نگاهی به کتاب عدسک (دو زبانه فارسی/سیستانی)؛ به قلم محمود خلیلی

محمود خلیلی
« عَدَسَک »
دیروزبعداز ظهر، تلاش کردم، بزرگ باشم، مثل آدم بزرگ ها رفتار کنم و به " آداب و فرهنگ " قومی و منطقه ای مان احترام بگذارم؛ در سه "پُرسه" شرکت کردم! به سه سخنرانی در بزرگداشت " مرگ " گوش دادم! مرده بودم اگر در آن آخری پیرمردی مهربان و دوست داشتنی را نیافته بودم و دم در مسجد دقایقی با او هم کلام نشده بودم، او هم غریب بود کودکی که موی سپیدش نشانِ سال ها تحمُّل دنیای گاه سیاهِ بزرگان را داشت. هر دو از دیدن هم در آن مجلس خوشحال و شگفت زده شدیم. او را نمی دانم ولی من جانی تازه گرفتم، چند قدمی، روشناییِ همراهی با او تاریکی ها را رم داد. برای این که خودم را کاملاً بتکانم، تاکسی نگرفتم، شروع به پیاده روی کردم، این طور موقع ها یا باید چند تیله بخرم و ظرف توشله هایم را سنگین تر کنم، یا باید پارک بروم بازی بچه ها را تماشا کنم یا بلند بلند فحش بدهم! تصمیم گرفتم هیچ یک از این کارها را نکنم، 45 دقیقه پیاده روی کردم تا خودم را جلوی فروشگاه کانون پرورش فکری یافتم، صدای اذان مغرب از مسجد تُرک ها یا هر جای دیگر هم ، حواس پنج شنبه شب هایم را پرت نکرد. 20 دقیقه لای اسباب بازی ها و کتاب ها، ویروس حضور در جمع آدم بزرگ ها می زدایم؛ دو کتاب بر می گزینم؛ یکی " فرفره های سنتی ایران " – خودم این کتاب ارجمند را دارم ، برای دوستی خریدم و همان دیشب به او رساندم- ، دیگری :
" عدسک "

روایتی دیگر است از همان قصه ی معروف "نخووتک"(=نخودک) [چقدر با برادرم این قصّه را دست کاری می کردیم(و گاهی دوباره به یاد بچگی ها می کنیم) تا بیشتر بخندیم!]
"عدسک" را کانون در سال 86 چاپ کرده ، در مجموعه ای که مُهر "دوزبانه" بر پیشانی دارد. در این کتاب از مجموعه ی دوزبانه ها ، جز پارسی معیار ، سیستانی برای روایت برگزیده شده؛ برایم جالب بود. برگردان سیستانی اش به قلم بانویی است به نام " زینب سنچولی " ؛ نمی شناسمش، کتاب را می خرم تا با این کار به قولی که در گروه " آیکه" داده ام که " من یک کتاب می خرم " هم وفا کرده باشم! در خانه ورقش می زنم، خودم را جای برخی بزرگان گروه می گذارم و چنین گمان می زنم[شاید خطا باشد ولی از این خطاها نکنم هم می میرم!]:
- این آدم چه طور آبروی زبان سیستانی را با آن ظرافتش برده، یعنی کانون نمی توانست یک کارشناس زبان فهم را بیابد و این طور به ما صدمه نزند!؟
- واویچا ای چز بو که نبو!
- زبان را تا حد لهجه پایین آورده، بابا سیستانی لهجه نیست، زبان است ...
- "اَفتیدَ" را "اُفتادَ" ، " از جای کِ " را " چون" و.... آورده، این چه سیستانی من در آوردی است.
- این خانم خودش باید با کاردان و اهل فن مشورت می کرد.
- او به سهم خودش زحمت کشیده ، من قلم این آدم را می بوسم( این حرف یک پیرمردِ خوش فکروگِل گروه است!)
- .....
من امّا از او سپاسگزاری می کنم ، کاری بزرگ کرده است، این گویش را به همه شهرهای ایران برده، به همه ی کودکان و نوجوانان ایرانیِ خواننده داستان رسانده؛ باید قدرش را دانست. او بی ادعای فلان و بهمان کاری کرده که هیچ یک از بزرگان نکرده اند، به خاطر این کار از او سپاسگزاری می کنم.
منبع: گروه آیکه
دوبیتی سیستانی؛ سروده ای از «سعید حاجی حسینی»
شعری شورانگیز از «سعید حاجی حسینی» به زبان سیستانی

آهنگ حماسی سیستانی در سبک پاپ با خوانندگی «محمدرضا میری»

برای مشاهده آنلاین نماهنگ مربوط به اثری فاخر و حماسی به زبان سیستانی، اثری از محمدرضا میری (آهنگساز، تنظیم کننده و خواننده) در کانال زارایا اینجا را کلیک کنید.
پوستر به زبان سیستانی: سروده ای از جواد محمدی خمک

سئَر گوشِی خوا تِیز مِی نه
چرُخِه از دوردورا گرِیز مِی نه
دووارده باد بالا مبینو پو شته
نو سیستو خرمنه روگِیز مِی نه
دندونیکه (تصاویر کمیک به زبان سیستانی) : شوتکی؛ برند جدید ماشین !

شوتکی (به سیستانی: پر شتاب)
پوستر به زبان سیستانی (15) : چَشِی تره شطو از اوش کنو؟

چشمهایت چگونه فراموشم شود...؟
ویدئو کلیپ «Cloud Connected» از گروه متال «In Flames» با زیرنویس سیستانی

In Flames از جمله برجسته ترین گروه های موسیقی در دنیای متال به شمار می رود و تا به اکنون تأثیر به سزایی در شکوفایی و توسعه این دست از موسیقی در ابعاد بین الملل داشته است. آنچه در پیش رو دارید ویدئو کلیپ Cloud Connected از این گروه با زیرنویس به زبان سیستانی می باشد که از طریق کانال تصویری سرای فرهنگ و هنر سیستان در وبسایت آپارات قابل مشاهده است. جهت دانلود مستقیم نیز می توانید اینجا را کلیک کنید.
راه اندازی کانال تصویری «زارایا» در وبسایت آپارات

بدینوسیله به اطلاع کلیه خوانندگان رسانده می شود کانال «زارایا»، شاخه تصویری وبسایت سرای فرهنگ و هنر سیستان در پایگاه آپارات به آدرس aparat.com/zaraya راه اندازی گردید.
+ جهت مشاهده نخستین تولید ویدیویی زارایا (نماهنگ «داد و بیداد» با صدای عادل ابیلی) اینجا را کلیک کنید. (دانلود مستقیم از اینجا)
عکس نوشته به زبان سیستانی (7)

چک زنئ، سرچک زنئ! دؤله وه لئتک زنئ! *
(هلهله بر پا کنید! بر دهل محکم بکوبید!)
عکس نوشته به زبان سیستانی (6)

سیستونه چکار شه؟
(چه بر سیستان آمد؟)
دندونیکه: تصاویر کمیک به زبان سیستانی (3)

سیستو، پؤ انداز شمه!
دندونیکه: تصاویر کمیک به زبان سیستانی (1)

ندر گوچگون سیستو
عکس نوشته به زبان سیستانی (5)

وه درنگک شته غصّه، بگک پوز پوزک مکو...
(اندوه به سر رسیده، پیغامش دهید بغض فرو دهد...)
پیام سیستانی/ منظومه غنایی «چکری پکری»
چندی در باب منظومه «چکری پکری»؛ به قلم «غلامرضا عمرانی»

در اوج خستگي و بيرمقيام؛ فردا هم شش بامداد عازمم؛ اما چكريپكري را چه كنم؟ نميتوانم بيش از اين برعهدهي تعويق بنهم و پشت گوش بيندازم؛ اين دگرگوني بايسته را؛ شايستگي در جاي ديگر نشيند؛ اكنون بايستگياش مراد است.
شش هفت سالي هست كه با چكري پكري آشنايم؛ اگر زيادهگويي نباشد، دست كم هر هفته آن را خواندهام؛ با سازوكارش، با زير و بمش، با شكل هندسياش حتي بارها و بارها كلنجار رفتهام و پس از هر كلنجار چيزي افزون بر نوبت پيش در آن يافتهام.
به پيام گفتهام؛ و البته اين را از سر ضرورت گفتهام و از ژرفاي دل گفتهام و با تمام وجود گفتهام و با همهي باور گفتهام كه اگر ملك سليمان به دست داري يا نه، سر زلف يار- كه از ملك سليمان هم ارزندهتر است- بهل و بر سر اين زلف چنگ بزن كه چرخ از آن فسانه هزاران هزار دارد ياد؛ اما اين از كان جهاني ديگر است و تا اينك فكر هيچ مهندس چنين گره نگشاده است و زهي تو كه مهار اين توسن سركش را در كف باكفايت تو هشتهاند و اين بيترديد دل و دين ميبرد از دست بدان سان كه مپرس!
باقي بماناد تا وقت خوش شود؛ اگر بتواند شد!
از گرد راه نرسيده ميروم سراغ مشقهايم؛ امروز بايد چهار پنج بار از چكريپكري رونويسي كنم؛ براي اين، براي آن. دستم روان خواهدشد؛
خوابنامههاي كودكيها يادتان هست؟ كسي ميآمد؛ كاغذي در دستت ميهشت و
ميرفت؛ وظيفهاش را انجام دادهبود؛ تو چند سالت بود؟ چهقدر سواد داشتي؟
اينها مهم نبود؛ كاغذ تاشده را باز ميكردي؛ از آسمان آمده يا از ...؛ مهم
نبود؛ نامه نامه بود و ارجي داشت؛ ميگشودي؛ كسي خوابي چنين و چنان
ديدهبود؛ موبهمو نوشتهبود و اخبار شگرف از كون و مكان در آن
گنجاندهبود؛ مو بر تن آدمي راست ميشد؛ و در انتها از قول فلانبن فلانبن
فلان به روايت و سند صحيح از فلانبن فلان نوشتهبود كه اگر اين خوابنامه
به دست كسي برسد و به آن بياعتنايي كند، به ازاي هر حرفش زبانهاي از آتش
دوزخ او را در ميان خواهدگرفت و خانهاش بر دوش ... ! و ما ادريك
ماالهاويه! و بيوتهم خاويه!
اما مژده هم داده بود كه ميتواني همهي زبانههاي آتش را به شاخههاي گل و
سنبل مبدل كني؛ باشد؛ هرچه باشد، ميپذيرم؛ ميپذيري؟! چهل بار بايد از
روي آن بنويسي و به چهل نفر برساني تا ... اووه! چه ميشد!! با تصاعد هندسي
پيش ميرفت.
ميگفت هنگام نوشتن آن چهل نسخه بايد با وضو رو به قبله هم بنشيني؛ و چه
شگفتناك بود نگاههاي تيزبين پدر و مادر كه تو را در حال وضو گرفتن
ميديدند و زيرجلكي ميخنديدند و ... !
ميخواستم همين بساط را پهن كنم؛ چكريپكري را داشتم؛ نسخهي اصلش را؛ به
سند معتبر كذا فيالاصل! اما ... اما ...؛ از شما چه پنهان؛ بگذاريد يك
داستان ديگر هم بگويم:
گاهي بيتي، دوبيتياي چيزي در همين مايهها كشف ميكنم؛ استخراج ميكنم؛
حاصل غواصيهاي دور و دراز در گنجنامهي ادب پارسي؛ تا فرياد كشيدن و
يافتم يافتم فاصلهاي ندارم؛ دلم ميخواهد سر گذر بايستم در معبر باد و آن
بيتك را جار بزنم؛ اما ناگهان نيروي ديگري با قدرت بيشتري از ژرفاي وجودم
سر برميدارد كه تو را چه ميشود آدم ساده!؟ مگر همين ديوانها قرنها
گسترده نبوده است؟ مگر همين مردم ميهمان همين بساطها نبودهاند؟ بودهاند
كه! پس كجاست آن بيتك بر سر زبانها؟! چرا نبايد باشد؟! اگر اين گنج است؛
اگر بهرايگان همه جا پراكندهاست، يك دو دمك «دغالگردي» كسي را نميكشد!
ميكشد؟! پس چرا اين ... بر سر بازار، بر سر زبانها نيست؟
آن وقت پا پس ميكشم و باز هم از شما چه پنهان؛ آن گنجينه را در كف يك
دستم ميگيرم؛ دستم را مشت ميكنم و دست ديگر را روي آن؛ كار تمام
نشدهاست؛ بيرون ميروم اما محتاط؛ گنج بازيافتهام را، درست همچنان كه
مادر فرزندش را در شكم؛ در ميان مشت ميگيرم و ...؛ كجاست اهل دلي؟ كجاست؟
مگر ميتواني به هر كس هركسش بنمايي؟ نه؛ به كس كسونش نخواهم داد! چشم
آلودهنظر از رخ جانان دور است»؛
مگر يادم رفته «آن كه يوسف به زر ناسره بفروخته بود»، بر او چهها رفت؟!
نه؛ به اين زر ناسره نخواهمش فروخت؛ ميجويم عاقلي كه ديوانه كنم؛ حتي اگر
پيرزالي باشد و est-o-bestش تنها يك كلاف نخ؛ مشتاقي شرط است؛ و ...
سرانجام ميجويم و مييابم و گنجم را، آن يك بيتك نغز را آهسته در كف نيم
بستهاش خالي ميكنم و ميسپارمش كه هشدار!
براي چكري پكري اما كمتر يافتم؛ يوسفي بود ولي هيچ خريدار نداشت! اگر
صيرفي شهر هم قلاب باشد، عرضهي اين نكتههاي چون زر سرخ بر او همان حكايت
زردوز و بورياباف است!
آهاي ....! كس ندارد ذوق مستي؟ ميگساران را چه شد؟!
دير ميكشد؛ دير؛ اما تني چند سرانجام ميآيند و مخصوصا آن روز كه چندين
دست فوارهي خواهش شدهبود و نيز آن روز ديگر كه «روندهاي كه از كنار مجلس
گذر ميكند و دور آخر در او اثر»... و سرخوشياش و شادمانگياش و برقي كه
از چشمانش ميدرخشد كه يافته است، به همهي نيامدهها و نايافتهها و
ناكامماندهها ميچربد! از شافعي مپرسيد امثال اين مسايل!
ديگر ببخشيد؛ نميتوانم
يافتم؛ راستش سختم آمد كه چنين گوهري قدرنادانسته به سرنوشت بسياري از
همانندان گرفتار آيد؛ تا آن روز كه اين گوهر يكدانه كه سالها در كنج
دفترهاي كهنه از توش و توان افتاده بود- و نزديك آمد كه طبع نازك شاعر، اين
يك را نيز همچون marq e čoppo: و ma:dia:li و «سكاييها» به ورطهي
خاموشي و فراموشي افكند- به مشاطگي هنرمندانهي مهرداد مهربان و معصومه
آتشفراز برقع برافكند و به ديد آمد؛ شادان و نازان و جلوهكنان؛ تازه آن
روز بود كه بسياري از آنان كه گاهي نيش تيز قلم پيام به منظور پيشگيري از
كژي و كژتابياي نادرخور، جريحهشان را يا غرورشان را اندك خطي
انداختهبود، پي بردند كه اين يكي پيام ديگري است و «ز كارستان او يك شمه
اين است».
تازه آن روز بود كه من هم پي بردم كه چرا رونويسيهاي من از چكريپكري-
چندان كه بايد- با آغوش باز مواجه نشد. تازه فهميدم! طفلك، خوانندگان
آنها؛ از كجا بايد آن همه واژه را رمزگشايي ميكردند؟ فهميدن معنا چه در
واژگان و چه در متن چكريپكري يك سو و درست خواندن آنها از سوي ديگر؛ خب؛
انصافا به آنان حق دادم؛ حق داشتند.
امروزه جستن و يافتن يك نفر- با صداي بلند ميگويم فقط يك نفر- كه تمام
واژههاي چكري پكري را بخواند و بداند و رمزگشايي كند و به هر دو عالم قال
و مقال آن - اين قال و اين مقال فعلا پاي من؛ طلب شما- وارد شود، ناممكن
است؛ قطعا ناممكن است.
بر اين پاي ميافشارم با تأكيد دوباره!
نه؛ بلافاصله نگوييد و نتيجه نگيريد كه اين واژگان مردهاند؛ كه اين گويش
مردهاست و نيز براساس اين صغري به كبراي ناگزير محتوم منطقي دلخواه
خودتان نرسيد؛ نه؛ خوانندگان و گويشورانش به دلايل ديگري حق دارند كه
نتوانند بخوانند و از آنها رمزگشايي كنند؛ اصلا منظورم اين نيست؛ چه اگر
مرده بود، بر زبان پيام هم نميرفت و از درون پيام هم چنين زنده و شاداب
نميجوشيد؛ زبان مرده ادبيات ندارد؛ شعري كه به زبان مرده بسرايند، اين
مايه غوغا بهپا نميكند؛ اين روزها فضاي مجازي را در پيوند با اين شعر، با
همين يك شعر ببينيد؛ اين خيزش و «اين هزاهز از لوني ديگر است». لابد
داستان مرگ زبانهاي بلندآوازهي دنيا همچو لاتين و سانسكريت را كه
ميدانيد. شايد روزي، جايي، به آن بپردازم.
تنها اين جا، همين مقدار بگويم كه پيام تلنگري به كسي نواخت كه خود را
بنابه مصلحتي، لختي به خفتن زدهبود؛ و چه تلنگري! بازتابش را فردا يقينا
خواهيمديد؛ يقينا!
امشبك هم به همين بگذرد.
گزارش فیس بوکی معصومه ابتکار در خصوص بازدید از سیستان (ششم دی)
الان از فرودگاه رسيدم منزل ساعت ١/٣٠ بامداد است. ديدم يك تكه از نان و نمك سيستان كه در فرودگاه زابل صبح به رسم مهمان نوازي مردم سرافراز آنجا تعارف كرده بودند، در جيبم جا مانده.
مردم رنج كشيده ولي صبور سيستان الان سال هاست كه خشكسالي و فقدان مديريت جامع آب و زيست بوم آنها را دچار سختي فراوان كرده. علاوه بر بازديد هوايي به اتفاق وزير نيرو جلسه اي در زابل براي احياي تالاب بين المللي هامون برگزار كرديم كه در ٤ سطح محلي، ملي، منطقه اي و بين المللي برنامه ريزي مي شود.
جلسه بزرگي با مردم و دانشگاهيان زابل داشتيم... مردم سيستان بسيار زيبا شعر مي گويند.
خلاصه مطلب اینکه از سفر ما كه حدود ٢٠ ساعت به طول انجاميد زياد است، ولي مردم خوب سيستان با ذكاوت مثال زدني خود، امروز ما را نمك گير كردند...
92/10/6
زبان سیستانی را چگونه میتوان به دقت ثبت کرد؟

