنده خواهیم کرد، مانند واژه های معلوم، علی و ...) مثال :

ائره (دیر هنگام) / بئگه (بی گاه، غروب) / بئ چاره (بی چاره) / بئ خیر (اسراف) / مئمد (محمد) / بئث و بئت (بحث و بیت) / بئترک (کمی بهتر) و ... .



برای "ح / ه" هائی که به مصوت کشیده تبدیل نمی شوند یا التزام چندانی به کشیده یا غیر کشیده بودنشان نداریم، می توانیم از درج آنها خودداری کرده (چون در سیستانی "ح / ه" محلی از تلفظ ندارند) و چنانچه در ابتدای یک کلمه واقع شده باشند، برای زیبائی بهتر واژه و همسانی مناسب تر آن با نمونه های فارسی، از حرف "ا" استفاده خواهیم کرد :

ار (هر) / ارمت (حرمت) و ... .



توضیحات تکمیلی :

خئ : با / خئ تو بگفتو (بهت گفتم)
خوا : خود / کتاب خوا وه دار (کتاب ات را بردار)
خه : که، آخر / مه خه نمئ را (من که نمی روم)، خه ور چزه نرفتی؟ (آخه چرا نرفتی؟)
وه : به، بر / وه مه چی (به من چه)، وه دار (بردار)

 

تحقيق و تدوين : حامد صوفی

ارديبهشت ۹۰

 

چهارمين هفته بهار به نام هفته « فرهنگي سيستان و بلوچستان » كليد خورد :

 

هفته فرهنگي سيستان و بلوچستان

 

هفته فرهنگی سیستان و بلوچستان در جهت آشنایی بیشتر عموم مردم از فرهنگ ، آداب و سنن این استان در خانه هنرمندان تهران در حال برگزاری است.

 

رقص شمشير هفته فرهنگي سيستان و بلوچستان

رقص شمشير هفته فرهنگي سيستان و بلوچستان

رقص سيستاني

رقص سيستاني

 

 

گروه رستاك + بلوچ

 اعضای گروه موسیقی رستاک در کنار استاد شیرمحمد اسپندار دونلی نواز شهیر بلوچ

 

 

سخنی در باره سه کايی ( سکايی ها ) يا سه گانی

 

سكائي

 

پيام سيستانی / نروژ


سال هاست که درگير اين قالب بوده ام اما تا دو سال پيش نتوانستم از پس رام کردن اين قالب در گويش سيستانی / سکايی برايم . دو سال پيش  چند نمونه " سه کايی يا سکايی " سرودم اما از آن جايی که هنوز به نتايج کاملی از لحاظ تئوريک نرسيده بودم رهايش کردم . پارسال ناگهان به يک باره چيزهايی در من جوشيد و هم به صورت تئوری و هم عملی به باورهايی تازه رسيدم بی آن که بدانم دوستان ديگری نيز در اين باره انديشيده اند و در اين قالب چيزهايی سروده اند . بيش از سيصد " سه کايی يا سکايی " سرودم و برای بعضی از دوستان چيزدانم خواندم . دوستانی که هم در شعر پارسی صاحب نظر بودند و هم در شعر اقوام ديگر ايرانی از جمله شعر به زبان بلوچی ، گيلکی ، کردی و مازنی . از دير باز همواره دلبسته ی " هسه شعر " بودم و نيز ليکو و شعر کردی ، اما هسه شعر شور و اميد تازه ای به من برای رفتن در اين راه می داد.

 سه کايی ها ( سکايی ها ) از روز نخست  تنها در گويش سيستانی / سکايی  شکل گرفت و تا همين هفته ی پيش که در مجله ی الکترونيکی آنات دانستم که دوستان ديگر نيز در شعر پارسی چنين راهی را می روند و دست به تجربه هايی زده اند و اينک از بن جان شادمانم که همراهان ديگری را که ديدگاه های مشترک زيادی با بنده دارند ، يافته ام . اصطلاح " سه کايی ها ( سکايی ها ) را با مشورت دوست دانشمندم استاد غلام رضا عمرانی که سهم زيادی در آسان سازی دستور زبان پارسی در کتب درسی دارد و از نخستين کسانی ست که پای شعر نو را به کتاب های درسی باز کرد، برگزيدم  .  " سه کايی يا سکايی " برگرفته از نام " سکايان باستانی ست . شايد روزی برای همسانی با سه گانی های پارسی ، من هم از اين نام بهره گرفتم .

بسيار دوست داشتم که دکتر عبدالحسين فرزاد و يا دوست شاعرم جناب منصور مومنی که پيش تر صد ليکوی بلوچی را بسيار هنرمندانه بازسرايی کرده بود اين شعرها را نيز به پارسی برگردانند تا ما هم دوباره بازسرايی و برگردان پارسی اش را به زبان نروژی برگردانيم . جناب دکتر فرزاد گرفتار کار خويش بود اما جناب منصور مومنی با اين قول که اين کاری زمان بر است ، پذيرفت و بنده پارسال بيش از صد " سه کايی " را برايش فرستادم که هنوز گويا درگير بازسرايی ست .

سه کايی از ديد من تنها يک قالب ساده نيست بلکه ظرفيتی تازه برای کشف بخشی از ذهن زبان و زندگی ست که کم تر فرصت زيستن در قالب های ديگر شعری را می يابند . در باور من آن گاه که دوبيتی ، رباعی ، هايکو و شعرهای کوتاه از تپش وامی مانند تازه " سه کايی " آغاز می شود. به سخنی ديگر  ضرورت آفرينش "سه کايی" ، گريختن و تن ندادن قالب های کوتاه ديگر شعر و شانه خالی کردن آنان از پذيرفتن فضا ، زبان تازه و ناشناختگی  های مازدرمازی ست که سراينده در پی آن است تا در پيکره ی " سه کايی " يا سه گانی بدمد وگر نه اگر بتوان فضا ، تخيل و مضمونی را با قالب های پرتجربه و کارکشته ی ديگر بيان کرد ، ضرورتی برای سه کايی نمی ماند . برای بنده قالب تنها بخشی کوچک از مسئوليت " سه کايی " ست و مسئوليت های بزرگ ترش يورش در لايه های زيرين زبان و زندگی ست . بايستی يادآوری کنم که تجربيات بنده و نيز فلسفه ی سه کايی سرايی ، تنها در گويش سيستانی / سکايی ست و شايد با توجه به تفاوت زيرساخت های دستگاه هجايی و آوايی و نيزتفاوت شيوه ی زندگی و جغرافيای فرهنگی و طبيعی به کار دوستانی که دلبسته ی سرودن " سه گانی " در زبان پارسی هستند ، نيايد .

بی گمان سخن گفتن در باره ی سه کايی يا همان سه گانی را در نوشته هايی ديگری پی خواهم گرفت . در پايان ، نخست بخشی از نامه ای را که پارسال برای دوست شاعر و مترجمم منصور مومنی فرستادم ، نشر می کنم و سپس چند " سه کايی " را که به ناچار برای آشنايی دوستان با سه کايی سيستانی ، خودم بازسرايی و برگردانده ام ، می آورم . پيشاپيش بايستی بگويم که اين بازسرايی های موزون ،  نخستين آزمون های بنده هستند . 

...........................................................

منصور عزيز

می دانی که گويش سيستانی تا پيش از سه دهه پيش ، جز در لحظاتی اندک ـ آن هم بيشتر در قالب دو بيتی و رباعی ـ  فاقد ذهن شعر سرايی بوده است و در درازنای ساليان افزون بر از دست دادن توان ريتم سازی ، استعاره و تشبيه سازی ، اعتماد به نفس و توان زايش و باز زايش خويش را نيز از دست داده  است . تمامی تلاشم در اين سال ها اين بوده است که اين چرخه و دستگاه ناکار دوباره به کار و زايش واداشته شود و اعتماد به نفس خود را باز يابد . پيش از اين شعر ها بيش از چندين مجموعه در فضاها ، وزن ها و لايه های ديگر زبان سروده بودم اما اين تجربه ای تازه برای من و گويش سيستانی ست . گويشی چموش و خودويران ، کم تجربه ، گاه زمخت و نامنظمی که نظم دادن به آن بسيار دشوار است .

در هر روی تلاشم اين بوده است تا شعر سيستانی را فراتر از نظم به شعر نزديک کنم و دستگاه منسجمی در فرم ، ساختار و حتا معنا را برای آن تعريف کنم تا به هر تعريفی از شعر که دلبسته باشيم ، شعر باشد . در درازنای دو دهه درگير بودن با اين گويش بيشتر قالب های سنتی و نو را آزموده ام و حتا شعرهای کوتاه بی وزن را نيز تجربه کرده ام اما اين شعرهای تازه   سه  مصرع هستند که جايگاه قافيه در هرکدام از مصرع ها نسبت به فضا تغيير می کند ، هم چنان که وزن ، طول مصرع  و ريتم آن را نيز فضا ، زبان شعر و تصوير مشخص می کند . اين ها شايد ترکيبی از نو خسروانی ، ليکو و هايکو باشند ، با اين تفاوت که تلاش کرده ام تا همه ی اجزا ، عناصر و حتا فضای زبانی و تخيلی آنان نيز بومی اما  گسترده و  افق مند باشند و با همه ی ريشه مندی به شدت نيز از يک جا مانی و تکرار می گريزند  . گفتم که پيش ترها شعرهای کوتاه بی وزن را آزموده بودم اما انگار با بافت و فضای ذهنی زبان وفرهنگ ما هم سو و هم خو نبودند ، به همين دليل پی نگرفتم . انگار وزن و قافيه عنصری پرکشش و پر توان برای برجسته ساختن و نيرو دادن به عناصر و اجزا ديگر شعر در گويش ماست ، چرا که در بی وزنی نخست بايد نثر را کشف کرد و از آن جايی که ما فاقد نثر هستيم ترجيح دادم از وزن و موسيقی بيشتر بهره بگيرم و تا حد ممکن پلی بين شعر و ساختمان سالم زبان بزنم و منطق نثر را به شيوه ی ديگری در جان  شعر جاری سازم .

