«دمی و سایه گزی به از جهان دیگری» سروده ای از ماشاالله خلیلی
شب چوستاره می شوم گوشه آسمان تو
من و کویر و «کًر گزی»، تو آسمان دیگری
به کوه و دشت زابلت، نشسته ایی به انتظار
تمام عمرتان چه شد، مگر مکان دیگری
قله به قله چون عقاب، من و هوای پر زدن
قفس قفس پریده ام به کهکشان دیگری
نی و نوایتان چه شد، صدای ساز و صد دهل
گله به گله میرسد، شب و شبان دیگری
چو نای تلخ توتنی به خاک و گل نشسته بود
به دشت بی پرنده ام پر و پران دیگری
من به عطش نشسته ام بر لب کوه خواجه ام
هزاره دوباره ایی و دختران دیگری
تو آن طرف نشسته ایی به تخت و بخت شهر خود
من به کران رسیده ام، تو بر کران دیگری
کجا رسد به گوش من صدای «چور» و «نی برک»
«کپور» زنده ایی شوم، چو ماهیان دیگری
به کوچ می سپاریم بدون آب و دانه ایی
که خوابمان نمی برد به آشیان دیگری
بگو به دشمنان من که رستمانه آمدم
دو چشمتان نشانه گز و کمان دیگری
هزار تاج و تخت اگر که رایگان به ما دهند
دمی و سایه گزی به از جهان دیگری
ماشالله خلیلی
توضیح لوگو: نقشمایهٔ یکی از ظروف سفالین مکشوفه در شهر سوخته سیستان (هزارهٔ سوم پیش از میلاد).