حسن نوشتهی حامد صوفی در اینست که بدون پیشداوری نوشته شده و کوشیده مسأله را از جوانب گوناگون ببیند، و گرچه صریحاً رسمالخط فارسی را برای سیستانی توصیه میکند، اما در این رابطه حکم قطعی نمیدهد، یعنی کم و بیش به یک نسبت به امتیازهای استفاده از خطهای فارسی و لاتین اشاره دارد. آنچه جایش در مقاله خالیست، نمونههایی از چند واژهی دشوار و یا غلطانداز سیستانیست که به هر دو خط نوشته شده باشد تا بتوان در مقایسهی آنها با یکدیگر نظر داد که کدامیک بهتر و راحتتر تلفظ دقیق واژههای سیستانی را میرساند.
برای تعمیق گفت و گو، بد نیست اگر من در اینجا روشی دیگر در پیش بگیرم، یعنی بکوشم نارساییهای خط فارسی را برجسته کنم و سپس پیشنهادی بدهم. این نارساییها را بسیاری از صاحبنظران در اینجا و آنجا تذکر داده اند و شمارشان چنان زیاد است که چندین و چندین صفحه لازم خواهد بود اگر بخواهیم همهی آنها را برشمریم. نارساییهای خط فارسی از ویژگیهای آن ناشی میشود که میتوان آنها را چنین خلاصه کرد: یک نویسه برای نشاندادن چند آوا به کار میرود، مانند نویسهی «و» در واژههای واج، کوه، تو؛ چند نویسه برای نشاندادن یک آوا به کار گرفته میشوند، مانند نویسههای «ص»، «ث»، «س»؛ عملاً برخی از آواها با هیچ نویسهای نشان داده نمیشوند و باید آنها را حدس زد، مانند زیر، زبر و پیش؛ برخی از نویسهها شکلهای نوشتاری ثابتی ندارند: مانند «غ» که در جاهای مختلف به شکل «غـ»، «ـغـ»، «ـغ» نیز نوشتهمیشود؛ به دلیل تغییر تلفظ در گذر زمان، برخی از نویسهها دیگر نشاندهندهی آوایی نیستند، مانند «و» در واژهی خواهر و خویش... .
برای مطالعهی بیشتر در زمینه ی خط فارسی، میتوانید «درآمدی بر آشنایی با خط فارسی» نوشته ی علی صابونچی را بخوانید.
واقعیت اینست که ما حتی اگر مانند قرآن زیر و زبر و پیش و دیگر نشانهها را در نوشتن زبان فارسی به کار ببریم، باز نمیتوانیم تلفظ دقیق واژهها را نشان بدهیم. برای نمونه، اگر من بنویسم «دو»، هرگونه نشانهای هم که روی دال و واو بگذارم، باز شما نمیتوانید مطمئن باشید که منظورم عدد بعد از یک است یا اسم از فعل دویدن. حال آنکه با استفاده از خط لاتین، امکان غلطاندازی به صفر میرسد، چون یکی را do مینویسم و دیگری را dow ... نیز خط فارسی دو نارسایی مهم دیگر هم دارد، یکی اینکه برخی از حرفها میتوانند به یکدیگر بچسبند و برخی نمیتوانند، دودیگر اینکه حرف بزرگ ندارد تا بتوان به این یا آن منظور خاص در آغاز واژه گذاشت.
درواقع تنها دلیل معتبری که توجیه میکند چرا ما به استفاده از خط عربی برای نوشتن زبان فارسی ادامه میدهیم اینست که قرنهاست چنین میکنیم، و حجم نوشتهها و هنرهای خطیمان چنان زیاد شده که تغییر خط را اگرنه ناممکن دستکم نامطلوب و زیانبار میکند و با خطر «گسست تاریخی» همراه است. اما همانطور که میدانیم و حامد جان هم در نوشته اش اشاره کرده، زبان سیستانی چندان سابقهی نوشتاری ندارد، یا مقدار نوشتههایش آنقدر نیست که نتوان آنها را به خط لاتین بازنویسی کرد.
حال اگر دلایلی را که حامد در مقدم بودن خط عربی بر خط لاتین برشمرده بازخوانی کنیم، میبینیم که همگی کم و بیش جنبهی «پراتیک» دارند، یعنی به «راحتی» کاربران در وضع موجود مربوط میشوند، نه اینکه واقعاً از دیدگاه علمی ثابت کنند که خط عربی بهتر از خط لاتین میتواند تلفظ دقیق واژههای سیستانی را برساند. راستش را بخواهید، برای منی که زبان مادریام سیستانی نیست و آشنایی عمیقی با آن ندارم، پی بردن به تلفظ دقیق یک واژهی سیستانی از طریق خط لاتین بهمراتب آسانتر است.
از اینها که بگذریم، با این نظر حامد جان همسو نیستم که «بخش عمده ای از واژگان سیستانی تنها صورت دگرگون شده ای از واژگان فارسی و عربی» است. اگر چنین بگوییم، بهطور ضمنی گفته ایم که بخش عمدهی واژههای سیستانی از زبان دری و عربی مشتق شده، حال آنکه به گمان من بههیچوجه چنین نیست، چرا که ساختار تلفظ و دستور زبان سیستانی، با توجه به کشفیات سدههای اخیر در مورد زبانهای باستانی ایران، ثابت میکند که بسی کهنتر از زبان دریست. بیتردید سیستانیان هم مانند هر قوم دیگر ایرانی، از زبانهای دری و عربی تأثیرات و وامهایی گرفته اند، اما اگر گویش رنگباخته و گاه فارسیشدهی برخی از سیستانیان و بهویژه شهرنشینان را معیار قرار ندهیم، یعنی اگر معیارمان را سیستانی اصیل و بهویژه هامونی قرار دهیم، پی میبریم که سیستانی گرچه با دری همخانواده است، اما در تلفظ و دستور زبان استقلال خاص خودش را دارد، و استفاده از خط فارسی، بیش از آنکه به احیای اصالتش کمک کند، ممکنست موجب شود که بسا از واژههای اصیل سیستانی بیش از پیش رنگ و بوی دری به خود بگیرند.
حامد جان در نوشته اش به «تجربهی موفق» دیگر مردمان در به کارگیری خط عربی اشاره کرده، من اما نمیدانم که این تجربه آیا واقعاً «موفق» بوده یا نه، چون دقیقاً متوجه نمیشوم که منظور از «موفقیت» در اینجا چیست. همینقدر میدانم که من دریزبان، وقتی کسی سیستانی یا بلوچی یا کردی حرف میزند، کم و بیش میفهمم چه میگوید، اما وقتی نوشتهای از این زبانها به رسم الخط عربی میبینم، تقریباً هیچ از آن نمیفهمم چراکه ذهنم شدیداً این خط را به زبان دری و عربی پیوند زده، و ناخودآگاه به دنبال کلمات «آشنا» میگردم. با کمی اغراق میتوانم بگویم که برای من، زبان سیستانی به خط فارسی همانقدر غریب مینماید که زبان فرانسوی به خط عربی! در تجربهای هم که با برخی از دوستان سیستانی داشته ام دیده ام که خودشان هم در خواندن زبان سیستانی به خط فارسی آنقدرها راحت نیستند، بهخصوص که فعلاً رسمالخط ثابتی هم هنوز مرسوم نشده است.
یکی از ویژگیهای مهم واژههای سیستانی وجود دو صامت در آغاز واژه و ظرافت مصوتهاست که گاه با یکدیگر تفاوتی جزئی دارند که در عین حال در معنا تغییر مهمی میدهد. رسم الخط عربی که قادر نیست مصوتهای سادهی زبان دری را بهخوبی نشان دهد، چگونه خواهد توانست «مسألهی بغرنج نمایش مصوتهای سیستانی» را حل کند؟ حامد پاسخ میدهد: «تا حدودی»! یعنی خودش هم از نقص آن آگاه است. پس چرا رسم الخطی در پیش بگیریم که از هم اکنون میدانیم هر اندازه هم آن را تصحیح کنیم باز مشکلمان را کاملاً حل نخواهد کرد؟ آیا با رواج دادن رسمالخط فارسی برای زبان سیستانی، بهتدریج صامتهای آغازین را مصوت نخواهیم کرد؟ و آیا مصوتهای سیستانی را شبیه مصوتهای دری به زبان نخواهیم آورد؟ مثلاً همین واژهی «سیستونی» در تصویر، با این طرز نگارش خیلی بیشتر ما را به لهجهی تهرانی راهنمایی میکند تا به گویش سیستانی!
در مقابل، دستکم از دیدگاه تئوریک، استفاده از خط لاتین همراه با افزودن نشانههای بینالمللی برای تدقیق مصوتها و صامتها میتواند همهی مشکلات تلفظی را برطرف کند و به ما اجازه دهد که غنای زبانی سیستانی را در شکل نوشتاری پیاده کنیم و نمایش دهیم. البته تأکید میکنم، از لحاظ تئوریک، چون از جنبهی پراتیک، رواج دادن خط لاتین میتواند با موانع فراوانی رو به رو شود. درواقع، هرچه بیشتر میاندیشم، بهنظرم میرسد که تنها عیب خط لاتین همیسنت که در سیستان و دیگر جاهای ایران رایج نیست یا بسیار کمتر از خط فارسی رایج است. این عیب اما ماهوی نیست، یعنی برطرفشدنیست، چون با گسترش رسانههای مدرن و ارتباطات جمعی، روز به روز بر تعداد کسانیکه با این خط آشنایی پیدا میکنند بیشتر میشود. استفاده از خط لاتین در عین حال با سهولت بیشتری زبان سیستانی را در دسترس دیگر مردمان جهان قرار خواهد داد.
البته برخی از صاحبنظران گفته اند که ما در گذر زمان با شکل نوشتاری واژهها به خط فارسی پیوندی عاطفی برقرار کرده ایم، و برای نمونه شکل نوشتاری «عشق» چنان برایمان آشناست که اگر مثلاً آن را «ešq» بنویسیم در نظرمان بیگانه خواهد شد. پاسخ من بهسادگی اینست که «نظر» ما چندان اهمیتی ندارد، آنچه مهم است، گوش ماست، زیرا زبان، بهویژه در فرهنگ ایرانی، اساساً و عمدتاً پدیدهای «شفاهی» است، یعنی گفتاری و شنیداری، و نوشتار همانا فرعیست که ما قرنها به آن اهمیتی نمیدادیم، و گرچه کم و بیش پانزده قرن است که به آن اهمیت میدهیم، اما انقلاب فنی مدرن و پیدایش رسانههای نوین موجب خواهد شد که بهتدریج نوشتار در مقایسه با گفتار و شنیدار حالت فرعی سابقش را باز یابد. منظورم را سادهتر بگویم: من جزو آن کسانی هستم که یقین دارند استفاده از نوشته و دفتر و کتاب رو به کاهش گذاشته و انسان آینده سرانجام نوشتار را به بایگانی تاریخ خواهد سپرد.
بنابراین، اگر از من بپرسید که بهترین راه حفظ و آموزش زبان سیستانی کدام خط است، پاسخ خواهم داد: در حقیقت، هیچ خطی، گرچه خط لاتین از دیدگاه علمی بهتر است، و خط فارسی، از دیدگاه عملی. راه حل حفظ و گسترش زبان سیستانی، و هر زبان دیگری که امروزه در معرض فراموشی تدریجی و یا آسیبپذیری از زبانهای دیگر است، نه چندان در یافتن رسمالخط بلکه در حفظ و گسترش شفاهی آن است، و خوشبختانه در این زمینه، فناوریهای مدرن ابزارهایی ساده و خطاناپذیر در اختیار ما میگذارد. کافیست آستین همت بالا بزنیم و در کنار «بنیاد تدوین رسم الخط سیستانی»، یک «بنیاد ثبت صوتی» زبان ایجاد کنیم، یعنی به میان مردم اصیل سیستان برویم و سخنگفتنشان را ضبط کنیم، و سپس، بر اساس آن ضبطها، زیر نظر زبانشناسان کارکشتهای، چنانکه پیام سیستانی، و به کمک گویندگان باتجربه و ماهری، چنانکه معصومه آتشفراز، بهتدریج یک فرهنگ لغت صوتی بسازیم و در آن حتی روایتها و لهجههای مختلف سیستانی در تلفظ یک جمله یا واژه را نیز به ثبت برسانیم.
امیدوارم این نگاه متفاوت و این «دگر اندیشی» موجب غنای اندیشه و گفت و گو در زمینهی خدمت به حفظ و گسترش فرهنگی سیستان و یافتن راههایی عملی و علمی برای ثبت زبانش شود.
مهرداد مهربان/ استراسبورگ/ پائیز 92.
منبع: پایگاه خبری تحلیلی عصر هامون
عکس نوشته به زبان سیستانی (4)