هنوز نامی برايشان انتخاب نکرده ام . شايد " سيتک يا نو سيتک يا سيتک ور گذاشتم و شايد هم برای هم ريتمی با هايکو و ليکو ، نام " آيکه " که به معنای لالايی ست را برگزيدم ، اما نخست بايد" آيکه " را از بار و معنای تاريخی اش جدا ساخت و جانی نو به آن دميد . تلاشم اين بوده است که اين شعرها  با تمام ريشه مندی در گويش سيستانی ، همه ی عناصر بيرونی و درونی زبانی را برای تاثيرگزاري بيشتر به خدمت  بگيرند و به شدت از زياده گويی  بپرهيزند و به سه برش کوتاه در زبان و زمان نزديک  شوند و تنها با تصوير سخن  بگويند . فضا سازی و جان بخشی به عناصر بومی زبان و طبيعت که استقلال شگفتی به شعرها می بخشد و شناسنامه دارشان می کند ، شايد ويژگی ی ديگر اين نوع شعرها باشند . به سخنی ديگر باور بنده اين است که حتا بايستی پيش از به خدمت گرفتن قالب های ادبی آن ها را با توجه به ظرفيت ها و فضاهای زبانی و فرهنگی زبان دوم رام ، بومی و دوباره تعريف کرد تا کارا و توانمند شوند . برای همين است که قالب هايکو را به همان شيوه ی پذيرفته شده اش ، نپذيرفتم چرا که احساس می کردم گويش ما پس می زند و نمی توان ماندگاری شعرها را تضمين کرد . به سخنی ديگر جان و شخصيت شعری ی گويش ما به نوخسروانی و ليکو نزديک تر ست تا هايکوی بی وزن اما از سوی ديگر جان وجهان هايکو از ليکو و نوخسروانی ها تنومندتر و گسترده تر است برای همين بخشی از پيکره و قالب را از نوخسروانی ها و ليکوها وام گرفتم و جان ، جهان و فشرده گويی را از هايکو . البته تفاوت اين شعرها با ليکو ها و نوخسروانی ها اين است که ريتم و وزن عروضی و هجايی ی ثابت و يک دستی ندارند و وزن ، ريتم ، فرم و حتا جای قافيه و زبان هر شعر را فضا و حرکت تصاوير بر می گزينند نه قالب . هر شعری حتا با داشتن وزنی يکسان فرم و شکل و شمايل درونی خودش را دارد . هدف از اين کار کشف فضاهای تازه ، توان بخشی به زبان ، رهايی سراينده از درگيری با دشواری وزن ، کمبود قافيه ، بی در و پيکری شعرها و نيز جوهره مند ساختن شعر ها و رهايی از نظم بافی و تکرار درشعر نوپای سيستانی ست . می دانی که هرگز از سر ناچاری و نيز تنها برای حفظ کردن گويش سيستانی به اين گويش شعر نمی سرايم و بر اين باورم که هرآنگاهی که نتوانتم حس و فرمی را در شعر پارسی جای دهم با سيستانی اين کار را خواهم کرد و بر عکس .   چشم به راه برگردان هايت خواهم ماند .


.............................

 

بازسرايی  چند سه کايی ( سکايی ) يا سه گانی سيستانی


۱ـ

گيسويش را پشت کوهی ، ابر می شويد.
ناودان از تشنگی جان داد
دل به گيسويی پريشان داد
.


۲ـ

جويبار عاشقی که تاکنون نديده ام
نامه ای نوشته است و گفته است :
با تو هم سرشت و هم عقيده ام .

۳ـ

سايه ای " مِن مِن کنان " می گفت :
لااقل "چادرشبت" را از سرت بردار
ـ سايه ای جامانده روی سايه ی ديوار ـ

۴ـ

چنگ می زد گيسوان ابر را ابری....
غم نبود ، او بود و من، در ساعت مهتاب
تلخ شد اوقات دل در خواب .


بازسرايی و برگردان : پيام سيستانی

 

به بهانه روز جهانی زن : « پيوند ميان زن، زمين و زندگی در سيستان »

 

روز جهاني زن

 حامد صوفی / اسفند 89

امروزه بر کسی پوشیده نیست که فرهنگ های بومی ایران چه ناگوارانه درگیر انزوا و انقراض می باشند و اگر ما همچنان نتوانیم در رویاروئی مدرنیسم غربی با سنت بومی ایران تلاش جدی از برای باز زنده نگاهداشت و ترمیم عناصر آن به خرج دهیم، پیشاپیش حکم زوال و نابودی فرهنگ های بومی و مادری مان را با دستان خویش امضاء کرده ایم . بی گمان در چنان عرصه ای که روشنفکری ایرانی بدون گذار از گفتمان انتقادی مدرنیسم، پا به برهوت پست مدرنیسم می گذارد (آن هم صرفا بر اساس یک مد گرائی فلسفی)، صحبت از سنت و فرهنگ بومی ایرانی دو چندان دشوار تر به نظر می رسد .

در آستانه روز جهانی زن (8 مارس مصادف با 18 ام اسفند) هستیم و تلاش دول غربی در این است که باری دیگر چهره دموکراتیک و لیبرال خود را به رخ جهانیان و بالاخص مردمان عزلت گرفته در کشورهای جهان سوم بکشانند . در این نوشتار بر آن نخواهیم بود تا رنگ و بوی مشمئز کننده ای از جنس نژاد پرستی و قوم سالاری را بر گفته هایمان چیره کنیم و در نهایت عقده ای از میان عقده های فروخورده جمعی مان را به ارضاء بنشینیم؛ کوشش راستین ما در این چند سطر بر آن خواهد بود که به هم راهان خویش در عرصه باز زنده نگاهداشت فرهنگ های ایرانی بگوئیم که به راستی ما باید به جای پس زدن فرهنگ مادری مان، به تاویل و کنکاش باز پسین آن بنشینیم و لایه های تاریخی – تبارشناسانه آن را دگرباره کشف و ضبط کنیم و نشان دهیم آن چه در رنگ و لعاب مدرنیسم در بوق و کرنا دمیده می شود، همینک نیز در سنت بومی ما قابل ردیابی هستند، بدون هیچ گونه شانتاژ و هیچ گونه ابزار تبلیغاتی .

 

روز جهاني زن - زن سيستان

 

جایگاه راستین زن در فرهنگ بومی سیستان، نه آن چنان است که از گوشه و کنار و در رسانه های خبر پراکنی می شنویم؛ آن چه از سیمای زن و خانواده سیستانی بر همگان اعلان می گردد در واقع زد و خورد سنتِ بی پشتیبان ما با خشونت های بی امان فرهنگ معیار و مدرن می باشد که گهگاه خبر ساز نیز می شده است . از همه این ها گذشته باید معترف شویم که موقعیت اجتماعی زن سیستانی در فرهنگ بومی این دیار، بسی تامل بر انگیز تر از آن چیزی است که در نگاه نخستین بر ما هویدا می شده است، این مهم وقتی قابل ردیابی و کنکاش می باشد که نگاه ساختگرایانه ای باز پسین بر آداب و رسوم مردم این دیار داشته باشیم .

 

در ناخوداگاه جمعی سیستانیان، دو واژه زن و زمین هر دو در واقع مفهوم یکسانی را در ذهن تبادر می کنند، چه آنکه هر دو توان زایش و آفرینش را در سرشت خود نهفته دارند؛ به گونه ای که در سیستان رسم بر این می بوده است که بر گور زنانشان درختی می کاشته اند تا سرشت آفرینندگار و زایای زن همچنان پا بر جا و استوار باقی بر بماند، جالب تر آنکه چنانچه دختری دوشیزه از دنیا رخت بر می بست پیش از مراسم خاکسپاری اش وی را با درختی عقد بر بسته و سپس در کنار همان درخت به خاک می سپردندش .

البته این طرز نگرش به ماهیت زن، ریشه در فرهنگ کهن و بومی ایرانیان دارد، آن جا که در تقویم باستانی ایرانیان روز مشترکی را با نام « سپندارمذگان » یا « اسفندگان » از برای زن و زمین، جشن می گرفتند (در روز پنجم ماه پایانی سال، چیزی نزدیک به روز ولنتاین در فرهنگ مغرب زمین) .

 

اسفندار مذگان - اسفندگان

 

در وندیداد اشو زرتشت نیز این چنین آمده است که :  « با ... برآوردن گل و گیاه و درخت ... چنین زمین‌هایی مانند زن زیبا و خوش اندامی است که شوی او در بستر او را شادمان می‌سازد و آن زن برای وی فرزندان برومند می‌آورد ... »

 

در این راستا رسم دیگری نیز در سیستان قابل ردیابی می باشد و آن سنت بی بی نوروز سیستان است؛ بی بی نوروز به واقع یاد آور خجسته بهاران زمین می باشد و سیستانیان به موجب قدوم او است که زمین را در گذار از زمستان به بهاران می دانند، چه آنکه اگر بارانی هر چند نم نم بارش بگیرد، اینگونه می پندارند که بی بی در حال شستن سر خویش و آماده شدن از برای تحویل سال می باشد .

در نظر بگیرید که در فرهنگ ایرانی (پس از استیلای اعراب) شخصیت هم ارز بی بی نوروز، به گونه ای برعکس شده و جنسیتی مردانه به خود می گیرد، شخصیتی که از آن با نام حاجی فیروز و یا عمو نوروز یاد می کنند؛ چیزی هم تراز با بابانوئل در فرهنگ مغرب زمین .

 

نگرش دیگری که از برای زنان سیستان زمین می توان خاطر نشان ساخت، ماهیت اسطوره ای و رمز آلود ایشان توام با مقام تکریم و ارج نهادن از سوی مردان شان می باشد؛ در این بین می توان از محافل زنانه ای یاد کرد که در آن هیچ مردی (چه خردسال و چه بزرگسال) اجازه ورود به آن را ندارد .  نمونه نخستین آن مراسم سفره بی بی سه شنبه می باشد از برای روایت پردازی پیرامون دخترک ستمدیده ای که نهایتا در پایان ماجرا حق خود را باز پس می گیرد . بی بی سه شنبه، بی بی نور و بی بی حور سه منجی از برای بانوان سیستان می باشند که در مواقع سختی به یاری شان بر می خیزند .

 

از نمونه دیگر این محافل می توان به محفل های زنانه در آرامگاه بی بی دوست سیستان یاد کرد که مردان در پشت در به انتظار نشسته و حاجت خود را با واسطه زنان شان تقدیم بی بی می کنند .

 

بي بي دوست سيستان

 

در هر دوی این مراسم درخت کورگز سیستان نقشی اساسی و اسطوره ای را بازی می کند، تقدس این درخت ما را بیش از هر چیزی به سرو زرتشتیان و کاج عیسویان رهنمون می سازد . در سفره بی بی سه شنبه از شاخه های کورگز برای بر پا ساختن آتش مقدس استفاده می گردد و در نمونه دوم، آرامگاه بی بی دوست را درختان کورگز کهنسالی در بر گرفته است که آکنده از پارچه هائی از برای دخیل می باشد . این گونه است که باری دیگر در فرهنگ بومی سیستان، پیوند اساسی میان زن و زمین، خود می نمایاند .

 

 

مشاهیر معاصر سیستان (1) : حمید رضا آویشی

 

حمید رضا آویشی

متولد 1342 زابل

 

تحصيلات:
- دانشجوي دكترا در رشته پژوهش هنر/ دانشگاه تربيت مدرس
-  كارشناسي ارشد نقاشي/ دانشگاه هنر
- كارشناسي نقاشي/ دانشگاه تهران

 

 

پیشینه :

- معرفي به عنوان چهره ماندگار هنر- مجسمه سازي درسال 1383- زاهدان
- نقاشي ديواري (سرزمين من) بر روي ديوار دانشكده هنرهاي زيباي دانشگاه تهران با نقوش سنتي
- ساخت مجسمه مترسك تالار فارابي دانشكده هنر
- ساخت و نصب 4مجسمه در دانشگاه سيستان و 
بلوچستان
- برگزاري نمايشگاه بزرگ مجسمه در خانه هنرمندان
 ايران سال 1383

 حمید رضا آویشی

 - شركت در چندين نمايشگاه انفرادي ديگر در تهران و شهرستان ها
- انتخاب به عنوان پژوهشگر و استاد نمونه/1384
- تقدير به خاطر يك عمر فعاليت هنري/ زاهدان/ 1383
 

نمونه آثار :

 

ساختن دنياها- پرنده
در اين اثر پرنده نماد انسان هاي كره زمين، پنج عدد تخم پرنده نماد پنج قاره، و كره اي كه كنار لانه مشاهده مي شود، از يكسو نماد كره زمين است و از سوي ديگر نقش مهمي در تركيب بندي اثر دارد. خود لانه هم اشاره اي به جو و فضاي كره زمين است. وجود پرنده در بالاي لانه نيز نشانه اي است از نگهداري و مواظبت از تمدن ها و فرهنگ ها، زميني كه در آن زندگي مي كنيم و نسل آينده اي كه هنوز متولد نشده اند، حتي رنگي كه براي تخم ها انتخاب شده، رنگ طلايي است كه در تمامي سرزمين ها خصوصا سرزمين هاي اسلامي به عنوان رنگي مقدس شناخته شده است.