از ذوخ و خنده پر کنک، امشؤ تموم عالمه...
(به یک امشب، جمله جهان را مملو از شور و شادی ات ساز...)
پیام سیستانی / شعر «چک چکی»
عکس نوشته به زبان سیستانی (3)

عمرئ بودو پلپتک و سگ دووی، عاقبت ء مردو وه تلواس خوا...
(عمری را به تقلا و سگ کوشی گذراندم، سرانجام هم در دلشوره های خویش از دست رفتم...)
غلامعلی رئیس الذاکرین دهبانی / شعر «آدم بئ چاره»
عکس نوشته به زبان سیستانی (2)

چترون تو بو جئلونگئ که گل داده وه پالئز...
(گیسوان ات بوته ای را می مانست که به پالیز گل کرده است...)
ماشاءالله خلیلی/ غزل پاطی
عکس نوشته به زبان سیستانی (1)

کوش کوش کو نو جملگئ شو نو یگ جا دک مکو...
(سر به زوزه بگیر و چون گردبادی باش که آرام و قرار ندارد...)
پیام سیستانی/ منظومه غنایی چکری پکری
مشق نخست: بازنویسی غزل «پاطی» سروده ای از «ماشاءالله خلیلی»

پیشترها نیز اذعان داشتیم که رسم الخط پیشنهادی بایستی در ابعاد گونه گون نوشتاری یک زبان کارآمد و کار آزموده باشد؛ از این رهگذر، متون ادبی و بالأخص اشعار موزون از مهم ترین ایشان بودستی.
آنچه در پیش رو دارید بازنویسی غزل عاشقانه ای از شاعر خوش ذوق سیستان «ماشاءالله خلیلی» با عنوان «پاطی» می باشد. فایل صوتی سرایش این شعر از زبان خود شاعر که در اختتامیه مراسم هفته فرهنگی سیستان و بلوچستان در سالن همایش های برج میلاد (فروردین نود) اجرا گردید، از اینجا در دسترس می باشد. لازم به ذکر است ترجمه فارسی این شعر نیز توسط خود شاعر صورت پذیرفته است که در وبلاگ شخصی وی موجود می باشد.
متون به رنگ قرمز، نگارش پیشنهادی توسط خود شاعر می باشد که از وبلاگ شخصی وی به عینه آورده شده است. متون به رنگ آبی، رسم الخط پیشنهادی بر اساس اصول مدون در این پایگاه می باشد. نکات تکمیلی در ضمن شماره گذاری های درون متنی، در ادامه ارجاع داده شده اند.
یگ دشتئ (1) پر گل بو نو پاطی (2) سر نوور
إی دل مه وه (3) جول جول (4) بو نو پاطی سر نوور
چتر چینده نو (5) لب گلکئ (1) انار تر و تازه
چشک چش مآگل بو نو پاطی سر نوور
دژگ داده سر چادر خوا ور پس گردهء (6)
یگ تشتئ (1) پر جول (4) بو نو پاطی سر نوور
بدیل پس دئوالئ (1) که کم داده وه افتؤ
چش بسته نو دل شل بو نو پاطی سر نوور
روشّ چپّه، سبیل سیخ وه پس گوش غلومورضا
رو لونگوته کاکل بو نو پاطی سر نوور
دئگدو پر لئچو بو نو چآجوش پر اؤکه
رو کوتّه وه قل قل (4) بو نو پاطی سر نوور
چشک چش آهو (7) که خدا داده وه پاطی
کنجه ترس زابل بو نو پاطی سر نوور
چترون تو بو جئلونگئ (1) که گل داده وه پالئز (5)
چنگ مه پر گل بو نو پاطی سر نوور
وا مونده دن پسرکئ (1) که از شهر (7) در اومده
گوچه پویو در چول بو نو پاطی سر نوور
1. «دشت، تشت، دئوال، جلونگ، پسر و گل» در این شعر، اسامی نکره می باشد؛ فلذا به همراه «ئ نکره ساز» می آیند.
2. پاتی و فاطی به صورت «پاطی» یکدست شده اند؛ از جهت آنکه اصالت معرب واژه هم حفظ شود، ذکر حرف «ط» ضروری می باشد.
3. متذکر شده بودیم که واژگان پرکاربردی از قبیل «من، به» به صورت «مه، وه» به کار بروند.
4. واژگان جول (رخت) و جول جول (وول خوردن) از آنجائی که فاقد صورت مشابه و مصطلح در فارسی می باشند، با حفظ «واو ضمه نگار» ثبت می شوند. این در حالی است که واژه قل قل (جوشیدن) که به همین معنی نیز در فارسی مراد می شود، بدون واو ضمه نگار نگاشته می شود؛ چه آنکه اساساً در ثبت واژگان سیستانی، رویکرد کلی ما بر تبعیت حداکثری از صورت احتمالی واژگان در فارسی معیار می باشد.
5. رسم الخطی که تمایز دستوری بهینه ای برای واژگان قائل شود از ارجحیت برخوردار است؛ هم از این روست که عبارت «چیندنو» بهتر است به صورت متمایز تر «چینده نو» نوشته شود. همینطور است ارجحیت عبارت «داده وه پالئز» بر «دادوپالیز».
6. در ضبط فتحه کشیده در انتهای واژگان از خوشه واجگانی «هء» بهره می بریم.
Foundation for Sistanian Orthography Development
ترجمان سیستانی از انگلیسی (3) : آلبر کامو

"Autumn is a second spring when every leaf is a flower"
Albert Camus
تیرمآ ره گده بهارئ پندارو؛ دمئ که أر بلگئ یگ گلئ ره مونه.
آلبر کامو
زبانزد های سیستان: مجموعه اصطلاحات عامیانه در زبان سیستانی (1)

بولتن تحلیلی سیستانیان با هدف ضبط و گسترش زبان سیستانی اقدام به نشر مجموعه اصطلاحات عامیانه زبان سیستانی در فصول جداگانه می نماید. در نگارش این زبانزدها از متدولوژی مدون توسط بنیاد تدوین رسم الخط سیستانی (Foundation for Sistanian Orthography Development) بهره برده شده است. در ترجمه فارسی چنین اصطلاحاتی رجوع به ذوق سلیم فارسی زبانان در دستور کار واقع شده و کوشش بر درج نزدیک ترین معادل کاربردی در فارسی محاوره پایتخت نشینان بوده است.
1: خونه یکّئ اؤ شته
khona yakke ow shta
خونه رو آب ور داشته
2: گذرون مه نمشو
gozarone me nmesho
از پس خرج و مخارج بر نمی آم
3: پر زوو
par zvo
سر زبون دار
4: امطو خوشو خوشو خئ او صوبت کو
amto khosho khosho khe o sobat ko
با متانت و نرمی باهاش صحبت کن
5: ته بیئ یه مه خئ او حجّت خوا مکئشو
Ta byeya me khe o ojjate kha mkaasho
پاش به اینجا برسه من باهاش اتمام حجت می کنم
6: ایطو خه نگفتهء
ito kha ngoftaa
این راه و رسم اش نیست
7: خئ تو دارو
Khe to dAro
با تو ام! (گوش ات با من باشه!)
8: زودئ!
zudee
زود باش!
9: اله!
ala
یالله!
10: گوچه ره سر ده!
gocha ra sar de
بچه رو ولش کن! (دست از سر بچه بردار!)
ادامه دارد ... .
در سرای اهل قلم نقد و بررسی می شود: کتاب «واژهنامه سگزی» نوشته «جواد محمّدی خمک»
نشست «واژهنامه سیستانی» با حضور پژوهشگران زبان و فرهنگ فارسی و تاریخ سیستان چهارشنبه (30 مردادماه) در سرای اهل قلم موسسه خانه کتاب برگزار میشود.

منصور صفت گل، عضو هیات علمی و دانشیار گروه تاريخ دانشگاه تهران، علی رواقی، عضو پيوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی در فرهنگستان هنر، جواد محمدیخُمَک، مولف کتاب «واژهنامه سگزی (فرهنگ لغات سیستانی)»، ویراستار و پژوهشگر مسایل تاریخی و زبانشناسی ایران و علیرضا دولتشاهی، کتابشناس، نسخهشناس و پژوهشگر تاریخ لهستان در این نشست سخنرانی میکنند.
کتاب «واژهنامه سیستانی» پیش از این بههمت ایرج افشار در سال 1365 منتشر شده که معرفی واژههای کهن سیستانی همراه با افعال گویش سیستانی، همچنین هجاهای انگلیسی و معنی فارسی آنها را به رشته تحریر درآورده بود. جواد محمدیخمک (سكایی سیستانی) نیز کتاب «واژهنامه سگزی» را در سال 1379 از سوی انتشارات سروش راهی بازار کتاب کرد.
«واژهنامه سگزی» با ارایه توضیح درباره زبان سگزی و ساختار آن به واژهنامه بر اساس حروف الفبایی پرداخته و تلاش کرده با استفاده از منابع موجود به تعریف و بازشناسی تمامی کلمههایی که مورد استفاده در منطقه زابل (ایران) بپردازد. این کتاب خواننده را با مناطق جغرافیایی، شخصیتها، آثار، اصطلاحات، فرهنگ و تمدن و بهویژه فرهنگ عامیانه این منطقه آشنا میکند.
نشست «واژهنامه سیستانی» چهارشنبه (30 مردادماه) از ساعت 17 در سرای اهل قلم موسسه خانه کتاب به نشانی خیابان انقلاب اسلامی، خیابان فلسطین جنوبی، کوچه خواجه نصیر، شماره دو برپا خواهد شد و ورود برای همگان آزاد است.
انتشار جلد نخست از کتاب «خنج؛ فرهنگ گویشی سیستان» نوشته ای از جواد شهنازی
پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی عرضه می کند: جلد نخست از کتاب «خنج؛ فرهنگ گویشی سیستان» به قلم جواد شهنازی انتشار یافت.

سرای فرهنگ و هنر سیستان مفتخر است خبر انتشار جلد نخست از مجموعه شش جلدی کتاب «خنج؛ فرهنگ گویشی سیستان» نوشته جواد شهنازی را به اطلاع کلیه علاقه مندان به زبان مردم سیستان برساند. لازم به ذکر است این جلد به واژه ها و ترکیب های سیستانی از حروف الف تا جیم اختصاص می یابد.

نگاهی به تألیفات ارزشمند غلامرضا عمرانی پیرامون سیستان + نحوه دریافت کتب
پایگاه رسمی نشر دریافت اخیراً در یک جستار مستقل، اقدام به ارائه توضیحاتی چند پیرامون آخرین تألیفات سیستان شناختی استاد غلامرضا عمرانی، پدر زبانشناسی مدرن سیستان، نموده است. در این جستار همچنین برای نخستین بار فایل مربوط به فهرست و پیشگفتار هر کتاب جهت دانلود قرار داده شده است. آنچه در زیر می خوانید عین مطالبی است که در پایگاه مزبور نشر یافته اند:
مجموعه سیستان:
اين چهار جلد كتابِ بيمانند از مجموعهي سيستان، كاري سترگ و ارزنده است از استاد غلامرضا عمراني كه بهحق در گسترهي علوم انساني ميتوان نام دانشمند را برازندهي ايشان دانست. اين پژوهشگر نوآفرين و بيمدعا، حق بسياري به گردن همهي ما دارد! ايشان در دگرگونيهاي بنيادين و بهروزكردن و پربارنمودن مطالب كتابهاي درسي از سال اول ابتدايي تا پايان دورهي دبيرستان و پيشدانشگاهي نقش بهسزايي داشتهاند و حتي در دانشگاهها نيز فرزندان ايران را به حال خود رها نكردهاند و با تلاش در تأليف كتاب ادبيات عمومي (نشر چشمه) يكي از بهترين مجموعههاي گزينش و آموزش ادبي را پديد آوردهاند و شايد پس از طي اين راه دور و دراز بود كه سرانجام اين فرصت فراهم شد كه بهسراغ كودكيهاي خود بروند و همراه آن فرزند كنجكاو و تيزهوش كوچهپسكوچههاي تفتيدهي زابل، زبان مادري را دوباره زمزمه كرده، در آن تنفسي دوباره كنند؛ بازبجويندش، ژرف بكاوندش و نكتهها و شگفتيهايي بسيار در آن بيابند؛ و اين مجموعه دستآورد اين سفر احساسي- عالمانه است كه افتخار نشر آن به ما رسيدهاست. گفتنيست كه جلد دوم اين مجموعه در تابستان 1389 بهعنوان كتاب شايستهي تقدير در هجدهمين جشنوارهي كتاب فصل برگزيدهشد.

لاتین یا عربی؛ زبان سیستانی را با کدام خط باید نوشت؟

حامد صوفی
در بحث از تدوین رسم الخط سیستانی، در نخستین گام به ضرورت برگزینش یک الفبای نوشتاری کارآمد و در تناسب با روح زبان سیستانی بر می خوریم. در این بین زبان های نوشتاری لاتین و عربی، دو منبع الهام بزرگ و از گزینه های اصلی مورد توجه برای نوشتار سیستانی خواهند بود، چه آنکه اکثریت مخاطبین این زبان از آشنایی و تسلط نسبی نسبت به هر دوی الفبای لاتین و عربی برخوردار می باشند.
در دسترس نبودن نوشتارهای کهن به زبان سیستانی، خطر گسست تاریخی را با سابقه مکتوب این زبان (به واسطه برگزینش الفبای لاتین) مطرح نمی سازد (مسئله حائز اهمیتی که همینک برای زبانهای دارای سابقه نوشتاری کهن - همانند فارسی، تاجیکی، ترکی، ترکمنی و کردی - مطرح می باشد). دیگر آنکه مجهز بودن غالب وسایل ارتباط جمعی به الفبای لاتین، امتیازی دیگر برای برگزینش چنین نوشتاری خواهد بود.
با این حال، دلایل متعددی در میان است که انتخاب الفبای عربی را بر الفبای لاتین برای زبان سیستانی مقدم می سازد:
- غالب سیستانیان (همانند دیگر ایرانیان) آشنایی بیشتری با الفبای عربی دارند و الفبای لاتین در بهترین حالت خود، برای نسل های جوان تر قابل رقابت با الفبای عربی خواهد بود.
- بر اساس سیستم آموزشی ایران، آشنایی دانش آموزان با الفبای عربی بسیار سریع تر از الفبای لاتین رخ می دهد؛ این امر به معنی نفوذ گسترده تر و فوت وقت کمتر در فراگیری رسم الخط سیستانی مأخوذ از الفبای عربی خواهد بود.
- بخش عمده ای از واژگان سیستانی تنها صورت دگرگون شده ای از واژگان فارسی و عربی می باشند، این گزاره بدین معنی است که سرعت خوانش این واژگان در رسم الخط سیستانی مأخوذ از الفبای عربی بالاتر خواهد بود. این مسئله به خصوص در کتابت متون طولانی، از حیث اهمیت دو چندان برخوردار می شود و در این خصوص، رسم الخط واجد سرعت خوانش بالاتر، ارجحیت و تقدم بیشتری می یابد.
- سابقه کتابت به نوشتار سیستانی اگرچه تنها به کمتر از سه دهه قبل باز می گردد، با این وجود نگاه اجمالی به همین موارد مکتوب نیز بیانگر تمایل بیشتر نویسندگان سیستانی به رسم الخطی مأخوذ از الفبای عربی می باشد.
- تجربه موفق دیگر اقوام ایرانی در به کارگیری رسم الخطی مأخوذ از الفبای عربی، در امر تدوین رسم الخط سیستانی نیز الهام بخش می باشد. در این میان می توان به رسم الخط های کاربردی اردو، بلوچی، کردی و گیلکی اشاره داشت.
- با اندکی اصلاحات در نظام نوشتاری عربی می توان مسئله بغرض نمایش مصوت های سیستانی (بالأخص مصوت های کشیده و واو و یای مجهول) را تا حدودی بر طرف ساخت.
- باید متذکر شد که نوشتار عربی در اصل به نوشتار آرامی برمی گردد که پیش از نفوذ اعراب به ایران و در عهد هخامنشیان مورد کاربرد بوده است. مداقه در این امر، پیشینه بسیار کهن تر کاربرد چنین نوشتاری را در میان ایرانیان نشان می دهد.
با احتساب مجموع آنچه گفته شد می توان به یک دورنما و چشم انداز جدید در تدوین رسم الخط سیستانی دست یافت: در کوتاه مدت، رسم الخطی مأخوذ از الفبای عربی توجیه بیشتری در این جهت می یاید؛ با این حال در بلند مدت می توان به رسم الخطی مأخوذ از الفبای لاتین نیز چشم داشت.
منابع و مآخذ:
- برجسته دلفروز، بهروز. واژه نامه ریشه شناسانه و تطبیقی گویش سیستانی. پایان نامه فوق لیسانس. دانشگاه شیراز، ۱۳۷۲.
- ایوبیان، عبیدالله. فرهنگ کردی. نشریه دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه اصفهان. دوره اول، سال 1343، شماره 1.
- بیانی، مهدی. نظری به تکامل خط اردو. نشریه دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران. سال پنجم، مهر و دی 1336، شماره 1 و 2.
- پروفسور نظام کالج،سید محمد علی. گلچینی از دیرینه ها: خط لاتین برای فارسی؛ خطابه آقا سید محمدعلی پروفسور نظام کالج. نامه فرهنگستان، پاییز 1387، شماره 39.
- محمدی خمک، جواد. واژه نامه سکزی. تهران. سروش، ۱۳۷۹.
- یاری، سیاوش. سیر تحول خط در ایران. رشد، آموزش تاریخ. بهار 1383، شماره 14.
دانلود کتاب ارزشمند «مردم شناسی سیستان» نوشته «کاندید آکادمیسین محمداعظم سیستانی»
«مردمشناسی سیستان» عنوان اثر ارزشمند سیستان پژوه، محمداعظم سیستانی می باشد که چاپ نخست آن به سال 1990 در کابل و چاپ دوم به همراه تجدیدنظر و اضافات به سال 2011 در گوتنبرگ طبع و انتشار یافته است.

این کتاب جامع در هفت فصل با عناوین «مردم سیستان (جامعه شناسی تاریخی)»، «ویژگی های حیات روستایی در سیستان»، «آداب و رسوم مردم سیستان»، «باورها و اعتقادات مردم سیستان»، «برخی واژگان، اصطلاحات کشاورزی و ضرب المثل های سیستان»، «ترانه ها و سرودهای عامیانه سیستان» و «افسانه های مردم سیستان»، تدوین شده و از حیث موضوعیت، با اثر ارزشمند سیستان پژوه غلامعلی رئیس الذاکرین دهبانی با عنوان «کندو، فرهنگ مردم سیستان» برابری می نماید.
مؤلف در مقدمه کتاب نسبت به دلایل تجدید چاپ این کتاب چنین توضیح می دهد:
باید متذکر شد چاپ اول این کتاب پس از طبع در سال 1992 به استثنای 200 نسخه که در یک سمینار توزیع شده بود، بقیه همگی در شعله های آتش راکت پراکنی های مجاهدین بر یکدیگر ... سوخت و زحمات مؤلف در تهیه آن به هدر رفت. اینک بعد از 20 سال در دیار غربت فرصت میسر شد تا به دوباره نویسی و اصلاح و تکمیل آن بپردازم.
آنچه در پیش رو دارید نسخه کامل کتاب مردم شناسی سیستان (چاپ دوم) می باشد که از پایگاه افغان-جرمن آنلاین گرداوری شده و در اختیار خوانندگان بولتن تحلیلی سیستانیان قرار گرفته است.
جهت دانلود کتاب مردم شناسی سیستان اینجا را کلیک کنید.
+ عکس برگرفته از پایگاه افغان-جرمن آنلاین
دانلود «واژه نامه سیستانی» تنظیم شده توسط زنده یاد «سیاوش پرواز»
«واژه نامه سیستانی» تنظیم شده توسط زنده یاد سیاوش پرواز از نخستین فرهنگ های لغت مدون سیستانی و از جمله جریان ساز ترین تلاش های انجام شده در خصوص حفظ و صیانت از زبان سیستانی می باشد.

این واژه نامه در سال 1359 و در سری سلسله مقالات موردی در مجله هدهد انتشار می یافت؛ آنچه در پیش رو دارید، فایل تدوین شده از واژه نامه سیستانی از حروف الف تا ت را تشکیل می دهد که از پایگاه مجلات تخصصی گرداوری شده و همینک در اختیار خوانندگان بولتن تحلیلی سیستانیان قرار گرفته است.
جهت دانلود واژه نامه سیستانی اینجا را کلیک کنید.
+ عکس برگرفته از وبگاه حوزه هنری سیستان و بلوچستان.
سخن از میراث مکتوب سیستان: به بهانه راه اندازی «بنیاد تدوین رسمالخط سیستانی»
«بنیاد تدوین رسمالخط سیستانی» با هدف تلاش سیستماتیک به منظور تدوین، نشر و گسترش رسمالخط واحد برای زبان سیستانی (لبظ سیستونی) فعالیت خود را آغاز نمود.
در بیانیه این بنیاد می خوانیم:
در بحث از نامیرایی زبانها، نگاه ویژه غالب ادباء و زبانشناسان بر وجود ادبیات خلّاق و خط مستقل برای هر زبانی متمرکز می باشد. عدم وفاق نظر بر سر کاربرد یک رسمالخط کارا و واحد برای زبان سیستانی، ادبیات نوپا و کم جان سیستان را با چالش متعددی رو به رو ساخته و سدی عظیم بر سر راه نفوذ بر توده های عامی پی افکنده است.
بنیاد تدوین رسمالخط سیستانی با هدف تدوین، نشر و گسترش یک رسمالخط واحد برای زبان سیستانی و در جهت ابقای میراث مکتوب سیستان ، فعالیت خود را آغاز نموده است؛ بی گمان دستیازی به این مهم میسر نخواهد شد مگر به پشتوانه علمی فعالان سیستان پژوه و همراهی جوانان فرهنگ مدار سیستان.
«نشر الکترونیک سیستانیان» : شاخه انتشاراتی سرای فرهنگ و هنر سیستان
«زاریا؛ سرای فرهنگ و هنر سیستان» اقدام به راه اندازی شاخه انتشاراتی خود با عنوان «نشر الکترونیک سیستانیان» می نماید.

نظر به ضرورت وجودی مرجع انتشاراتی جامع در این خصوص، سرای فرهنگ و هنر سیستان (بولتن تحلیلی سیستانیان) از شاخه انتشاراتی خود با عنوان «نشر االکترونیک سیستانیان» رونمایی می نماید.
بدینوسیله از کلیه اصحاب قلم و سیستان پژوهان درخواست می گردد مقالات و نوشتارهای مدنظر خود را جهت انتشار، به پست الکترونیک انتشارات به آدرس scythrian@yahoo.com ارسال داشته و ما در جهت هر چه پر بار تر کردن این مرجع یاور باشند.
(+ در عنوان ایمیل ارسالی حتماً عبارت «همکاری با نشر الکترونیک سیستانیان» قید شود).
نوشتاری در ستایش کتاب گویش سیستان
پیام سیستانی
ویرایش دوم: اردیبهشت 92
دانلود از اینجا یا اینجا
ترجمان سیستانی از انگلیسی (2)

Friedrich Nietzsche
وه سون عورتينه گو مئ رئ؟ غمچو خوا از اوش نكنی!
فردريش نيچه
ترجمان سیستانی از انگلیسی (1)

Everyone thinks of changing the world, but no one thinks of changing himself
Leo Tolstoy
منا خلق مخوائهء عالمه بتکونهء؛ نیه کسئ که خود خوا بتکونه.
لئو تولستوی
فوتو هایکو های سیستانی (1)
عکس و رسم الخط: ح. ص
.