                 دنیاها پرنده ها آویشی

 

گفتگوی تمدن ها - انسان های روی زمین


زيربناي اين اثر سه فرم دايره، مربع و مثلث است كه فرم هاي مقدسي در هندسه بوده و معاني مشخصي را القاء مي كنند. دو انسان از يك دايره دو نيم شده شكل گرفته و مشغول گفت و گو هستند. در واقع جوهره وجودي اين اثر بر مبناي گفت و گوي فرهنگ هاست. صورت هاي آنان در قاب مثلث قرار دارند كه هم از نظر بصري مستحكم ترين عنصر است و هم به طرف بالا- به سمت تعالي- اوج دارد. در اين اثر هر دو نفر، در طرفين ميز نشسته و گرم و گفت و گو هستند. گوئي يكي صحبت مي كند و ديگري گوش مي دهد كه اين هم خود نمادي است از احترام گذاشتن به تفكرات و انديشه هاي يكديگر.

 

 

 

 گفتگوی تمدن ها آویشی

                 

 آدم و حواآدم و حوا در همه اديان محترم و مقدس بوده و اين اثر در اصل به معناي يكي بودن همه انسان ها است و اين كه همه از يك اصل و ريشه هستند. نشانه ديگر اين مجسمه نماد زن و مرد يا زنان و مردان است و در واقع يك اتحاد و وابستگي هم در آنان ديده مي شود.

                   آدم و حوا آویشی

 

 ویژه نامه دو سالانه ونیز venews در تجلیل از این هنرمند سیستانی آورده است :  « سه هنرمند ایرانی آثارشان را به گونه ای ارائه کرده اند که نوعی همزیستی بین سنت و مدرنیته ایجاد کرده اند. نقاشی ها و مجسمه ها با سبکی ناب، متعالی و انتزاعی با مفهوم ساختن دنیاها و با کلیدی که به سوی نور و نیکی است تفسیر می گردند».

 

منابع :

پایگاه موزه هنر های معاصر

پایگاه فرهنگ و هنر ایران

روز جهانی زبان مادری 21 فوریه (2 اسفند)

 

رزو جهانی زبان مادری - یونسکو

 

روز 21 فوریه از سوی سازمان آموزشی، علمی و فرهنگی ملل متحد (یونسکو) به عنوان روز جهانی زبان مادری نامگذاری شده است. نامگذاری این روز، به منظور کمک به تنوع زبانی و فرهنگی در کنفرانس عمومی یونسکو در سال 1999  انجام شده است.

علاوه بر این، مجمع عمومی سازمان ملل متحد نیز به دلیل اهمیت دادن به زبان‌های مختلف و حفظ و نگهداری زبان‌‌های در معرض خطر، سال 2008 را به عنوان سال جهانی زبان‌ها اعلام کرد.

اطلس زبان‌های در معرض خطر جهان اولین بار در سال 1996 توسط یونسکو به چاپ رسید و سال 2010 نیز چاپ دوم و سوم این کتاب منتشر شد.


یونسکو همانند سال‌های گذشته به مناسبت روز جهانی زبان مادری جلسات و سمینارهای اطلاع‌رسانی در این خصوص برگزار می کند. علاقه‌مندان می‌توانند برای دریافت اطلاعات بیشتر به اینجا مراجعه کنند .

منبع : وبسایت کمیسیون ملی یونسکو

 

زبان سیستانی


 

مجله فرهنگی و ادبی نیزار فعالیت دگر باره خود را از سر گرفت

مجله فرهنگی و ادبی نیزار پس از وقفه ای کوتاه، فعالیت مجدد خود را از سر گرفت؛ این بنیاد ادبی در راستای گسترش فرهنگ و ادب حوزه سیستان و بلوچستان اقدام به نشر تولیدات هنری و ادبی نویسندگان و ادیبان این دیار خواهد کرد؛



گفتنی آنکه این مجله الکترونیک در نوع خود نخستین خیزش ادبی از برای درج توأمان آثار ادبی به هر سه زبان سیستانی، بلوچ و پارس می باشد . مدیریت این پایگاه ادبی بر عهده شاعر و ادیب گرانمایه سیستان زمین، پیام سیستانی می باشد؛ در سرگپ این پایگاه در اعلان خبر باز از سر گیری فعالیت مجدد آن به قلم وی این چنین آمده است :

 

" بی هیچ گمانی گام نهادن در گستره ی فرهنگ و هنر دشواری ها ی زیادی دارد و این دشواری ها زمانی بیشتر و عریان تر می شود که این گام نهادن در بیابانی سوخته و ناشناخته ای به نام فرهنگ و ادبیات سیستان باشد . بر هیچ کس پوشیده نیست که فرهنگ نوشتاری سیستان عمر درازی ندارد و کم تر کسی در این باره پژوهش کرده است . راست آن است که سیستانیان در گستره ی ادبیات و هنر یکی از فقیرترین و کم تولید ترین اقوام ایرانی اند . ما نه تنها در تولید ادبیات و هنر ، قومی تن آسان و کم کاری هستیم بلکه در بهره گیری از رسانه های نوشتاری چونان روزنامه و مجله نیز از دیگر اقوام ایرانی پس مانده ایم ، از چند هفته نامه ی سیاسی و اجتماعی که بگذریم ، فاقد رسانه ای نوشتاری که با شیوه ای حرفه ای در این گستره نشر شود ، هستیم . شاید حرفه ای ترین تولید این چند دهه ی ما در گستره ی فرهنگ نشر چند شماره فصلنامه ی نخل با پشتکار مسعود میری باشد .

دشواری گرفتن مجوز ، نبودن نویسندگان حرفه ای که هم تولید گر باشند و هم به خوبی با ژورنالیسم ادبی آشنایی داشته باشند را بایستی از آسیب جاهای فرهنگی ما برشمرد . با نگاهی گذرا به هفته نامه های استانی ، عدم حرفه ای گری و پایین بودن سطح کار به خوبی آشکار است .

در هر روی با تمامی ی این کاستی ها در پی آن هستیم تا با نشر مجله ی الکترونیکی ” نیزار ” در فضای مجازی به یکی از نیازمندی های فرهنگی خویش پاسخ دهیم و گامی هرچند کوچک را در راه شناسایی فرهنگ مادری مان برداریم .
مجله ی فرهنگی و هنری نیزار زیر مجموعه ای از بنیاد نیزار است که افزون بر نشر تولیدات ادبی و هنری نویسندگان و هنرمندان سیستان و بلوچستان در حد توان خود به بررسی و نشر ادبیات پارسی ، دیگر اقوام ایرانی و جهان نیز می پردازد . این بنیاد ، بنیادی شخصی ست که به هیچ گروه ، سازمان و ارگانی وابسته نیست .

نیزار در گزینش آثار رسیده آزاد است و هیچ گونه سانسوری را نمی پذیرد . معیار گزینش و نشر در این مجله ، پختگی و تندرستی ، هنری بودن و جوهره مندی آثار است . چشم براه آثار همه ی دوستان اهل قلم خواهیم بود .

با یاری شما نخستین گام را بر خواهیم داشت ، اگر بتوانیم ادامه می دهیم و اگر هم نتوانستیم میدان را برای دوستان پرتوان تر خالی خواهیم کرد ."

 

تاکنون شمار در خور توجهی از ادیبان سه عرصه ادب و فرهنگ سیستان، بلوچ و پارس برای همکاری در این پایگاه اعلام آمادگی نموده اند؛ « بولتن فرهنگی سیستانیان » ضمن اعلام آمادگی برای مشارکت در چنین پروژه فرخنده ای، از مخاطبین خود برای همکاری در این طرح درخواست همکاری می دارد . 



یک بررسی ساختگرایانه : « از سیستان در ایران تا تروا در یونان »

 

سیستان ایران تروا یونان

 

ابوالقاسم اسماعیل پور
دانشیار دانشگاه شهید بهشتی
 

دو همتای آشیل و هکتور، یعنی اسفندیار و رستم در حماسهء بزرگ منظوم ایرانی، شاهنامهء فردوسی (سدهء 4 ه) نقش مهمی دارند. شباهت های بین کارکرد آشیل و اسفندیار از یک سو، و هکتور و رستم از سوی دیگر اتفاقی نیست. مقالهء حاضر در صدد روشن شدن این نکته است که حکومت یونانی باختر (بلخ) در شمال شرقی ایران نخست در ماوراءالنهر و بلخ در طول 2500 تا 130 پ.م.، و آنگاه در درهء سند از 190 تا 50 پ.م.، و بعد در دورهء پادشاهان سلوکی از 312 تا 135 پ.م. باعث تاثیرات فرهنگی ماندگار یونانی در ایران زمین شد. یکی از این تاثیرات در سوگنامهء "رستم و اسفندیار" دیده می شود.

آشیل و اسفندیار هر دو رویین تن اند. پاشنهء آشیل و چشم اسفندیار هر دو آسیب پذیر است. هر دو پهلوان به واسطهء یک نیروی مافوق طبیعی، کشته می شوند. مطابق ایلیاد هومر، ایزدان این کار را بر عهده دارند و بنابه توصیف شاهنامه، سیمرغ این نقش را ایفا می کند. در هر دو داستان، پهلوان اصلی از یک کشور بزرگ است و بر پهلوان سرزمین کهتر چیره می شود. شهر تروا و سیستان هر دو نابود می شوند و شهروندان نیز به هلاکت می رسند.

 

                          ایلیاد هومرشاهنامه فردوسی

با بررسی تطبیقی دو شخصیت برجستهء شاهنامهء فردوسی، اسفندیار و رستم با دو قهرمان پرآوازهء ایلیاد هومر، آشیل و هکتور، می توان به این نتیجه رسید که اولا شباهت ها نه از سر اتفاق، بلکه به احتمال زیاد در اثر الگوبرداری هوشمندانهء حماسه پردازان کهن ایرانی از مضمون تراژیک حماسه های اساطیری یونان باستان است. این تاثیرپذیری چه مستقیم از سوی نواحی یونانی نشین شمال شرقی ایران بوده باشد، چه به طور غیرمستقیم از طریق روایان و نقالان، به هر صورت باعث خلق یک اثر هنری بسیار برجسته در حماسه های ایرانی شد.