از تبار ِ گز
پوسیدیم
چون " توتن " * هامان
در اکتشاف نطفه ی سوشیانت ؛ **
وقتی که تشنه ترین خاک
هامون *** را در حجله اش فریفت ...
شعر از علی شهریاری / به وقت کبوتر / ص 31
* توتن : نوعی قایق کوچک محلی سیستان در دریاچه ی هامون که از نی ِ توتی ساخته می شود.
** سوشیانت : آخرین منجی در آیین زرتشتی که گویند نطفه اش در دریاچه ی هامون نگهداری می شود.
*** هامون : دریاچه ی هامون دریاچه ای مقدس در سیستان که زرتشتیان معتقدند نطفه ی آخرین منجی در آن نگهداری می شود.
**** گز : درختی مقاوم ، همیشه سبز و مقدس که در سیستان و مناطق کویری می روید .
واژه نامه زابلوچ: واژگان مشترک سیستانی و بلوچ
سکزی کنونی یا «سیستانی» از یک سو بیشترین خویشاوندی واژگانی و دستوری را با گویش های موجود و گذشته خراسانی و فراتر از آن لهجه های مرده ماوراءالنهری و تاجیکی کنونی دارد و از سوی دیگر واژه های مشترک بسیار، با بلوچی، که با توجه به پیوندهای تاریخی و پیوستگی های جغرافیایی و مهاجرت های قومی و خویشاوندی های طایفه ای، از دیرباز تاکنون، باید همین گونه باشد که هست. (محمدی خمک، جواد. واژه نامه سکزی. تهران: سروش، 1379، ص 11.)
(sis: سیستانی / bal: بلوچی)
سبیل (sis: barot / bal: barut)گرد و خاک (sis: palg / bal: polg)
مو، پشم (sis: patk / bal: potak)
خیمه (sis: pa’lAs / bal: palAs)
کامل (sis: purra / bal: pura)
بوسه (sis: pakk / bal: pakko)
زخم (tapp)
انگشت (sis: chongol / bal: changol)
دیگر (sis: dga / bal: dege)
زیادی (sis : ziati / bal: ziAti)
متوجه (sis: sarpe / bal: sarpad)
عقرب (sis: qa’zum / bal: zum)
دیوار (sis: de’vAl / bal: divAl)
دزد (sis: duzz / bal: dozz)
گردش (sis: chaqal / bal: chakar)
کتری (sis: chA josh / bal: cha josh)
بگذار (sis: bell / bal: behel)
فردا (sis: sa’bA / bal: sabAh)
کفش (kowsh)
طویله (sis: gAsh / bal: gowash)
سبک مغز (ganok)
خاک رس (mall)
پناه دادن (mayAr)
مسجد (majjed)
چین و چروک (sis: krenj / bal: gerenchag)
در گفتگو با غلامرضا عمرانی عنوان شد: آسوده بخوابيم كه ديگران بيدارند!
بخش دوم گفتگو با غلامرضا عمرانی؛ مؤلف مجموعهی کتب «گویش سیستان»
6- شما هم مثل بسياري از آدمهاي فهيم اين روزگار ميدانيد كه هر پديدهي واجد ارزش بايد با ابزارهاي علمي بررسي و سنجيده شود و باز هم ميدانيد كه در گويش سيستان و اصولا ساير رشتههاي علمي، دربست، بيترديد ما كمتر از توان، ظرفيت و شايستگي و بايستگي خودمان كار علمي كردهايم.
اين نقص حتما بايد روزي جبران شود؛ كمكاري ما صدمهاي جبرانناپذير بر پيكر فرهنگمان خواهدزد؛ منظورم تمام ايران است؛ در اين موضوع حتي زبان پارسي رسمي هم با اين پيشينهي شريف و درازدامن، پژوهشهاي زبانشناسانهي درخور كم دارد؛ چه رسد به گويش منطقهي دورافتادهاي مثل سيستان. اخيرا به همت دوستان پژوهشگر جوانمان كارهاي ارزندهاي توليد شده يا در دست توليد است كه به آنها سخت اميد بستهام.
دغدغهي شما را هم هميشه ميدانستهام و ميدانم؛ شما ميگوييد تودهي مردم، يعني صاحبان آن ثروت ملي نميتوانند از بررسيهاي علمي مستقيما استفاده كنند و وقتي صاحبخانه نتواند، پس ما داريم براي كه مينويسيم؟ نگراني بهجايي است؛ اما حرف من اين است كه براي آن طبقهي موردنظر كاركرد علمي گويش مطرح نيست و نبايد هم مطرح باشد؛ چون به كارش نميآيد؛ براي او استفادهي ابزاري از زبان بهعنوان وسيلهي تبادل اطلاعات و افكار اهميت دارد؛ حق هم همين است؛ اما همين آدم دارد كساني را در خانهي خودش پرورش ميدهد كه صاحبان بعدي اين گويشند؛ يعني فرزندانش. فرزندان امروز هم به حكم اجبار در نظام آموزشي ايران دارند زبانشناسي مقدماتي را در دورهي متوسطه ميخوانند و به اندازهاي كه بتوانند بر چنين كتابهايي اشراف پيداكنند، ميآموزند. پس ميتوان اين نگراني را در ده سال آينده- اگر گويشور سيستانياي بماند؛ كه با آهنگ تندي داريم شهري (!) ميشويم- كاملا حلشده دانست.
در ادامهي اين سؤال يادآوري كنم كه شما روزي روزگاري به من پيشنهاد تهيهي خلاصهاي از اين مجموعه را در حدّ دو واحد درسي دانشگاهي داديد؛ به خاطر داريد؟ و به خاطر داريد كه من چه پاسخي دادم؟ يادم ميآيد گفتم هيچ نويسندهي كتابي خودش نميتواند كتابش را بهنحو مطلوب خلاصه كند؛ چون در اين كه كدام بخش را حذف كند و كدام را لاغر نمايد، نميتواند بهدرستي تصميم بگيرد؛ يعني دست و دلش ميلرزد؛ اگر به نظر او فلان مطلب مهم نبوده، اصلا در كتاب نميآورده است. حالا توصيهاي به خود شما بكنم؛ هر دوي اين كارها از خود شما ساخته است؛ يكم فراهم آوردن خلاصهاي از اين كتاب براي مقاصد دانشگاهي- اگر... اگر ... باز هم اگر...؛ ولي كو فهم ضرورت و كو درد چنين كارها- دوم ساده سازي كتاب به قصد استفادهي عموم كه باز هم من، خودم توانايي آن را ندارم. البته توانايي يك سر قضيه است و وقت هم مشكل ديگر؛ حكايت سعدي را يادت هست كه شبي در جزيرهي كيش، بازرگاني او را به حجرهي خويش ... و الخ؟
7. در جای جای مجموعه کتب گویش سیستان، اشارات متعدد به تاریخ، جامعه شناسی و مردم شناسی سیستان داشته اید؛ آیا در جهت بسط و نشر این مطالب در قالب یک نوشتار مستقل نیز اقدامی انجام داده اید؟
7- حقيقتش از خدا كه پنهان نيست؛ از شما چه پنهان؛ اين اشارات فقط تلنگرهايي است براي بيدار كردن ذهن بعضيها؛ يعني به زبان سادهتر بگويم دارم آزموني از حساسيتها، علايق و ... ميگيرم و در اين مجموعهي حاضر، آنها را در معرض افكار علاقهمند قرار ميدهم؛ يعني باز هم خودمانيتر بگويم؛ دارم زير بيني بعضيها ميگيرم تا بر خودم روشن شود كه هيچ بويي به مشامشان ميرسد. اين مرحله كه بگذرد، درصورت زندهبودن، بععععععله؛ براي آنها، يعني براي هر كدامشان برنامه دارم؛ باز هم داستان شبي در جزيرهي كيش را بخوان.
ولي خودمانيم؛ تا همين جاش هم خيلي نتيجه گرفتهام؛ همين كه دست كم يك نفر مثل تو اينها را ديده و جدي گرفته، مرا به نتايج آزمون اميدوار ميكند؛ باوجود اين دلم ميخواهد بدانم كدام بخشها بيشتر به نظر ميآيند و برجستهتر ديده ميشوند.
راستي؛ قول دادهبودي در اين مورد با من همراهي كني!
8. مجموعه کتب گویش سیستان از حیث وفور لغات و عبارات ریشه دار سیستانی بسیار قابل اتکاء می باشد؛ این مسئله که کتب شما منبع مغنی برای ادیبان و پژوهشگران حوزه ادبیات سیستان لحاظ گردد، تا چه اندازه مورد توجه شما بوده است؟
8- زبان و گويش فقط واژه نيست؛ واژه جاي اندكي دارد؛ چون معمولا ما زبانها و گويشها را با كتابهاي لغت آنها درنظر ميگيريم، تصور ميكنيم كه واژه بايد موضوع مهمي باشد؛ اما همين قدر بگويم كه واژه جز در متن- اشتتباه نشود، گفتم در متن، نه در جملهها و نه حتي در آزادجملهها- ارزش ندارد؛ اساس بررسي و شناخت زبان متن است و ويژگيهاي آن كه واژه هم بخش كوچكي از آن است؛ بنابر اين من اگرچه به اين بخش از پژوهش نظر دارم، آن را اصل و اساس تلقي نميكنم؛ اين يكي هم ميتواند در همان چارچوبي كه شما گفتيد، بگنجد؛ اما در پاسخ پرسش شما گمان ميكنم اين بريده از مقدمهي جلد چهارم گويش سيستان كافي باشد كه نوشتهام:
4-0-15- هركه ترسد ز ملال انده عشقش نه حلال
و ... اما از ديد من، اين كتاب هرگز پايان نمييابد و اگر هنوز بيم ملال نبود- كه ميدانم برخي را ميترساند- يكي دو بار ديگر تار و پود آن را از هم ميگسستم و از نو ميبافتم. حتي اگر ميتوانستم، از نو ميرشتم و آن گاه ميبافتم. آخر، هنوز بر آنم كه دقيقا يك عمر ميتوان سخن از زلف يار گفت؛ بنابراين به مباحثي كه ميبايست پرداخته ميشد ؛ اما به چندين دليل جزئي(!) ناگفته باقي ماند، اشاره ميكنم و ميگذرم:
مقايسهي فعلهاي گويش سيستان با گويشهاي ديگر ايراني ازقبيل بيرجندي، مشهدي، گرگاني، قايني، تربتي، كرماني، اصفهاني، ... ؛
بررسي نظام فعلي گويش سيستان از ديدگاه ميزان طبيعي بودن براساس نظريهي صرف طبيعي؛
بررسي روابط تصويري (iconic) يا نموداري (diagrmmatic) در ساختمان فعلهاي گويش سيستان و مقايسهي آن با فعل در زبان پارسي رسمي؛
بررسي ميزان شفافيت (trasparency) و تيرگي (opacity)معنايي فعلها در گويش سيستان و مقايسهي آن با فعل در زبان پارسي رسمي؛
بررسي ميزان تداعي واژگاني فعل باتوجه به ميزان معاني ارجاعي و صريح هريك در برابر دامنهي گستردهي معاني همخوان در زنجيرهي تداعيها و چگونگي گزينش نزديكترين معنا يا معناي صريح بهوسيلهي گويشور؛
بررسي ميزان بسامد وقوع فعل و واژههاي همخوان آن در گفتار عادي يا بيان داستان و افسانه؛
بررسي ميزان و چگونگي فراخوان واژههاي مرتبطي كه در حوزهي نحو يك فعل (از لحاظ روابط دستوري حاكم بر جمله يا ظرفيت فعل) انجام ميشود تا از تجمع آنها جمله پديد آيد.
خب؛ ملاحظه فرموديد؟ اين بخشي از پيشبيني من براي كار علمي دانشگاهي در حد رسالهي دكتري زبانشناسي در گويش سيستان است و آن هم فقط در جلد چهارم.
خودتان ميتوانيد اولا جلدهاي ديگر را هم به آن بيفزاييد و ثانيا موضوعاتي را كه فراوان ميشود استخراج كرد، به اين فهرست بيفزاييد.
9. گویش سیستان از جهت آنکه هماره از گویشوران پایتخت های سیاسی ایران به دور بوده است، بسیاری از خصوصیات پارسی کهن را در خود حفظ کرده است؛ تا چه اندازه به برقراری تعامل میان فرهنگستان زبان فارسی و پژوهشگران گویش سیستان در جهت مدرنیزاسیون زبان فارسی و استخراج واژگان ریشه دار به جای واژگاه مصنوعی چشم دارید؟
9- هِچ! مطلقا هِچ!
ما آزمودهايم در اين شهر بخت خويش!
به قول ما مردم az go:r čeze m-nâli ke az xo:na tra nâ-šo: m-ba:re چرا توقع از فرهنگستان و ... ؟ در حالي كه خود استان ما را به رسميت نميشناسد!
راستي، يواشكي بگويم؛ جات خالي بود در نمايشگاه هفتهي فرهنگي استان، فروردين امسال در مجموعهي ميدان آزادي تهران كه حوزهي هنري استان و ادارهي كل ارشاد اسلامي استان ترتيب دادهبودند.
ميزان اميدواري را بايد در آن جا ميديدي؛ اولا كتابهاي مرا آن جا راه ندادند كه اين جا نمايشگاه كتاب نيست؛ هفتهي فرهنگي است؛ اما وقتي با حضور وزير ارشاد، كتابهاي منتخب استان را پردهبرداري كردند، در برابر پرسش من كه «پس كتابهاي من- كه هم كتاب فصل شده و هم كتاب سال كو»؟ با پشت چشم نازككردني از سر غمزه فرمودند كه ... اطلاعي ندارند!!!!!!!!!!
حالا اين در شرايطي است كه چند ماه قبلش ما را به هر ضرب و زوري بود، بردهبودند زاهدان و فقط از يكي دو كتابمان، نه بيشتر- به بهانهي كمبود جا- نمايشگاه ترتيب دادهبودند.
10. زیباترین واژگان سیستانی از دید غلامرضا عمرانی؟
10- اگر ناگزيرم پاسخ بدهم، نامآواها و صوتها
11. سخن واپسین شما برای نسل جوان سیستانی و مشتاق به فرهنگ مادری خود؟
11- آسوده بخوابيم كه ديگران بيدارند!
گفتگو با غلامرضا عمرانی؛ مؤلف مجموعهی کتب «گویش سیستان» {بخش نخست}
این گفتگو در شاخه فرهنگ سیستان از پایگاه انسانشناسی و فرهنگ انتشار یافته است
![[تصویر: Sistan%209%20Mehr%2091.jpg]](http://anthropology.ir/sites/default/files/images/Sistan%209%20Mehr%2091.jpg)
نخست بار در زمرهی مؤلفان کتب درسی زبان فارسی دورهی متوسطه بود که نامش را میشنیدم؛ با این حال تا پیش از انتشار جلد نخست از مجموعهی کتب «گویش سیستان» از اصالت سیستانی استاد خویش بیاطلاع بودم. غلامرضا عمرانی (زاده 1326 در زابل)، زبانشناس، مؤلف کتب درسی از دورهی ابتدایی تا دانشگاه، نویسنده و پژوهشگر حوزهی گویش سیستان میباشد که افتخار آشنایی و شاگردی در محضر ایشان را از همان سال نخستین انتشار جلد اول از مجموعهی کتب «گویش سیستان» (1387) داشتهام. استاد فروتن و اندیشهورزی که تألیفات وی در حوزهی گویش مردم سیستان را نه تنها بایستی نقطهی اوج پژوهشهای زبانشناسانه در این خصوص دانست، بلکه میتوان از این تألیفات به عنوان یکی از عظیمترین و دقیقترین پژوهشهای زبانشناسی در خصوص گویش اقوام در ابعاد بینالملل نیز یاد کرد. گفتنی است مجموعهی کتب «گویش سیستان» که تاکنون چهار مجلد از آن انتشار یافته است، موفق به دریافت جایزهی کتاب فصل کشور نیز شده است. مصاحبهای که در پیش رو خواهید داشت، با تمرکز ویژه بر گویش مردم سیستان و تألیفات غلامرضا عمرانی در این مورد انجام شده است.
ذهن پوياي جناب صوفي براي طرح پرسشهاي كارآ و درخور توجه شايستهي تمجيد است؛ هر كسي نميتواند تا اين حد خوب بپرسد؛ گفتهاند كه خوب سؤال كردن نيمي از علم است؛ كسي كه در يك حوزهي خاص دانش سرشاري ندارد، طبيعي است كه نتواند خوب سؤال طرح كند.
اين نكته را از آن جهت گفتم كه ارزش كار ايشان مورد توجه قرار گيرد.
و اما بپردازيم در حدّ بضاعت به پاسخ پرسشهاي خوب ايشان:
1- نميخواهم پاسخ پرسش نخستين را طولاني كنم؛ در پاسخ به شما و تعداد نسبتا قابل توجهي از دوستان و آشنايان- كه پيش از شما همين موضوع را مطرح كردهاند- فقط به دو نكته اشاره ميكنم:
1-1- تا نه تصور شود كه اين گزينش اتفاقي بوده است و بعد هم ... اي ؛ ادامه يافته است؛ نه؛ كاملا ارادي و حسابشده بوده است.
1-2- آن كه تفاوت از زمين تا آسمانِ «حافظ شيرازي» و «حافظ شيراز» را درك ميكند، در باب اين انتخاب ميتواند نظر بدهد.