فردوسی نیز این خلاقیت شگرف را داشت که از روایت تراژیک اعصار باستانی، سوگنامهء "رستم و اسفندیار" را با ظرافتی هنرمندانه بیافریند و حماسه ای باشکوه رقم زند که تا اعصار بعد تاثیرش را می بینیم. تلفیق های اجتماعی، فرهنگی، هنری همیشه نمایانگر پیشرو بودن حیات فکری و فرهنگی یک ملت است و به هیچ وجه مایهء سرافکندگی و صرف تقلید نیست. فرهنگ و تمدن شکوفای یونان و روم نیز خود بر بستر فرهنگ ها و تمدن های باستان سرزمین هایی چون آسیای صغیر، فنیقیه، مصر و بین النهرین بنا گردیده است.


با همه تفاوت هایی که در چند و چون دو داستان مذکور در شاهنامه و ایلیاد به چشم می خورد، نکات مشترکی را نمی توان انکار کرد. این نکات مشترک که وجه تاثیرپذیری فرهنگی را تقویت می کند عبارت اند: رویین تن بودن آشیل و اسفندیار، تازش به سرزمین کهتر از همان قلمرو، از پای درآمدن هر دو قهرمان به واسطهء نیرویی ماوراءالطبیعی، ویران شدن دو شهر تروا و سیستان و نابودی شهروندان آنان. دیگر این که در کنار هنر و معماری درخشان ایرانی با درونمایه های هلنیستی، می توان وجود آثار پرمایهء ادبی اعم از منظوم یا منثوری را در طول حوادث بی شمار تاریخی از میان رفته اند، می توان گمانه زنی کرد.

 

دنباله نوشتار را در ادامه مطلب دنبال کنید .

ادامه نوشته

آسوکه ی مادران سرزمین آفتاب 3

 

تحقیق و تالیف : سارا سالاری

 

بخش چهار :

گاو ، مادر ، تاملی کوتاه

خروس ، پدر ، راز

 

از جارانه های مادران سرزمین آفتاب :

ای دختر گو* دار منه پند بده / از موی دراز خه کمربند بده

مو را چه کنو ، کمر مه باریکه / یک بوسه بده ، درون دل تاریکه

* گو ( gow ) : گاو

در آسوکه ی بی بی سه شنبه ، فاطمه ؛ "گاوچران" است ! از دید روانکاوان ، فاطمه ی گاوچران ، نگهدارنده و محافظ اصل و تخمه و نژاد است .

روزی که گله ی گاو را گم می کند ، به شدت می هراسد و آن سه بانوی پاک نهاد به کمک وی می شتابند و فاطمه ، رشته ی ادامه ی زندگی _ رشته ی نخ _ را از دهان "گاو سور" می گیرد .

در داستان ماه پیشانی ؛ مادر شهربانو به مکر ملاباجی مکتب دار ، توسط شهربانو به داخل خمره ی سرکه انداخته می شود و هنگامی که شهربانو در ِ خمره را از سرِ عذاب وجدان می گشاید، " گاو زرد " ی از داخل اش به بیرون می آید که این گاو زرد ، در دشت و صحرا برای شهربانو ، نخ می ریسد _ به بخش دو مراجعه کنید ! _

گاو در میترایی ترین وجه خود ، رخ می نماید ، گاوی که زرد است و ریسمان الفت و مهربانی را می بافد ... خورشیدی است از جهان ِ حیوانی ... چونان نوری در ژرفای محنت . گاو در رستاخیز ِ اقبال دخترک ؛ استخوان هایش را هیزم ِ بستر زایشی نو برای دخترش می کند . گاو ، در تراژدی مادرانه اش حتی از استخوان هایش نیز دریغ ندارد .

در هرم خدایان مصر ، تصویر "حاتحور" نشانه ی وجوه مختلف نماد های ماده گاو بود ، از جمله : حاصلخیزی ، ثروت ، بهار ، مادر ، گوساله ی زرد با دهانی پاک و زن ِ خورشید .

در میان اقوام هند و اروپایی ، گاو به عنوان الگوی ازلی مادر ِ بارور معرفی می شود و نقشی کیهانی بدو محول شده و قربانی کردن وی باعث ارتقای ارزش او می شود . در تمامی داستان های ایرانی مذکور ، به حیله ی نامادری ؛ گاو را می کشند . در نماد شناسی ِ تحلیلی "یونگ" ، قربانی کردن گاو ؛ نشانه ی میل به زندگی معنوی است . استادی در " ذن " ؛ شش پرده از مراحل رسیدن به کمال معنوی را از مرد و گاوی ترسیم کرده است که به تدریج می بایست گاو ، محو شود ... گاو ، زنانگی است و محکوم به پاک شدن ... ! در ستیز ی نا برابر ... تا مردانگی ، قدم به اوج کمال معنوی بنهد .

کمی موشکافانه تر می نگریم ... به آغاز عصر تمدن بر می گردیم ، آنجایی که نظام "پدرسالاری" پررنگ تر می شود . پس از رواج فدیه دهی خون انسان ها به خدایان و بعد از آن پسر کشی و سپس دختر کشی ، با پدید آمدن حق مالکیت خصوصی برای مردان ، زن نیز در زمره ی کالاها و دارایی های یک مرد در آمد . "رمّه" اولین ارزشی بود که در شمول تحویل ، پیشکش ازدواج به " زن بها " قرار گرفت .

پدر شهربانو ، پس از مرگ همسرش ، عزاداری نکرد و بلافاصله با ملاباجی مکتب دار ازدواج کرد ! و برای بهبود نامادری ، "گاو سور" را قربانی کرد ... "گاو سور" را به عنوان زن بها پرداخت . لیپرت _ انسان شناس _ در میان شرح دلایل " زن بها " و طمع پدران ، از مردی روایت می کند که اهل شرق افغانستان بوده است و خواهان " زن بها " .

ته نیره چئل بخته ره / مه نمه دَیو کینجه ره / کینجه پکو پمّه ره ... !!!

چئل :40  / بخته : گوسفند نر  / پک و پمّه : اطلاقی به دختر سپید و زیبا

این پدر ها بودند که عنان اموال و املاک را در دست داشتند . به خاطر دارید که فاطمه ی آسوکه ی سیستان ؛ هنگامی که گله ی گاو را گم کرد ، به شدت هراسید و حتی روی بازگشت به کانون خانواده را نداشت ؟!

منفور ترین بازیگر داستان های عامیانه ی ایران زمین _ و دیگر نقاط جهان با مرزهای ادبیاتی نزدیک _ نامادری می باشد ؛ حال آنکه مالک اصلی ، پدر است ! حلقه ی مفقوده ی هراس ِ دخترک از گم شدن گله ی گاو ؛ آز و طمع و هوسبازی پدری است که هیچ باری بر دوشش نیست و هیچ خطی به طور مستقیم به او ختم نمی شود ... چون اوست که کاتب ِ داستان است _ از قرن ها پیش تا دهه های گذشته ، فقط مردان کاتبان ِ روایات بوده اند و زنان اند که راوی سینه به سینه ی داستان هایند _ و چهره و نقش اش را پاک نموده است .

به ناگه در پایان دوران تلخ کامی ِ فاطمه ، خروسی وارد صحنه می شود ! درست در لحظه ای که موضوع ازدواج دخترک به میان می آید و ... !

 

خروسی ، بر بالای  تنور بانگ می زد : "فاطمه ی خوب در تنور است . "

خروس در سراسر جهان ، نمادی خورشیدی است زیرا که بشارت دهنده ی نور و تولد و خورشید است . چنان که گفته شد ؛ "تندور ، خاکستر و دخترک " عناصر باز زایی اند و خروس در این روایت نقش بشارت دهنده ی برآمدن ِ طالع ِ سعد و اقبال ِ دخترک است .

در کنار این نمادگرایی ، خروس حامل خطی از "پدر" است ، برای ایفای نقش پدرانه در اصلی ترین قسمت زندگی دخترک ... او حامی خانواده است و گویی با ندای فراخوان اش برای باز کردن در تنور ، به جبران ِ بی مهری اش به دخترک ، در لحظات پایانی ِ زندگی فاطمه در خانه ی پدری ؛ نقش نمادین ِ پدرانه اش را تکمیل می کند !

دراسلام ، خروس در مقایسه با دیگر حیوانات ، از احترامی بی بدیل برخوردار است ؛ چون اوست که بانگ نماز سر می دهد و همانند یونانیان ، به عنوان نمادی از زمان تفسیر می شود ... زمان طلوعی دوباره .  

در افریقا ، بنا به افسانه ای ؛ خروسی در حیاط به معنای  رازی است که بر نزدیکان و یاران فاش شده است . در آسوکه ی بی بی سه شنبه نیز هنگامی که نامادری و دخترش از راز ِ فاطمه آگه می شوند و وی را از دسترس گماشتگان شاه ، پنهان می کنند ؛ "خروس" بر بالای تنور راز حضور فاطمه را فاش می سازد !

..........

ادامه دارد ...

آسوکه ی مادران سرزمین آفتاب 2

 

تحقیق و تالیف : سارا سالاری

 

بخش سه :

فاطمه ، سیندرلا ، خاکستر ، خاکستری ، تنور

سیندرلا ، رودوپیس ، کفش ، آب

 

فاطمه ای که به پاک ِ خاکستر ِ تنور پنهانش کرده بودند ، در آیین های باران خواهی ؛ در آخرین نسل نگارین باقی مانده از خاطرات متبلور ایران کهن ، با اقوامی مواجه می شویم که به هنگامه ی خشکسالی ، دو بانو ی " فاطمه " نام ؛ یوغ بر گردن می نهدند و زمین ِ خشک را شخم می زنند ... !! حضور نام فاطمه ، نشانی از ارادت و مقام والای آن بانوان است ... بانوانی که با انداختن یوغ بر گردن ، مقام و حرمت خویش را می شکنند و طلب باران دارند _ به بخش یک مراجعه کنید _

در سیستان نیز ، علت نام گذاری دخترک چیزی شبیه به کهن ترین باور های این مرز و بوم است ... در فرهنگ ایران ، " فاطمه " نامی بسیار مقدس است که جلوه گر تقدس آیین های کهن ِ زنانه است .

 

سیندرلا ... دختر ِ خاکستر ... ( Cinderella )

 "شارل پرو" وجه تسمیه ی سیندرلا را در داستانش ، به خاطر زندگی در کنار خاکستر (Cendres) اجاق ، خاکسترنشین (Cendrillon) نامیده شد ...

و شاید به رنگ ِ پیروزی کودک ِ خاکستری ِ داستان ِ  "شنگول و منگول و خاکستریکه" ... خاکستری مقدس که در روایات آرمانی ِ مردمان عامی ، نشان پیروزی نیکی بر بدی ست .

در تبارشناسی رنگ ها در مرکز کره ی رنگ های انسان ، ظاهرا در مرحله ی اول ، خاکستری درک می شود و باقی می ماند . کودک در طول سه سال اول عمر خود ، از جهان رنگ ها آگاه می شود . او به دلیل  عادت به خاکستری ، خود را خاکستری می انگارد .