بخش دوم اين پرسش ما را به جايي ميبرد كه دوست ندارم وارد آن شوم؛ اما پاسخ آن را روزي، پيش از آن كه اين پرسش در ذهن بسياري شكل گيرد، دادهام؛ ميفرماييد كجا؟
اين جا :
3-0-2- در مقدمهي جلد سوم، با اين پرسش:
«چرا اين همه وكّ سيستان را ميزنم»؟
كه بخشهايي از آن پاسخ براي اين پرسش مقدر را در اين جا ذكر ميكنم:
...
ابتدا بگويم كه به قول استاد بزرگوار، دكتر محمدعلي اسلامي ندوشن «براي آن كه بتوان كشوري را دوست داشت و به آبادي و اعتلاي آن كوشيد، بايد نخست آن را شناخت». سخن شفاف است و روشن و سرراست و بي اما و اگر.
اگر قرار است اين سرزمين را، ايران را بايد دوست داشت، بايد پارهپارهي آن را از نو شناخت؛ با نگاهي دقيق و ابزاري علمي و پيشرفته.
بارها گفتهام كه آدمي در هر دوره از حيات خويش صاحب جغرافيايي خاص است؛ تا كودك است، عرض و طول جغرافيايي چشماندازش چارسوي خانه است و آن گاه كه از آب و گل كودكي برآمد، تا كوچه و خيابان و محله ميكشد و روزگاري برنميآيد كه «همشهري» ميشود. در اين جا بسياري از مردم توقف ميكنند؛ گويي تمام توش و توانشان براي پريدن همين بودهاست و بس؛ اما اگر كسي بتواند ابعاد و اضلاع چشماندازش را آن قدر وسعت بخشد كه «هموطن» گردد، بايد كاري درخور وطن كردهباشد. معدود كساني هم در تمام جهان يافت ميشوند كه جغرافياي «بودن» خود را تا مرزهاي جهان ميگسترند.
هر يك از اين مراحل را بايستههايي است كه بي آن نميتوان مرز را درنورديد و گذشت. كمترين بايستههاي «هموطني» آن است كه وطن را بشناسي و اگر توفيق داشتهباشي، درخورد معرفتت بدان، گوشهاي از آن را بشناساني. وطن- يعني آن چيزي كه ميتوان بدان افتخار كرد- برآمده از همين شناختها و شناساندنهاست. گوهري گرانمايه در كف طفلي بيتميز ارزش ندارد؛ بسا كه روز گرسنگي، آن را به تايي نان تاخت زند و روز سرمستي به لذتي عاجل؛ و خوشحال نيز باشد؛ اما قدرشناختن از «شناختنِ قدر» مايه ميگيرد و آن كه چيزي را- آن چنان كه بايد- ميشناسد، قدرشناس آن خواهد شد.
پس سخن را از خاك و آب و سنگ و كلوخ برتر و فراتر بكشانيم و بپذيريم كه مرزهاي فرهنگي يك سرزمين شايد ارزندهتر از مرزهاي آبي و خاكي آن باشد كه البته آن يك نيز، در وقت خود، ارزشمند است و شايستهي پاسداشت؛ اما همه، تنها همين نيست؛ كه اگر بدين بسنده شود، تنگچشمي ميآورد و آن كه ابزار سنجشش در همين حد رشد كرده و فقط «جا» را بشناسد، آن «جا» را براي ديگران تنگ ميگيرد تا خود به فراخي برسد.
صحبت شيفتگي و سرسپردگي مطلق به نوع خاصي از رنگ و تيره و گونه نيز درميان نيست كه «خلق، همه، يكسره نهال خدايند» و از اين رو دوستداشتني و شايان تكريم از جنبهي خليفهاللهي. اين قدر هست كه هركسي حوزهي ويژهاي از اين كلّ وابسته به هم را اندكي بيشتر از حوزهي ديگر ميشناسد و همين شناخت او را به شناساندن ملزم ميسازد. نگارنده اين گويش را از آن رو براي شرح و تفسير برميگزيند كه تصور ميكند آن را اندكي بيش از گويش كلاردشت يا بزمان و قصران و خوراسگان و آققلعه ميشناسد و از سوي ديگر بر اين باور است كه همهي زبانها و گويشها از نظر اهميت، برابرند و هيچ گويش و زباني بر هيچ گويش و زباني برتري علمي ندارد و شناخت دستگاه زباني هر قوم و قبيلهاي در جهان، ابزاري براي شناخت عظمت دستگاه آفرينش است؛ اما دانستن اين كه بر اين زبان و گويش در طول تاريخ چه رفتهاست يا از آن گويش ديگر، چه توليد و صادر شده است، جزئي از شناخت موجود ارزشمندي به نام وطن، يعني ايران است. زبان و گويشي كه در اين پهنه از جهان باليده، علاوه بر جنبهي رمزينگي مشترك ميان همهي زبانها و گويشها خوشبختانه توانسته است حامل بار فرهنگي بسيار عظيمي در طول تاريخ بشري باشد كه شناخت و شناساندن آن گنجينه جزئي از همان وظيفه است كه بر دوش ما نهادهاند و باز خوشبختانه اين گويش و اين سرزمين توانسته با پروراندن خيلي از نويسندگان و متفكران و سيلي از ميراث مكتوب بشري، بخش مهمي از وظيفهي انساني خود را به نوع انسان هديه كند. افتخار اين يك نيز متعلق به همهي مردم ايران است و اگر اثري نيز از اين ميان قابل آن باشد كه مرزهاي جغرافيايي سرزميني را درنوردد و «جهاني» نام گيرد، صدالبته كه ميراث كلّ بشريت است. يادآوري اين موضوع نيز بيمناسبت نيست كه آثار افتخارآفرين و انساني هميشه از نوع نوشتههاي روي سنگ و كاغذ و پاپيروس نيست؛ گاهي توليد يك فكر اساسي كه گرهي از زندگي بشر بگشايد يا راهي در دل تاريكيهاي كجانديشانه بنمايد، ممكن است با دهها كتاب برابري كند.
2. در یک رویکرد جامعه شناختی زبان، کاربرد فراوان واکه های کشیده و هجاهای بلند در گویش مردم سیستان را به درازنای غم فزای تاریخ سیستان و افول سیستان کهن به وضعیت امروزی آن منتسب دانسته اید؛ با حفظ همین رویکرد در خصوص کاربرد فراوان «تشدید» در گویش سیستانیان چه دیدگاهی اتخاذ خواهید کرد؟
2- پاسخ اين پرسش را بهاختصار دادهام، كجا؟
اين جا:
3-3-2-1-1- تشديد
...
ت: تشديد گاهي نقش عاطفي دارد:
و پاسخ مفصلتر آن را در چاپ دوم جلد 1- اگر موانع چاپ آن برطرف شود- خواهيم ديد.
اين قدر بگويم كه هر جا رنگ عاطفه، از هر نوع آن- تفاوتي نميكند؛ خشم و مهر و قهر و كين و رحم و شفقت و نفرت- غلبه يافت، پاي تشديد به ميان ميآيد؛ مسلما هر كسي ميتواند تفاوت اين دو جمله را درك كند:
aga amey dinyâ ra b-ga:rdi, mesl e me va: di n-me-ni!
aga ammey dinyâ ra b-ga:rdi, mesl e me va: di n-me-ni!
يا در صوتها:
babow→ babbow,
3. از منظر تبارشناسی واژگان، آیا می توان برای سه واژه «سیستانی وکّ (vakk)، فارسی واکه و انگلیسی voice»، تبار و ریشه مشترکی قائل شد؟
3- اين پرسش بسيار جزئي شد؛ اما ميتوان آن را بخشي از يك كل بزرگتر درنظر گرفت و گفت باتوجه به خانوادههاي زبانهاي جهان و اين كه فارسي و انگليسي از خانوادهي هندواروپايياند و احتمالا داراي خاستگاه تمدني مشترك، و باز اين اصل مهم كه واژههاي ابتدايي و اوليهي زبانهاي همخانواده يكي است، ميتوان همين نتيجه را گرفت. البته واژههاي فراواني هستند كه اين نظر را تأييد ميكنند.
ميدانيد كه در واژهنامهي گويش سيستان كه شما از آن خوب اطلاع داريد، يكي از كارهايي كه، به خواست خدا، قرار است انجام بدهم، پيدا كردن همين سرنخهاست. بخشي از اين كار را ميتوانيد در جلد چهارم گويش سيستان، البته در اين مرحله فقط در فعلها، ببينيد.
4. نظریه ساختگرایی، دیدگاه مسلط بر فضای مجموعه کتب گویش سیستان بوده است؛ با در نظر گرفتن انتقاداتی که بر رویکرد کلی این نظریه وارد شده است، آیا به کارگیری سایر نظریات و مکاتب زبانشناسی نیز در دستور کار شما بوده است؟
4- پاسخ اين پرسش را در فصل نخست جلد اول آوردهام؛ اما پيش از آن كه ارجاع بدهم، بهتر است اضافه كنم كه هيچ نظريهي زبانياي در دنيا تاكنون ارائه نشده است كه بتواند كامل باشد يا بتواند تمامي زبانهاي بشري را پوشش دهد؛ اگر ميشنويم كه حتي چامسكي در ارائهي نظرياتش گاهي تغييراتي را اعمال ميكند، يكي از دلايلش همين نارسايي نظريههاست. سخن را كامل كنيد و بفرماييد كه بر همهي نظريههاي زبانشناسي انتقاداتي وارد است و به همين دليل است كه نميتوان به يك نظريه متكي بود. اصولا من سرسپردگي به نظريهاي خاص را جايز نميدانم و اين موضوع را بارها تذكر دادهام و يك بار بهتفصيل در مجلهي رشد آموزش زبان و ادبيات فارسي قيد كردهام كه هيچ نظريهاي را دربست نميپذيرم و سرسپردهي صاحب نظريهاي نخواهم بود؛ تا آن جا كه بتوان از يك منظر علمي به زبان نگريست، نظريههاي متفاوت، تواناييهاي متفاوت دارند. اين قدر هست كه ساختگرايي كمك شاياني به اين بررسي كرده و من خود را تا حد بسيار زياد مديون آن ميدانم؛ اما برويم به سراغ فصل نخست از جلد اول اين مجموعه؛ در آن جا معرفي كردهام كه كدام نظريه در كدام بخش توانايي و كارآيي بيشتري داشته و مورد استفادهي اين بررسي قرار گرفته است:
... بهتر است در ابتداي كار نظريههايي را كه بيشتر مورد استفادهي اين پژوهش واقع شده، معرّفي نماييم.
◘ مهمترين نظريههاي زباني
مهمترين نظريههاي جهاني دربارهي زبانهاي بشر- بهترتيبي كه در اين كتاب مورد استفاده واقع شده- عبارتند از:
◘ الف: نظريهي ساختاري/ ساختگرايي
به توصيف زبان براساس روش زبانشناسي ساختگرا «دستور زبان ساختاري» ميگويند. از ديدگاه دستور زبان ساختاري، به مجموع عناصر زبان و نيز روابط ميان آنها «نظام» يا «ساخت» زبان ميگويند؛ درنتيجه دستور زبان به بررسي و مطالعهي زبان از راه شناخت يا مطرح كردن روابط «جانشيني» و «همنشيني» ميپردازد. در دستور زبان ساختاري به گروهبندي واحدهاي نحوي جمله و چگونگي تركيب واژهها در گروهها نيز توجه ميشود. در دستور ساختاري جملههاي زبان به عناصر سازنده يا سازههاي ريزتر تجزيه ميشود و در ارتباط با هم طبقهبندي ميگردد. بر اساس عقيدهي «فرديناند دو سوسور»، زبان، ساختهي نقش تقابلهاي زباني است و اين تقابلها برترين ويژگي واحدهاي يك زبان بهشمار ميروند و شبكهي منظمي از روابط را ميسازند كه علم زبانشناسي به بررسي اين شبكهي منظم ميپردازد.
براساس اين نظريه «گفتهها و نگرشهاي انسان، ديگر پديدههايي منفرد و مجزا از هم تلقي نميشوند؛ بلكه درچهارچوب كلّي شبكهاي از روابط مورد بررسي قرار ميگيرند؛ شبكهاي كه ساخت همهي اين پديدهها را مشخص مينمايد».
ازطرفي تقريبا تمام تقسيمبنديهايي كه از انواع كلمه در زبانها شده، براساس زبان لاتين و يوناني است و به پيروي از اين روش سنّتي كلمه را هفت نوع دانستهاند: فعل، اسم، ضمير، صفت، قيد، نقشنما، صوت.
اين تقسيمبندي هميشه نميتواند ملاك مناسبي براي تعيين نوع قرار گيرد؛ زيرا واژه، تنها در كاربرد ارزش واقعي خود را پيدا ميكند؛ بههمين دليل در دستور ساختاري، نوع واژه ازطريق تعريف سنّتي آن تعيين نميشود؛ باتوجه به كاربرد يا نقش تعيين ميشود؛ مثلا هر واحدي از زبان كه بتواند نقش بپذيرد و نهاد يا مفعول و متمم و... واقع شود، گروه اسمي است.
درست به همين دليل است كه در تمام اين كتاب، بهويژه در بخش واژگان آن ميبينيم كه در برابر برخي واژهها گاهي دو و گاهي سه نوعِ دستوري آمدهاست؛ يعني واژهاي را يك بار اسم دانستهايم، بار ديگر صفت و گاهي نيز مثلا قيد. تفاوتهاي اخير بر اساس اين نظريه است و بر آن است كه واژه بايد جايگاه خود را در متن يا جمله بيابد و آن گاه مشخص شود كه نوع دستوري آن چيست. ← اصول نظريهي ساختگرايي
◘ ب: نظريهي زايا- گشتاري:
«چامسكي»، زبانشناس معروف آمريكايي با استفاده از مفاهيم و روشهاي منطق و رياضيات جديد براي توصيف ساختمان زبان، نظامي به نام «زايا- گشتاري» ايجاد كرد. مفاهيم اصلي اين نظريه بر دو پايهي زير استوار است:
اصل يكم: هر اهل زبان، مجموعهي محدودي قاعده در ذهن خود اندوختهاست كه بهكمك آنها ميتواند جملههاي نامحدود زبان خود را بگويد و بفهمد و جملههاي درست را از نادرست بازشناسد.
اصل دوّم: جملات زبان داراي دو نوع ساخت هستند؛ يكي ساخت سطحي يا روساخت و ديگري عمقي يا ژرفساخت.
ژرفساخت معنايي است در ذهن پيش از آن كه به صورت گفتار درآيد.
روساخت صورت كاربرديِ ژرفساخت است.
ژرفساخت ميتواند روساختهاي متفاوت داشته باشد؛ مثل «βa me sey ko» يا «mna sey ko» كه دو روساخت متفاوت از يك «ژرفساخت» هستند ولي از نظر دستوري باهم تفاوت دارند؛ يا مثالهاي زير، كه روساختهاي مختلف يك ژرفساختند:
mna morak me:na = mna xnakki me:na = me xnakki mxâro
◘ پ: نظريهي مقوله و ميزان:
طبق اين نظريه همهي زبانهاي جهان از امواج صوتي در گفتار و از نشانههاي ديداري در نوشتار بهعنوان مادّهي اوليّه استفاده ميكنند. اين نظريه از چهار مقولهي اساسي به نامهاي طبقه، دستگاه، واحد و ساختمان تشكيل شدهاست كه توصيف هر زباني بر اساس آن صورت ميگيرد.
◘ ت: نظريهي نقشگرايي:
«آندره مارتينه» مباني و اصول «مكتب زبانشناسي پراگ» را در چارچوب نظريهي تازهاي صورتبندي كرد و آن را «نقشگرايي» ناميد. دو مورد از مفاهيم بسيار مهم در اين نظريه عبارت است از تجزيهي دوگانه و مفهوم واج و واژه.
*****
5. آیا صدای زنگ خطر انقراض گویش سیستانیان به گوش غلامرضا عمرانی نیز رسیده است؟
5- اين موضوع دغدغهي اساسي تمامي زبانها و گويشهاي بشري است و امروزه در برابر زبانهاي مسلط از نظر فرهنگي و اقتصادي يا سياسي همهي زبانها و گويشهاي ديگر اين تزلزل را احساس ميكنند؛ اما علم زبانشناسي تاكنون توانسته پاسخ اين واهمهي همهگير را بهصورت منطقي بدهد. من در اين مقوله- با آن كه يكي از بزرگترين نگرانيهاي من است- نميخواهم زياده سخن بگويم؛ زيرا استاد بزرگ زبانشناسي، زندهياد، علي محمد حقشناس پاسخي شايسته به اين دغدغهي همهگير داده و حيف است كه با اين بضاعت اندك چيزي بدان بيفزايم. به شما و همهي كساني كه بار اين نگراني را بر دوش و بر خاطر ميكشند، توصيهي اكيد ميكنم كه مقالهي راهگشاي «شعر و زاد و مرگ زبان» از مجموعهي ارزندهي «مقالات ادبي، زبانشناختي» از آن بزرگمرد را بخوانيد و بهعنوان يك وظيفهي اساسي بدان عمل كنيد.
.
=» مطالب حاوی پانویس هایی نیز هستند که اصل آن را می توانید در اینجا مشاهده نمائید.
مشاهیر معاصر سیستان (3) : پیام سیستانی