انسان در همه ی ایام ، به دنبال عینی کردن رنگ های کاملی بوده که در خیال و رویایش می بیند . او پیرامون خود ، حتی بدن خود را رنگ می کند . انسان به رنگ و ضد رنگ نیاز دارد و این دو در خاکستری نمود می یابند ؛ چرا که در تمامی رنگ های مخالف ، چون زرد و آبی ، قرمز و سبز ، سفید و سیاه ، و در گذر از این رنگ به رنگ دیگری ، بی شمار رنگ و ضد رنگ وجود دارد که همواره در وسط آن رنگ خاکستری است .

فاطمه را در "تندور" _ کوره _ پنهان می کنند ؛ در جایگاهی که نمادی تام از زهدان مادر است و از آنجاست که "باز زایی" آغاز می شود تا از نو متولد شود ، چونان ققنوسی برخاسته از خاکستر ...

دخترک ، استخوان های گاو را در خاکستر "دُمُل تندور" پنهان کرده است . بنا به روایت داستان های کهن ایرانی همچون ماه پیشانی و گل خندان ، "مادر" بعد از مرگ جسمانی در تعبیری اساطیری به "گاو" بدل می گردد .

تمامی عناصر "باز زایش" فراهم شده اند که "تندور" نقطه ی عطف نمودار زندگی دخترک شود . زایشی نو از خاکستری که نشان جمع اضداد است .

در اصطلاحات عامیانه ی امروز امریکا ، "سیندرلا" به کسی اطلاق می شود که پس از دورانی گمنامی و بی خبری ناعادلانه ، به کامیابی و سرشناسی می رسد .

 

اولین روایت "سیندرلا" به ایلیانوس ، خطیب و نویسنده ی رومی قرن سوم منسوب است که در این داستان بر همذات پنداری میان انسان و کفش تاکید می کند .

در داستانی مصری ، "رودوپیس" که زنی جوان و زیبا بود در نیل استحمام می کرده است و عقابی سندل هایش را می رباید و آنرا پیش فرعون می برد . فرعون که از ظرافت سندل به شگفت آمده ، خدمه را به جستجوی دختر می فرستد و همانند دیگر داستان ها ، رودوپیس با فرعون ازدواج می کند.

شگفتی هنگامی به اوج می رسد که سیندرلا از جیب خود علامت باز شناسی را بیرون می آورد . با پوشیدن لنگه ی دیگر کفش ، همذات بودن کفش و انسان اثبات می شود .

در آسوکه ی بی بی سه شنبه ، داستان نمادین تر از دو داستان پیشین است . تایی از "کفش" ِ فاطمه در درون "آب" می افتد ! از منظر نماد گرایی جنسی به بررسی می پردازیم .

"پا" را به عنوان نمادی فالوسی می انگاریم و "کفش" نمادی فرجی است به زعم فرویدی ها ! و " آب" که نشان زندگی و ادامه ی بقاست . ساختگرایی کفش و آب و جستجوی شاهزاده به دنبال پایی برای آن کفش چیزی جز جستجوی شریک جنسی برای ادامه ی بقا _ نسل _ نیست !

شاهزاده برای تکمیل نقش کفش نیازمند پا است و این کفش کوچک ، نماد کل بشریت است ... نماد زن و بشریت .

..........

 

ادامه دارد ...

چرا سیستان ؟

 

پیام سیستانی / نروژ

 

چرا سیستان ؟

راست آن است که پاسخ گفتن به اين پرسش چنان است که بپرسيم : چرا عشق ؟

راست آن است که زاده ی دورترين روستای جهانم . روستايی چسبيده بر کمرگه هامون . روستايی به نام لورگ باغ . لورگ يعنی بلندی ، بلندی در کنار آب و شايد بتوان به جزيره و يا چنين چيزی معنايش کرد . امروز هم همدم جزيره ای در دوردست ترين نقطه ی جهانم . دور تا دورم گستردگی آب است ، درست چونان لورگ باغ که در کناره هامون بود . با رنج های سرزمين مادری ام بزرگ شده ام و انگار لورگ باغ برايم پشت قطب رنج و گرسنگی بود . بر عکس امروز که چسبيده به قطب شمال هستم اما نه قطب رنج و گرسنگی بلکه قطبی که مردمش نه رنج را می شناسند و نه گرسنگی را . من آمدم ، لورگ باغ اما هم چنان بين ماندن و مردن دست و پا می زند . لورگ باغ همه چيز داشت . رنج ، شادی ، اشک ، ربايی ، سيتک ، دايره ، نيزار ، پرنده ، توتن ، گاو ، پاليز ، گز ، کودی ، چوک بازی ، ساعت ها دم گاو را گرفتن ودر هامون سفر کردن، ريگ و حتا عشقی کودکانه که در نخستين روزهای مدرسه در جان کوچکم جوانه زد و در پنج سالگی به من آموخت که تکه ای آيينه پيدا کنم و از ميز جلويی بی آن که برگردم " فاطمه " را که پشت سرم نشسته بود تماشا کنم . هنوز عطر گيسوان ژوليده و شايد هم شپش زده ی فاطمه در جان و جهان من و شعرم جاری ست . سه دهه بعد که از زندگی ، سراغ نخستين گيسوان عشق را گرفتم با تمامی بی رحمی در گوشم نجوا کرد که او را بايد " در نشئه خانه ها و ر.و.س.پ.ی خانه های جهان بيابم " ... .

هميشه فکر می کردم لورگ باغ پايان جهان است و هيچ دريايی در جهان به گستردگی هامون نيست . بارها از دايی ام می پرسيدم براستی آيا تا اکنون کسی آن سوی آب ها را ديده است ؟ ... . از لورگ باغ می توانستيم کوه خواجه را هر دم تماشا کنيم و حتا دو بار با توتون به کوه خواجه رفتيم .از تختک ها و صيد ماهی و برداشتن تخم پرندگان و خوشه چينی و تولک جمع کردن ها به همراه دخترانی که هنوز بيادشان دارم داستان ها دارم .....اصلن در پنج سالگی لورباغ برايم مرکز جهان بود . همه چيز داشت . حتا اگر هم نمی داشت برای جهان کوچکم بس بود . بيرون از لورگ باغ درخت " کرگزی بود که هنوز هم هست " ، در باور کوچکم اين درخت مرکز جن های عالم بود و مرموز ترين چيزی بود که می شناختم و هنوز هم برايم سرشار از راز و رمز است . شگفت انگيز تر اين که اين درخت درست مثل خود لورگ باغ در من ماندگار شدند و قهرمانان اصلی شعرهايم ماندند .

کورگز دختر سیستان


همه ی اين ها را گفتم تا بگويم لورگ باغ کوچک من هميشه در من زنده ماند و بزرگ تر که شدم لورگ باغ هم بزرگ تر شد و انگار شکلی ديگر از سيستان شد . برای همين سيستانی که در من زندگی می کند به رنگ سيستان هيچ کس نيست و حتا با سيستان بسياری از دوستان تاريخ دانم تفاوت دارد . نه آن ها سيستان مرا می شناسند و نه من سيستان آنان را . اصلن دلم نمی خواهد سيستان بسياری از دوستان تاريخ دانم را باور کند . راستش سيستانی را که دوستان تاريخ دانم به من می شناسانند انگار از جنس من نيست . چهره ندارد ، معلق است در هستی و تاريخ ، بوی زندگی مرا ندارد . انگار ما در تاريخ به دنبال آرزوهای فروخورده ی مان هستيم و شايد برای همين است که لای متون تاريخی به دنبال هرچيزی که پسوند سگزی / سکايی / سجزی / زاولی / سيستانی و ... داشته باشد می گرديم حتا اگر آن صاحب اين پسوند و پيشوند در تمام عمرش هم نداند که سيستان کجاست .

سيستان من اما به دنبال زندگی ست و پيش از آن که عطش نداشته هايش را داشته باشد با داشته هايش ـ هرچند اندک ـ زندگی می کند . سيستان برای من مثل مادر بی سواد ، پير و کمی عصبی ام است که نمی توانم به دليل فقير بودن يا عصبی بودن تردش کنم هم چنان که او مرا نمی تواند به دليل باورنداشتن بسياری از باورهايش از خود براند . من پذيرفته ام که جهان او کوچک است و او پذيرفته است که من ياغی و ويران گرم . من می دانم که او اگر ادبيات ، موسيقی و بسياری چيزها را ندارد مقصر نيست و او هم فهميده است که من اگر جهانش را ويران می کنم و همه چيزش را به نقد می کشم و بی جهت و کورکورانه از زشتی هايش تمجيد نمی کنم به خاطر ساختن جهانی تازه برای اوست . شايد به روايت تاريخ و تاريخ نگار من فرزند ناخلف او باشم چرا که درست روبه روی بخشی از ذهن فسيل شده و ناکارايش ايستاده ام و چشم در چشمش دوخته ام با چشم سفيدی تمام می گويم : بسياری از بخش های ذهنی ات را نه تنها باور ندارم بلکه در پی ويران کردنشان نيز هستم . سيستان من درست مثل مادرم نياز به خانه تکانی و کمی شهامت دارد . او اينقدر ابزار و وسايل غير ضروری در درازنای زمان در خانه ی کوچکش جمع کرده است که ديگر جايی برای نفس کشيدن و تماشا کردن خورشيد و ماه نيست و من که فرزند ناخلف او باشم تصميم دارم بخشی از اين وسايل غير ضروری را دور بريزم تا هوايی تازه در خون خانه ی ما جاری شود . سيستان من خوب می داند که من سر جنگ با او ندارم اما اگر نياز باشد از معالجه ی تن بيمارش حتا به زور هم درنمی گذرم .


 

چرا سیستان ؟


در اواخر دهه ی شصت بود ، دهه ی هياهوهای روشنفکری در ايران ، خانواده ام سال ها پيش به دليل همان خشک سالی ها چونان بسياری از هم شهريان ديگر به ترکمن صحرا کوچ کرده بودند و آنجا بود که با دوستانی با افکار چپ همدم شدم و کتاب خواندن و انديشيدنم آغاز شد . پيوند خوردن با افکار چپ خيلی چيزها به من آموخت و زندگی را عريان عريان جلوی ديدگانم گذاشت و آرام آرام پرسش هايی تازه در من قد کشيد . در درازنای آن سال ها رنج ها و شادی های مردمی فقير اما صبور و زحمت کش مرا واداشت تا بيشتر در چند و چون زندگی شان دقيق شوم . در همان سال ها بود که احساس کردم چيزهايی در من می جوشد . چيزهايی می رويد و چيزهايی ويران می شود . بيشتر شعر فارسی می سرودم تا اين که با شعرهای استاد ذاکرين آشنا شدم و دلبسته ی شعر سيستانی شدم .