پیام سیستانی، شاعر، نویسنده، روزنامه نگار، فعال حقوق بشر و پژوهش گر حوزه فرهنگ و ادبیات ایران با تمرکز ویژه بر زادبوم خود، سیستان، است.
هم اینک در کشور نروژ زندگی می کند و عضو انجمن قلم نروژ می باشد. سال ها برنامه نويس راديو بوده است و سردبير و نويسنده ی هفته نامه ها در ايران و کشور های ديگر. فرهنگ سيستانی بزرگ ترين دغدغه ی امروز اوست و پس از آن ها شعر پارسی و نوشتن نقد و مقالاتی در زمینه ی فرهنگ و ادبیات سیستان.
بسیاری از نوشته ها و شعر های پیام در سایت های داخلی و خارجی نشر می شود. او بيش از ده مجموعه شعر سيستانی و پارسی آماده ی نشر دارد که به زودی به صورت سی دی و کتاب منتشر خواهد شد. افزون بر اين ها پیام با چند گروه موسيقی نيز همکاری می کند.
از دغدغه های ديگر وی ترجمه ی شعر سيستانی به زبان پارسی ست. پیام دستی نیز در طنز نویسی دارد و سال ها طنزنویس رادیو و مطبوعات بوده است. یکی دیگر از فعالیت های او راه اندازی بنیاد فرهنگی نیزار است که یکی از اهداف این بنیاد حمایت و نشر موسیقی و شعر سیستان و بلوچستان است.
به اعتقاد بسیاری از ادیبان و صاحب نظران سیستانی او تحول و انقلابی تازه در شعر و فرهنگ سیستانی ایجاد کرده و شعر و فرهنگ سیستانی را به خارج از مرزهای سیستان برده است.
پیام سیستانی دو جايزه ی ادبی را نيز پی افکنده است . يکی در گستره ی جغرافيای فرهنگی ی زبان پارسی دری ، در ايران ، افغانستان و تاجيکستان و ديگری در گستره ی فرهنگ و هنر سيستان و بلوچستان. او کاندید چند جایزه ی بین المللی در زمینه ی دفاع از آزادی بیان و حقوق بشر بوده است و در سال 2004 میلادی جایزه ی بین المللی «هیلمن هامت» که یکی از جوایز دفاع از آزادی بیان و حقوق بشر است به او به عنوان سردبیر و آقای مهدوی مدیرمسوول هفته نامه ی آفتاب کابل تعلق گرفت.
وی زاده ی روستای لورگ باغ بر کناره ی هامون می باشد. از پنج يا شش سالگی با خانواده در استان گلستان و در روستای ازدارتپه در آزادشهر زندگی کرده و در دانشکده ی علامه طباطبايی تهران در رشته ادبیات پارسی تحصیل نموده است.
منبع: سرزمین دریا و کویر
منزلت عدد « 3 » در فرهنگ معاصر سیستانیان
حامد صوفی
در این نوشتار و در یک رویکرد توصیفی به جایگاه عدد « 3 » و تبلور اهمّیت آن در فرهنگ معاصر سیستانیان خواهیم پرداخت؛ از این رو از رویکرد تحلیلی، فاصله جسته و صرفاً با ارایه یک سری داده های خام، مسیر را برای انجام مطالعاتی که در آینده لازم می نماید هموارتر خواهیم ساخت.
قداستی که سیستانیان برای عدد « 3 » و مضارب آن قائل هستند، ابعاد گسترده ای از زندگی آنها را در بر می گیرد. از آن جمله می توان به سه برهه اساسی در زندگی آدمی یعنی دوران طفولیت، ازدواج و مرگ اشاره داشت. سیستانیان در طی مراسمی با عنوان «شو خیر show-ve-khe’r» که در ششمین روز از تولد نوزاد و با حضور بزرگان فامیل برگزار می شود، به برگزینش نام کودک می پردازند (عدد 6 مضربی از 3). مراسم پاگشایی عروس توسط خانواده وی، در روز سوم پس از عروسی رخ می دهد و از آن پس، داماد به خانواده یکایک بستگان رفته و هدایایی دریافت می دارد. مراسم سوگواری سیستانیان برای عزیزان از دست رفته، در روز سوم، هفته سوم (safta) و ماه سوم (sammA) برگزار می گردد.
در فرهنگ عامه زنان سیستانی، مراسم نذری ویژه ای با عنوان «سفره بی بی سه شنبه» برگزار می شود که با توسل به سه زن پاک نهاد با نام های «بی بی سه شنبه، بی بی نور و بی بی حور»، حاجات نیازمندان برآورده می گردد.
دامنه ارج و منزلت عدد 3، ادبیات عامیانه سیستانیان را نیز در بر می گیرد. ترانه مشهوری با عنوان «مادر این منم، دخترک تو moka me kenjake tono» در طی مراسم عروس کِشان اجرا می گردد و در آن سه زن یعنی «عروس، خواهر عروس و مادر عروس»، به گونه ای غم فزا روایتگر درد جانکاه جدایی عروس از خانواده اش می گردند.
ترجمه فارسی یکی از دوبیتی های عامه سیستانیان از قرار زیر می باشد (1):
سه سال و سه عید و سه نوروز sa sAlo sa e’do sa noroz
شبانروز در جستجوی تو بودم va demmAle to me’gashto shabAroz
تو به فکر جدایی و ترک من بودی torA tarko jodAi dar nazar bu
و می خواستی مهر تو را از دل ببرم tmae mAra to me’kandi amo roz
مردان دهقان سیستانی به منظور جداسازی غلات از کاه، از سه باد با عناوین سیکّ (sikk)، پیکّ (pikk) و پخل (pakhal) یاری می جویند؛ بدین گونه که با خواندن مکرر دعایی موزون، طلب برخواستن این بادها را می نمایند (2).
در میان سیستانیان رقصی با نام «سه دستی sa da’si» رایج است که در طی آن، رقصنده همراه سایر رقصندگان از محیط دایره رقص، با مهلت زمانی سه ضربه ریتمیک دست، به سوی مرکز دایره پیش آمده و دگرباره برای آغاز مرحله دوم رقص، به جای پیشین خود باز می گردند.
سیستانیان گیاهانی را که به تازگی وارد مرحله رشد خود شده اند، با عنوان « سه برگی sa balgi» خطاب می کنند و در واقع سه برگه شدن گیاهان در این جا استعاره ای از شکوفایی آنها می باشد.
اصطلاح « سه تاسی sa tAsi» به نحوه پرداخت دستمزد کارگران زن سیستانی پس از آسیا کردن گندم ملکداران اشاره دارد؛ بدین صورت که یک سهم از سه سهم گندم آرد شده، بدانها اختصاص می یافت (3).
منابع:
1. گلستانه، مزار، فرهنگ عامه: ادبیات و شعر عامیانه مردم سیستان، مشهد، ناشر: عروج اندیشه، ص 140.
2. رئیس الذاکرین (دهبانی)، غلامعلی، کندو، فرهنگ مردم سیستان، مشهد، ناشر: مؤلف، 1370، ص 102.
3. محمدی خمک (سکایی سیستانی)، جواد، واژه نامه سکزی (فرهنگ لغات سیستانی)، تهران، ناشر:سروش، 1379، ص 251.
این مقاله در پایگاه انسان شناسی و فرهنگ نیز انتشار یافته است.
اهمیت خواب و خوابیدن در فرهنگ عرفی سیستانیان!
هیچ می دانستید سیستانیان برای مقوله « خواب » نزدیک به بیست واژه ی کاربردی دارند؟ به جرأت می توان گفت زبان سیستانی، یکی از دقیق ترین زبان های حال حاضر دنیا در خصوص مسئله « خواب » می باشد!
خو (khow) : خواب.
خووه (khowa) : خواب آلود بودن (منه خووه داره : خوابم می آید).
ازخو (azkhow) : چرت کسی را پراندن / کسی را به طور ناگهانی از خواب بیدار کردن.
وا چرتیده ء (vA chortida) : با اضطراب از خواب پریدن.
شیار خو (shiAr khow) : کسی که خواب سبکی دارد.
گرو خو (gro khow) : کسی که خواب سنگینی دارد.
سیر خو (se'r khow) : سیر شدن از خواب / خواب کامل.
خو بازی (khow bAzi) : بیدار خوابی.
خو مالی (khow mAli) : بیدار خوابی کشیدن.
خووک (khowok) : کسی که بسیار می خوابد.
خسیده ء (khasida) : خسبیدن که بیشتر برای حیوانات به کار می رود.
خفت و خو (khoft o khow) : همخوابگی.
خو برده (khow barda) : به خواب رفتن.
خو گه (khow ga) : خوابگاه.
وا انگیده ء (vA angida) : در شرف بیداری.
خرناسک (khornasak) : خرناس کشیدن.
خر خر (khar khar) : خرناس کشیدن.
مئنگ (ma'ng) : خمیازه .
سیستان ؛ سکستان یا سیوستان؟!
در همین راستا و برای آغاز بحث توضیح کلمه " سیستان " که از فرهنگ لغات سیستانی نوشته ی غلامعلی رئیس الذاکرین دهبانی انتخاب شده است را برایتان آورده ام.
![[تصویر: 1341614273_54_532b51e97f.gif]](http://www.sistaniha.info/imgup/54/1341614273_54_532b51e97f.gif)
کریچو کریچو پَندونه: تجربه ای تازه در شعر سیستان!