چند سال بعد که دانشجوی دانشگاه ادبيات علامه ی تهران شدم زخم هايی کهنه در من سر باز کرد . چرا که می ديدم چگونه و با چه اشتياقی دوستان کرد ، ترکمن ، لر ، ترک ، گيلک ، بلوچ و مازنی ام از ادبيات و موسيقی سرزمين مادری شان می گفتند و من هرچه لابلای ذهن فرهنگی و جمعی خودمان را می کاويدم چيزی برای ارائه و باليدن به آن نمی يافتم جز چند استوره ی بسيار دور . انگار هزاره ها بود که ذهن فرهنگی ما سنگ شده بود و توان زايش را در گستره های ادبی و هنری از دست داده بود . تنها چيزی که دم دستم بود و يادگار اين همه هزاره ها که هنوز رگه هايی از نژادگی ی را در خود نگه داشته بود گويش سيستانی بود . گويشی شگفت و راز آلودی که چندين دهه مرا در خودش غرق کرد .

 

ادبیات

 

با خودم هميشه می گفتم براستی چگونه می شود باور کرد که قومی بتواند بدون ادبياتی پرمايه و موسيقی ای زندگی بخش ، زندگی کند . و چنين بود که تمام ذهنم را آفرينش ادبياتی در خور نام سرزمين مادری ام پر کرد ، ادبياتی که به رنگ دردها ، شادی ها ، تند بادها ، ريگستان ها ، عاشقی ها ی مردم ديارم باشد و بتواند نزديک ترين پيوند را با ساختمان زبانی و حسی شان داشته باشد . ادبياتی که به هر تعريف مدرنی که از ادبيات امروز جهان داشته باشيم ، ادبيات باشد و قابليت هديه دادن و ترجمه کردن به زبان های ديگر را نيز داشته باشد ، نه اين که به صرف بکار بردن چهار واژه ی سيستانی تنها از سر باورهای قوم پرستی و ناسيوناليستی بتوان آن را پذيرفت ، چه آن که هرگز نه قوم پرست بودم و نه خون پرست و نه هرگز برتری هيچ آدمی را بر آدم ديگر پذيرفته و می پذيرم .

امروز گنجايش ها ، توان ها و جهان هايی را در اين گويش کشف کرده ام که ناخواسته از شعر پارسی ام پيشی گرفته و شعر پارسی ام را به شعری درجه ی دو تبديل کرده است .

آسوکه ی مادران سرزمین آفتاب

 

تحقیق و تالیف : سارا سالاری

 

داستانی از زنانه ترین محفل بانوان سیستانی ... داستانی که شرط بیان اش ، " ورود آقایان ممنوع " است .

جستار زیر _ به زعم استروسی ها _ بارقه ای است در ساختگرایی " آسوکه ی بی بی سه شنبه " و بررسی نماد ها و داستان های مشابه ذکر شده در فرهنگ های مختلف ... .


بخش یک :

مقدمه ی آسوکه ی مادران سرزمین آفتاب

بررسی آیین سفره

داستان بی بی سه شنبه


بخش دو :

بی بی حور و بی بی نور و بی بی سه شنبه

زیبای خفته ، نخ ، سه فرشته ی نگهبان


بخش سه :

فاطمه ، سیندرلا ، خاکستر ، خاکستری ، تنور

سیندرلا ، رودوپیس ، کفش ، آب


بخش چهار :

گاو ، مادر ، تاملی کوتاه

خروس ، پدر ، راز


بخش پنج :

باد ، طوفان ، هندوانه ، مدئا

گریزی به مادر تباری در عصر پدر سالاری

 

 

 

بخش یک :

مقدمه ی آسوکه ی مادران سرزمین آفتاب

بررسی آیین سفره

داستان بی بی سه شنبه

 

بررسی قصه های عامیانه ، همیشه موضوع اصلی پژوهش های مردم شناسی است . مردم شناسان ، موضوع داستان عامیانه را تحلیل می کردند تا عناصر فرهنگی از بین رفته ی یک جامعه ، یا اهمیت عناصر دیگر در زندگی مردم را شناسایی کنند . " پراپ " _ نویسنده و داستان نویس روسی _ برای قصه ها مدلی ارائه داد که براساس آن ، عناصر و واحدهای قصه ها رده بندی می شوند که بی شباهت به کار ساختار گرایان نیست .

" پراپ " می گوید :

   " اگر ما بتوانیم الگو های ساختاری موجود در یک موضوع ، یا یک نوع فولکلوریک را جدا و توصیف کنیم ، ممکن است بتوانیم راهی به شناخت ماهیت فرهنگی مربوط به آن به طور کلی ، و هم چنین به مقولات شناسایی ، تعهدات آرمانی و رفتار واقعی مردمانی که در آن فرهنگ شریکند ؛ باز کنیم "

 

نخست به آیین سفره می پردازیم  ؛

سفره ی بی بی سه شنبه ، یکی از سفره های معروف نذری در میان سیستان بانوان و دیگر بانوان اقصی نقاط ایران است . در باور ها ، " بی بی حور ، بی بی نور و بی بی سه شنبه " ؛ سه زن پاک نهادند که واسطه ی بر آورده شدن حاجات نیازمندان می باشند .

" دکتر همایون سپهر " _ جامعه شناس ، ادیب و مردم شناس _ در بیان نقش زنان برای سفره های نذری می گوید :

   " در ایران باستان ، زنان به دلیل حس نگهبانی و محافظت و نگرانی نسبت به خانواده ؛ سفره را نذر ایزدبانوان می کردند و از آنان می خواستند تا حافظ و نگهبان خانواده هایشان باشند .

زنان به عنوان نخستین انسان هایی که کشت را بر عهده گرفتند ، دانه را شناختند و مسئولیت غذای خانواده را عهده دار شدند ، توانستند پایه و اساس سفره های نذری و غذا را بنیان گذارند . در حقیقت با سیری در تاریخ ایران باستان می توان دریافت که سفره عامل طلب باران برای زمین خشک و برهوت _ گریستن _ و نماد باغ و مزرعه است . "

از همین رو می توان گریستن بر سفره های نذری را ، نشانی کهن از طلب باران برای برکت دانست !

در شرق ، شمال و مرکز ایران ؛ بر سر سفره ی بی بی سه شنبه نماز می گزارند و قرآن می خوانند و دعا می گویند و حاجت می طلبند . در سیستان ، " لیتّی " می پزند و به خراسان شمالی ، " آش بی بی سه شنبه " و در دیگر نقاط ، " کاچی " بر سر سفره آوردند . این سفره ها تجلی دورانی است که زندگی کشاورزی و باغداری توسط زنان و با استمداد از نیرو های فرا طبیعی ایزدان و ایزدبانوان وجود داشته است . سفره های نذری ، تمثیل و نمادی از بهشت اند که از جهان معنوی بر سطح زمین آمده اند .

 

داستانی که بر سر سفره ی " بی بی سه شنبه " بیان می شود ، به گویش ها و شیوه های متفاوتی نقل شده است . " آسوکه ی بی بی سه شنبه " در سیستان ، داستان دختری است " فاطمه " نام که به ظلم نامادری گرفتار آمده ، صبر پیشه کرده و در مقابل ظلم و جور نامادری ، از سه بانو مدد می طلبد .

در تهران ، ری ، ورامین ، مشهد و ... ؛ داستان اندکی تفاوت دارد و همانند تمامی داستان های مشابه در جهان که اصلی تفاوتشان در نام ِ قهرمان داستان است ، فاطمه ی سیستانی را " شهربانو " و " ماه پیشانی " می نامند . در اشتهارد و جهرم نیز داستان " گل خندان " و " گل قهقهه " را آورده اند .

در ادبیات داستانی افغانستان ، این داستان را " زیبا و تاجور " می خوانند و در اروپا ، " سیندرلا " است ... !

احمد شاملو ، در کتاب کوچه _ قصه های عامیانه _ داستان " بی بی حور و بی بی نور " را مجزا از داستان " بی بی سه شنبه " تعریف می کند .

 

..........

 

بخش دو :

بی بی حور و بی بی نور و بی بی سه شنبه

زیبای خفته ، نخ ، سه فرشته ی نگهبان

 

در ریخت شناسی قصه های عامیانه ، با نقش ِ "خویش کاری* بخشنده" مواجه می شویم . مرحله ای که قهرمان داستان ، پس از ترک خانه _ عزیمت _ مورد آزمایش قرار می گیرد و در برابر کارهای آینده واکنش نشان می دهد و این جاست که "جادو" ، قدم به صحنه می گذارد ... !

"ماتیکان سیستان" ، بی بی حور و بی بی نور و بی بی سه شنبه را در لفافه ی مادران ِ سه منجی بشارت داده شده در آیین زرتشت می پیچاند و هویتی ملموس و قابل درک به این سه بانو می بخشد .

"کندو" ، خواننده را درگیر شناخت این سه بانوی پاک سرشت نمی کند ، قضاوت را به خواننده می سپارد .

بی بی حور و بی بی نور و بی بی سه شنبه ، در خراسان شمالی ، دختران پیغمبر می شوند و مقدس ، و در جای جای ایران ، دارای مقبره های متعددند .


مقبره ی بی بی سه شنبه در 15 کیلومتری جهرم


"زیبای خفته" _ داستان کودکانه نوشته ی شارل پرو نویسنده ی فرانسوی _ داستان شاهدختی است که در روز تولد طلسم می شود و در سن 16 سالگی ، با فرو رفتن سوزن ِ دوک ِ نخریسی در انگشت اش ؛ طلسم کارگر می افتد و شاهدخت به خواب می رود .

 

نقاشی زیبای خفته اثر بورنه جونز

 

یکی از عناصر در ظاهر مشترک داستان زیبای خفته و آسوکه ی بی بی سه شنبه ، "نخ" است . نخ نماد ادامه ی زندگی است و فقط توسط حاملان ِ ابدی زندگی یعنی زنان ؛ ریسیده می شود . "گاو سور" در آسوکه ی سیستانی نمادی مطلق از "مادر" است که به یاری دخترش می شتابد و پنبه ها را می ریسد و نخ می کند و جان دخترک را از گزند ِ اهالی خانه حفظ می کند ، اما در زیبای خفته ؛ دوک نخریسی باعث نیمه جان شدن ِ شاهدخت می شود !!!

دومین و مهم ترین عنصر در این دو داستان ، حضور سه بانو است که قدرتی ماورایی دارند . سه فرشته ی همراه شاهدخت آرورا در داستان زیبای خفته ، از بدو تولد همراه وی بوده اند اما در داستان سیستانی ، این سه بانو به هنگامه ی بروز حاد ترین مشکل دخترک ، به داستان وارد می شوند !


 

سه فرشته ی نگهبان در انیمیشن زیبای خفته اثر کمپانی والت دیسنی

 

شباهت ها فقط استفاده از عناصر هم ریخت است که در هردو داستان ، کاربردی متفاوت دارد . "پراپ" در فصل چهارم ریخت شناسی قصه های عامیانه ، خویشکاری هایی که در داستان ها یافت می شود و ظاهری یکسان ولی کاربردی متفاوت دارند را توضیح می دهد و این گونه استفاده از عناصر و نماد ها را "همسانگردی" می خواند .

در "هرات" ، ساختن پلی را برای سهولت رفت و آمد به دو بانوی نیکوکار و پاکدامن نسبت می دهند ، به بی بی حور و خواهرش بی بی نور .

نگرانی های مادرانه ، دلواپسی ها و گره گشایی های فرشتگان داستان زیبای خفته ، به سان ِ مهر و عطوفت و کارگشایی ِ بی بی حور ، بی بی نور و بی بی سه شنبه است .

این ها عناصر یکتای داستان های شرق و غرب اند ...

 

خویشکاری : عمل شخصیتی از اشخاص داستان که از نقطه نظر اهمیتی که در جریان عملیات قصه دارد ، تعریف می شود .

..........

 

ادامه دارد ...

پژوهشگر سیستانی؛ مبتکر داروی ضد سرطان « سیستانین » .


دکتر غلامرضا شیخ نژاد، پژوهشگر برجسته ایرانی در عرصه اکتشاف دارو های ضد سرطان، توانست داروی ضد سرطان ابتکاری خود را با نام ژنریک « سیستانین » از فاز اول تحقیقات سازمان خوراک و داروی آمریکا (FDA) گذرانده و مطالعات انسانی را برای این دارو آغاز کند .



دکتر غلامرضا شیخ نژاد در پاسخ به خبرنگار سیب پرس پیرامون وجه تسمیه این دارو بیان داشت :


کلمه CISTANIN (سیستانین) می­تواند نام مناسبی باشد. اما ماده­ای به نام سیستانین (cistanin) از گیاهی به نام سیستانکه یا سیستانشه سالسا (cistanche salsa) حدود 26 سال پیش در ژاپن استخراج شده است  به این دلیل توفیق اجباری به دست آمد که ما از کلمه سیستان (SISTAN) به جای CISTAN استفاده کنیم. در اوستا از سیستان به عنوان یازدهمین سرزمین نیک اهورایی یاد شده است. سرزمین تاریخی و پر افتخاری که زادگاه رستم قهرمان  اسطوره­ای شاهنامه است و یعقوب لیث صفاری مردی که نمی­ خواست سلطان باشد بلکه رستم­وار در خدمت ایران و ایرانیان بود.


وی در پاسخ به سئوالی پیرامون چند و چون اجرای این تحقیق جهانی اظهار داشت  :


تزریق  این دارو  به انسان برای تعیین غیر سمی بودن و دوز (dose) مناسب در شهریور ماه سال جاری  در آمریکا آغاز گردید و قرار است در 20 بیمار سرطانی برای 6 دوره به مدت 4 تا 5 ماه تزریق ­شود. در پایان این دوره چنانچه نتایج تحقیق مورد تأیید FDA قرار گیرد، این دارو جهت تعیین اثربخشی در مقایسه با شیمی درمانی وارد فاز 2 انسانی (clinical trial, phase II) خواهد شد.


گمان می­رود که این اولین داروی طراحی شده بوسیله یک ایرانی است که توانسته در آمریکا چنین موفقیتی را کسب کند .  امیدواریم که این آغازی باشد برای خود باوری محققین ایرانی تا بتوانند در عرصه بین المللی قابلیت­های خود را نشان داده و در زمینه­ های مختلف به ویژه دارویی پیشگام باشند. به همه ایرانیان بویژه سیستانیان عزیز تبریک می گوییم .



بیوگرافی کوتاهی از دکتر غلامرضا شیخ نژاد :

دکتر غلامرضا شیخ نژاد اهل سیستان و متولد زاهدان است. تحصیلات متوسطه را در زاهدان به اتمام می رساند و پس از دریافت لیسانس زیست شناسی از دانش سرای عالی تهران، برای ادامه تحصیل عازم آمریکا می شود. پس از تکمیل دوره دکتری بیوشیمی در دانشگاه ایالتی جورجیا، با بورسیه وزارت بهداشت آمریکا، موفق به دریافت فوق دکتری فیزیولوژی سلولی از دانشکده پزشکی دانشگاه وین میشیگان می شود. وی تحقیقات در زمینه بیولوژی مولکولی و سرطان را در "بنیاد تحقیقات سرطان میشیگان" آغاز کرده است. وی اکنون دنباله تحقیقات خود را در قالب یک طرح ملی در ایران با حمایت توفیق دارو و همکاری مراکز دانشگاهی ادامه می دهد.


گرگیشو در بندر دیر

مشابه رمضونیکه در سیستان ، مراسم " گرگیشو " در بندر دیر میباشد.

متن زیر بر گرفته از وبلاگ شخصي حسين فخرايي میباشد که به توضیح این مراسم و مشابهت آن با مراسم هالوین در آمریکا پرداخته است.

****

گرگیشو در بندر دیر

دیرنیوز- حسین فخرایی

شب پانزدهم ماه رمضان برای بچه های دیری با یک خاطره همراه است.در این شب بچه مراسم گرگشو برگزار می کنند.گرگشو یا گرگیشو ظاهرا برگرفته شده از کلمه گره گشا است. قدیمی های بندر خصوصا دشتی ها معتقدند که با بخششی که در این شب صورت می گیرد  باعث افزایش رزق و روزی مردم میشود .خانواده از چند شب قبل برای بچه ها کیسه هایی آماده می کنند که به کیسه گرگیشویی معروف هستند. این کیسه ها غالبا پارچه ای هستند و به نیم متر هم نمی رسند . اما بعضی خانواده هم با زرنگی یا تنبلی شان گونی یا کیسه پلاستیکی دست بچه هایشان میدهند.شب پانزدهم بعد از افطاری سر وصدای بچه ها کل کوچه های شهر را می گیرد . آنها شادی کنان می دودند و در خانه ها را می کوبند و فریاد می زنند " گرگیشو-  گرگیشو ... سی فردشو دکله بشو "

خانواده های دیری هم که به این رسم دیرین آگاهی دارند از قبل وسایل این رسم را آماده کرده اند. آنها معمولا ذرت را بو می دهند و در قابلمه ای بزرگ با تخمه و آجیل پر می کنند و آنها را با هم قاطی می کنند. بعضی هم شیرینی و شکلات  اماده را در سینی می ریزند. خیلی ها که فرصت چنین کارهایی نداشته اند کیسه آماده پفک یا بیسکویت یا کاکائو و ژله را در آخرین لحظه از سوپرمارکتی ها می گیرند .بعضی از خانواده ها هم که امسال صاحب اولین فرزند خود شده اند این رسم را پر شور تر برگزار می کنند و محتویات  پذیرایی خود را تا هفت جور خوراکی  در کیسه های کوچک قرار می دهند . خوراکی هایی مثل : کشمش ، نخود ، نقل، نبات ، پسته ، بادام و انجیر. اما خیلی از خانواده ها پایبند سنت های قدیم خود مانده اند و تنها دنگ - ذرت برشته یا چس فیل  - آماده می کنند. بعضی از خانواده ها که حوصله خانه ماندن ندارند و همرا کودکانشانشان در خیابان پرسه می زنند با خود شکلات و شیرینی می برند و وسیله نقلیه شان را محل توزیع قرار می دهند.

وقتی بچه ها در خانه ها را می کوبند و فریاد گرگیشو گرگیشو سر می دهند ، درب ها آغوش خود را برای آنها باز می کنند و از انها پذیرایی می شود. وقتی کودکان به نوبت پذیرایی شدند به صورت دسته ای در گوشه ای در انتظار آخرین نفر می مانند تا با هم برای سپاس شعار بدهند " خونه ی گچی .... پر همه چی "

اما بدا به حال خانه ای که در ان شب فراموش کرده باشد مراسم گرگیشو را برگزار کند یا در خرید مایحتاج این رسم سهل انگاری کرده باشد چون با شعار های "خونه ی گدا ... هیچی ش ندا" و "خونه ی دراز .... پر گی گراز" بمباران صوتی می شود ...

=>

ادامه نوشته

راه اندازي مجله فرهنگي و ادبي نيزار


نسخه ی آزمايشی مجله ی فرهنگی و ادبي نيزار به آدرس www.neyzar.ir آماده ی نشر است . دوستان اهل قلم و هنر می توانند نوشته های خود را به همراه عکس و بيوگرافی به نشانی ايميل مدير پروژه، پيام سيستاني (as_payam@yahoo.com) بفرستند . زحمت طراحی و مسائل فنی آن را مهدی كشته گر، موسس تالار گفتمان سيستانيان کشيده است .





مجله ی نيزار ، مجله ی مستقلی است و با پرهيز از هرگونه سياست زدگی و سانسور به نشر ادبيات و هنر پيشرو سيستان و بلوچستان ، ايران و جهان می پردازد . نيزار در گزينش نوشته ها و آثار رسيده آزاد است .


« سيستان آوانگارد »

.:: جنبش ادبيات نوين سيستان ::.


چندي است جنبش نوين ادبيات سيستان با نام آوانگارد سيستان در تلاش هاي پراكنده خود به منظور ارتقاء ادبيات سيستاني دست به خلق آثاري زده است؛ مانيفست كوتاهي از آن را در اين جا مي آوريم :


- كوسموپوليتيسم : ما طرفداران مكتب " همه جا وطني " با در هم شكستن مرز هاي جغرافيائي خواهان ادغام فرهنگ و هنر سيستان با فرهنگ و هنر ممالك شرقي و غربي هستيم .


- نمونه كاري ما براي آثار سيستاني - خاوراني (شرقي) در آئيكه هاي مدرن (هايكو هاي سيستاني) نمود مي يابد . 


- نمونه كاري ما براي آثار سيستاني - باختراني (غربي) در آثار به سبك ميني ماليسم ادبي (كمينه گرائي) ديده مي شود . 


- رويكرد كلي ما آميخته اي از سبك هاي گوناگون قرون وسطائي، رنساني و مدرن مي باشد؛ اگرچه به سبك هائي از قبيل رمانتيسم، اكسپرسيونيسم، امپرسيونيسم، سورئاليسم و پست مدرنيسم تعلق خاطر بيشتري نشان مي دهيم . 


- الهام از تصاویر ساخته دست انسان منبع بزرگی برای سرمشق گرفتن در سرودن ادبیات ما می باشد .



تارنماي رسمي سيستان آوانگارد : www.korgaz.blogfa.com




گوبلک

 

امطو دریچی که تره بدیدو

در خلق مه پایه شه نو

گوبلک دلمه بور خزی



 

قمار

 

 بی بی، تو خه بديدي

شطو خشت و دل تره بكوتيده

بپور خه ئنو از تو مئسر نشته





 

جيخ


بئگه لوار شته بو

خلق دور مه

جیخ و پخال منه نمی اشنیده



نمونه هاي بيشتر را در ادامه مطلب ببينيد .

ادامه نوشته

« از رمضونیکه در سیستان تا هالوین در آمریکا »

 

تحقیق و تالیف : حامد صوفی ، سارا سالاری     

آنچه در دانش امروزین زبانشاسی از آن به عنوان خانواده های زبانی یاد می شود و به عنوان مثال فرهنگ های هندی و ایرانی و لاتین و رومی را در یک خانواده زبانی قرار می دهد (تحت عنوان « هند و اروپائی ») در حقیقت چیزی بیشتر از یک تقسیم بندی زبانی صرف می باشد؛ چه آنکه قرابت های بیشتری را از ابعاد گوناگون می توان در این خانواده ها ردیابی کرد؛
قرابت های فرهنگی و مردم شناسانه از نمونه بارز این دست از مطالعه ها می باشد؛ در این پست به بیان یکی از تشابهات فرهنگی سیستان و مغرب زمین می پردازیم؛

نمود بارز مراسم رمضونیکه در سیستان حضور کودکان در پشت خانه ها و طلب طعام و خوراکی جات از صاحبان خانه ها می باشد؛

[تصویر: %D8%B1%D9%85%D8%B6%D9%88%D9%86%D9%8A%DA%A9%D9%87-2.jpg]

[تصویر: %D8%B1%D9%85%D8%B6%D9%88%D9%86%D9%8A%DA%A9%D9%87.jpg]
(البته در این تصاویر بزرگسالان و ریش سفیدان نیز دیده می شوند که خود زنگ خطری از برای زوال چنین آئین هائی می باشد)


 


همین نوع مراسم را در بخشی از جشن هالوین که امروزه در آمریکا و کانادا بیش از هر جای دیگری رواج دارد تحت عنوان Trick-or-treating شاهد می باشیم که البته ریشه این مراسم به منطقه سلتیک و ایرلند امروزی باز می گردد .

[تصویر: %D8%AA%D8%B1%D9%8A%DA%A9-2.jpg]

[تصویر: %D8%AA%D8%B1%D9%8A%DA%A9-3.jpg]

[تصویر: %D8%AA%D8%B1%D9%8A%DA%A9.jpg]


 

ویکی پدیا انگلیسی این مراسم را اینگونه توصیف می کند :

 
Trick-or-treating is a custom for children on Halloween. Children proceed in costume from house to house, asking for treats such as candy, or sometimes money, with the question, "trick or treat?" The "trick" is a (usually idle) threat to perform mischief on the homeowners or their property if no treat is given


 

 
 
در جای جای ایران ، چنین رسمی نیز برای آیین باران خواهی وجود دارد ... نمایش " چمچه گلین " در کشور های یوگسلاوی ، بلغارستان ، ایران ، پاکستان ، سوریه ، ترکیه و ... نیز اجرا می شود . _ این آیین ، نام های متفاوتی در سراسر ایران دارد مانند شیلان شیلون در مازندران ،کترا گئشه در گیلان ، عروس زشت در بوشهر ، چمچه خاتون در آذربایجان و ... _ که در این آیین ها ؛ کودکان خانه به خانه می رفتند و حبوبات جمع می کردند و بزرگتر ها ، آش می پختند و باران می طلبیدند ؛ در ایران باستان ، از ایزد و ایزد بانوان و در سده های بعدی از دیگر اساطیر مذهبی .

این آیین ها به برکت بخشی و افزایش باروری می پرداخته اند ... شاید بیراه نباشد اگر به داستان ِ واحد و بومی ِ جای جای ایران گریزی بزنم ؛ به داستان ِ " بی بی شهربانو " یا همان " آسوکه ی بی بی سه شنبه " ی خودمان ! ... که در آن ، بی بی ِ داستان برای بر آورده شدن حاجت اش ، دست طلب بر طاقچه ها دراز می کند ... کاری که امروز ،بانوانمان برای برپایی این سفره ی نذری ؛ خانه به خانه انجام می دهند ...

رسم ِ قاشق زنی در شب های عید _ توسط کوکان و دوشیزگان ایرانی _ را نباید از یاد برد ... که حتی در شب های ماه رمضان هم انجام می شده است و مهم ترین نکته ، پنهان ماندن ِ هویت ِ فرد قاشق زن است ... شاید بتوان این پوشیده ماندن هویت را در لباس های غیر عرف در شب هالوین پیوند زد ...



 

[تصویر: 1312243315.jpg]

باور های پیشین

داستان ها ، افسانه ها و اساطیر در سرتاسر جهان ، از باستان تا امروز ؛ سینه به سینه گشته و نقل شده و یکی از نکات قابل توجه در تمامی این داستان ها ، یکتایی اصل موضوع و بعضا برخی از عناصر در آنهاست که بسته به شرایط اقلیمی و فرهنگی هر منطقه رنگ و بوی خاصی به خود گرفته است ...

در کتاب اساطیر مصر در بیان ِ افسانه ی آغازین جهان چنین آمده است :

" کیهان شناخت های مصر ، همه با طبیعت پیوند داشتند : با آسمان ، زمین ، باد ، خورشید ، ماه و ستارگان . دیگر خدایان این کیهان شناخت که با روایات افسانه ای آفرینش پیوند نداشتند ؛ شاید به دلایل اخلاقی یا سیاسی بدین نظام راه یافته بودند . در این کیهان شناخت ها ، کهانت با شهریاری ِ خورشید پیوند داشت و این نظام بر اساس ِ یگانگی ِ خورشید و همه ی نیرو های دیگر و پیوند آنان با نظام کیش همگانی متکی بر خدایان محلی و باروری طراحی شده بود . "

کافیست به جایگاه میترا و خورشید در ایران باستان نگاهی بیافکنیم ... قدمت کیهان شناخت ِ مصر ، هم دوران و یا شاید جوان تر از ایران است ... ۴۰۰۰سال قبل از میلاد مسیح .

" در پاپیروس انحای از سلسله ی بیستم 1100 ق.م تصویری است از شو _ خدای سپهر _ که زورق ِ زمان را در دست دارد ... در تصویر وسط یک مومیایی در انتظار چرخه ی زایش بر روی تابوت نهاده شده و هیات تابوت و مرده ، یادآور تپه ی آغازین در میانه ی اقیانوس آغازین است .

مصریان باستان می پنداشتند نخست ، جهان از اقیانوس آغازین پر بوده است و این اقیانوس ، نون نام داشت _ nun _ نون را آغاز و انجامی نبود . از این دیدگاه نون همه جاگیر و همانند تخم کیهانی بود ، راکد و بی جنبش . " اگر مصریان باستان می پنداشتند آفرینش از نون آغاز شده ، چرا نون را ازلی می دانستند ؟ آیا می پنداشتند آفرینش در لحظه ای خاص از زمان ازلی به وقوع پیوسته است ؟

"مهم ترین اسناد دینی بازمانده از هلیوپولیس ، هرم نوشته ی سلسله ی پنجم ، اشاره ای گذرا به آفرینش دارد و دانش کنونی ما برگرفته از این نوشته هاست .

بدین روایت در فرآیند آفرینش نخستین ، اتوم _ یگانه ی کامل _ خدای هلیوپولیس از آب های آشفته ی اقیانوس نون سر برآورد . اتوم خواست باشد و خود را آفرید . _ یا او خود ، فرزند نون بود . _

اتوم جایی برای ایستادن نیافت و در مکانی که خود را آفرید تپه ای پدید آورد ، تپه ای که بعد ها برفراز آن معبد هلیوپولیس بنا شد . پس اتوم تپه را هستی بخشید و آب های نیل را پس کشید .

اتوم ، پسر و دختر خود ، شو و نفتوت را بر تپه ی آغازین هستی بخشید . در اسطوره ای شو و نفتوت در آبهای تاریک نون ، دور شدند و اتوم ؛ چشم خود اوجا را به دنبال آنان فرستاد ، ...

وقتی اوجا فرزندان ِ اتوم را به کنار او بازگردانید ، اتوم از شادی گریست و از اشک ِ شادمانی ِ او انسان ها پدید آمدند و بعد از آن اتوم جهان را آفرید . "

با نگاهی به جغرافیای محلی کوه خواجه و واقع شدن آن در میان دریاچه ی هامون ؛ یکتایی ریشه ها و پیوند های اساطیر باستانی ، رخ می نماید .

سابقه ی تاریخی هامون نشان می دهد که این دریاچه در ایران قدیم ؛ از لحاظ مذهبی دارای تقدس بوده چنانچه به تفصیل در کتب تاریخی بیان شده است که فروهر ها برای نگهداری نسل آینده ی زرتشت به دریاچه ی کیانسی _ هامون _ گماشته شده اند و سوشیانت آخرین آفریده ی اهورامزدا ، از این جاری ِ مقدس ؛ به جهان روی خواهد نمود .

عناصر ، هم جنس اند ... دریاچه ، اقیانوس ، کوه ، تپه ... همگی وجودی نمادین اند از جهان ِ دیروز و امروز و فردا ی بشر ... جهانی که در آن زندگی می کنیم ... نون ؛ فقط نیل نیست و آب ِ کیانسه ، هامون ... !

به ادبیات ، صنعتِ ادغام است و به معماری ، ماکت ...

در ادبیات باستان ؛ اساطیر یا مکان های خاص دارای مشخصه های متمایز کننده ای هستند که با اندک کندکاوی ، شاهد ِ کلی گویی و جهان شمولی ِ این عناصر خواهیم بود .

در مصر ، اولین بشر پا بر خاک ِ تپه ی آغازین می گذارد و در سیستان ، آخرین آفریده ی هورمَزد ... !

باز هم انسان است

راوی ِ باستان ِ نادیده و فرداهای نا آمده ...

منابع :

" اساطیر مصر ، نوشته ی ورونیکا ایونس "

دریاچه هامون ، به سفارش دانشگاه زابل

سیستانی بنویسیم !

از تلاش های بدون چشمداشت حلقه سیستان شناسان معاصر چونان غلامعلی رئیس الذاکرین دهبانی، جواد محمدی خمک، غلامرضا عمرانی، پیام سیستانی، ایرج افشار سیستانی، مزار گلستانه، محمد رضا بهاری و ... دیری نمی گذرد؛ حلقه ای که سنگ بنای جنبش نو پائی را پدید آورد که در آستانه فروخفتن فرهنگ سیستانی و به فراموشی سپرده شدنش، به ناگهان سر بر آورد و از گردآوری چهارچوب های اولیه فرهنگ سیستانی دست به کار شد و تا به تحلیل بن مایه های پیچیده آن دنباله گرفته شد .

در کارنامه این جنبش، برگ های زرینی به چشم می خورد که خود در این بیابان بی آب و چمن ِ شور و شعور فرهنگی، هر کدامشان چشم ها را خیره نگاه می دارد .

رئيس الذاكرين

غلامعلي رئيس الذاكرين دهباني

ايرج افشار سيستاني

ايرج افشار سيستاني

پيام سيستاني

پيام سيستاني

باری نیک می دانیم که این حلقه بدون دریافت و همراهی مردمانش، نا کامل خواهد بود؛ بر ماست که پایه های ساختاری دومین جنبش بازنگاهداشت فرهنگ سیستان را بچینیم و شوق چیدن میوه های خوش بویش را با بزرگان حلقه نخستین سیستان شناسی سهیم شویم .

بقیه مقاله را در ادامه مطلب دنبال کنید !

ادامه نوشته

سیستان (زابل و زاهدان)؛ قرن نوزدهم



کلیه تصاویر برگفته از سفرنامه:

ACROSS COVETED LANDS

OR

A JOURNEY FROM FLUSHING (HOLLAND) TO CALCUTTA, OVERLAND

نوشته ای از:

A. HENRY SAVAGE LANDOR


The British Bazar (Husseinabad) Sistan


دریافت فصل 16 کتاب مربوط به سیستان و بلوچستان:

http://www.4shared.com/file/108206773/4bd5d51b/pan_sistan.html

لینک متن کامل کتاب:

http://www.gutenberg.org/files/22117/22117-h/v2.html
ادامه نوشته