کریچو کریچو پندونه، عبارتی است که بر ابتدای مجموعه ای از « اشعار کودک » سیستانی سروده شده توسط جواد شهنازی، شاعر و پژوهشگر حوزه فرهنگ سیستان، آورده شده است؛
وی در انجمن ادبی خویش در پایگاه سرزمین دریا و کویر در این باب عنوان می دارد :
در سالهای گذشته تعدادی شعر تحت عنوان شعر کودک نوشته بودم که خالی از لطف
ندیدم آنها را به مرور در اینجا بگذارم . این شعرها که با عنوان « کریچو
کریچو پَندونه » آغاز می شود، در واقع به عنوان نوعی بازی و سرگرمی برای
کودکان طراحی شده است تا مشابه بازی عمو زنجیر باف اجرا گردد؛ به این گونه
که کودکان دست در دست هم دایره ای را تشکیل می دهند و یک نفر به عنوان «
سَر ستادک » آغازگر بازی و خواندن شعر می شود . در پایانِ هر شعر، شعر از
نفر بعدی می خواهد که برای خواندن اعلام آمادگی کند (زنجیره درِ اَمو -
اَمونه کِه مِی دونه - سلِّ کِنه که پخونه)، و نفر بعدی با اعلام «مِه
مخونو جو مِه مخونو»، شعری دیگر را خواهد خواند . تلاش شده است برخی
موضوعات فرهنگی و اجتماعی و یا حوادث و اتفاقاتِ مهمی که زندگی را تحت
تأثیر خود قرار داده و تغییر و تحولات اجتماعی را ( مثبت یا منفی) باعث می
گردد در شعرها گنجانده شود تا کودک با آنها آشنا گردد . لازم به ذکر است
که در این شعرها « کریچو کریچو پَندونه » به عنوان جایگزینی برای یکی بود
یکی نبود بکار رفته است . این نوع از شعر را می توان تجربه ای دیگر در
شعر گویشی سیستانی معرفی کرد که در آغاز راه آن هستیم و بی تردید می تواند
کاستی های زیادی داشته باشد که با توجه به ویزگیهای شعر کودک می بایست با
یاری و اهتمام دیگر دوستان و کار بر روی اینگونه قالب های شعری، این کاستی
ها را از آن زدوده و به جلابخشی و لطافت آن یاری رسانیم . |
نمونه شعر:
کریچو کریچو پَنْدونه
بْیه کِه بْره ئِه سر خونه
قارِ بْزنِه
دُوزُّنه جارِ بْزنِه
اَر که کِه برْده مرْغِه
تِی سر خوا بْزنه درقِه
اَر که کِه بْرده کتلِه
بْیه یه کِه پْخره شتلِه
اَر که تُرْمُغِه برْده
مٌیونِ مَرْده نیم مَرْده
اَر که کِه برْده اِشْتِنِه
مُباد کِه سر نه بِشْکنِه
اَر که دِوالِه کِنْده
مثلِ سگِ گِرِنْده
اَر که کِه برْده سُونْگُورِه
گُشْتِِی نه باید بُورچُورِه
اَر که کِه برْده گَلووِه
دس رُو نه مالِه خَلووِه
اَر که کِه برْده تجْغنِه
مُباد بروتُن نه پْکنِه
دُوزِّه کِه قد علم کُنه
خِی سرِ پُوشْکِه رم کُنه
اَر که کِه دُوزّه سَر کُنه
از ملِّه خوا وه دَر کُنه
او آدمِ دْلِیرِ یه
وه کْمرِ یو شمْشِیرِ یه
زنجیره درِ اَمو
اَمونه کِه مِی دونه
سلِّ کِنه کِه پْخونه ؟
عباس عارف، هنرمند فرهیخته سیستان در این زمینه ابراز می دارد :
"شعرِ کودک ، یا سرودن برای کودکان ، شاید از نخستین مادرانِ جهان
زاده است . از زمانی که مادران برای نوزادان و کودکان شان لب به لالایی
خواندن گشودند ، نوزادانِ شعرِ کودک هم لب باز کردند ؛ دستِ کم شاعران برای
کودکانِ خود می سرودند . و البته به زبان و الحانِ کودکان . همچنان که
مولانا جلال الدین محمد بلخی به درستی فرمود : چون که با کودک سر و کارت فتادپس ، زبانِ کودکی باید گشاد اگر برای ما چندان چبزِ دندان گیری از شعر کودکان در تاریخ ادبیاتِ ما به جا نمانده است ، نباید انگاشت این گونه ی بسیار زیبای شعر پارسی را نداشته ایم یا حتی کم داشته ایم . سینه به سینه ماندن ها و ثبت نشدن های آن ، همانند بسیاری رخداده های بزرگ و افتخار انگیزِ تاریخِ مردمانِ ما نه از کتاب ها که از روایت های سینه به سینه ی نسل ها به جا مانده است . اگر هرودوتِ یونانی - پدرِ تاریخ- نمی بود شاید هرگز بسیاری از هر آن چه از دودمان های مادها و هخامنشیان می دانیم ، اکنون در سایه ی سنگینِ نادانسته های ما گم شده مانده بودند . از انقلابِ مشروطیت که شاعرانش بیش از هر زمانی به زبان مردمِ کوچه و بازار ، روی آوردند ، شعرِ فولکوریک هم جانی تازه گرفت و در شعر معاصر به شیوه های بیانی گوناگون ، راه یافت . از پریا و دخترانِ ننه دریایِ استاد شاملوی بزرگ تا علی بونه گیرِ فروغ جانِ فرخزاد و ... پاره یی سروده های مردمی دیگران . در همین دوره است که محمود کیانوش که سال ها در رادیو بی بی سی با نامِ استاد زُشکی برنامه یی داشت ، سرودن برای کودکان را به راهی دُرست تر از دیگران کشانید . بگذریم از مردانی گرانسنگ همچون شادروانان استاد مهدی صبحی و استاد مهدی آذریزدی که سراسر عمرشان را به بازگویی داستان هایی زیبا و خیالپرور برای کودکان و به زبان آنان ، گذشت ؛ مرتضی رضوان را هم داشتیم که به همین راهِ درستِ آن ارجمندان آمد ، دریغا که پس از انقلاب نمی دانیم کجا رفت یا چه بر سرش آمده که دیگر ناپدیدِ ناپدید شده است . پس از آنان استعدادهایی درشعر کودک آمدند که به جز سروده هایی اندک شمار ، هشتاد درسَد ازهرآن چه به نامِ این گونه ی شاعرانه چاپ و منتشر کرده اند درخدمتِ شنگول و منگول است. در میانِ سروده های سیستانی ، به جز لالایی های پاره پاره ی درهم ریخته (آن هم فقط ازمادربزرگِ پدریَم) چیزی نشنیده و نخوانده ام . نمی گویم وجود ندارد ، می گویم من نشنیده ام . بی گمان بسیار از این گونه شعرها به گویش سیستانی بوده اند و از دست رفته اند . تنها داستان واره هایی بسیار زیبا و استادانه با نام « آسوکه » از سروده های یگانه بنیانگذارِ شعر سیستانی جدید استاد فرجان ( غلامعلی رئیس الذاکرین - دهبانی ) در سال 1371 چاپ و منتشر شده است . این نخستین دفتر شعر کودک به گویش سیستانی بوده است که تاکنون دیده ام . به نظرم یک سال و نیم پیش بود که دو سه سروده ات برای کودکان را به گویش سیستانی برایم خواندی و نظرم راپرسیدی . صمیمانه گفتمت اگر جرقه ی شعر به باروتت گرفته است بهترین شعله های آینده اش در تو ، به نظرم همین سرودن برای کودکان به گویش سیستانی ست . این سروده های خوبت اگر پیگیرانه با سروده هایی از هر لحاظ سَخته و پَرداخته به سرمنزلِ کتابی گیرم با بیست یا سی سروده ی کوتاه ونیرومند از ساختار و فرمِ کاملا شاعرانه و کودکانه به دستِ اهلش برسد بی گمان نه تنها به نامت خواهد ماند بلکه در راستای خدمتِ بی نظیر و جاودانه ی استاد فرجان ، درخششی پیروزمند در زندگانی ات خواهد بود . که هم دلش را داری ، هم می دانم و در تو دیده ام همت و ذوق و پشتکارش را . شادمانه و صمیمانه بهت تبریک می گویم . پس از آن که ده پانزده تایی از این شعرهای کودکانه ی امیدبخش و شادی آفرینت را منتشر کرده باشی ، به فرمانِ وجدانِ فرهنگی این همولایتی ات که دوستدار توست ، مقاله یی در چند و چونِ آن ها که بی تردید زیبا و نیرومند خواهند آمد ؛ خواهم نوشت . |
سیستانی را پاس بداریم ؟ (1)
![[تصویر: 1308920043_267_11b0255404.jpg]](http://www.sistaniha.info/imgup/267/1308920043_267_11b0255404.jpg)
در این میان باید حساب خود را با نئو فاشیست های قوم گرا و تجزیه طلبان خود مختار گرا جدا کنیم؛ ما به هیچ وجه به دنبال از هم پاشانیدن شالوده اقتدار مرکزی نبوده ایم و نخواهیم بود و تلاش های فرهنگی ما را به این مسائل کاری نخواهد بود.
اکنون در صدد هستیم تا دلایل خود را از برای ارج نهادن و همت گماردن در راستای حفظ یکی از زبان های محلی ایران زمین یعنی سیستانی را (بدون در نظر گرفتن تقسیم بندی های زبانی شامل لهجه، گویش و زبان که بیشتر از آنکه جنبه علمی داشته باشد، رنگ و بوی سیاسی به خود می گیرد) برای مخاطبین عام فارسی زبان خود بازگو کنیم تا به خواننده بفهمانیم که با چه انگیزه هائی دست به زنده داشت چنین زبان هائی می زنیم :
1 . هر زبانی در ذات خود دریچه ای جدید برای فهم و نگرش به سوی هستی را باز می کند، زبان سیستانی نیز با توجه به بکر ماندگی آن در طول صده ها و فاصله داشتن از مرکزیت سیاسی ایران در گذر تاریخ، مختصات زبانی منحصر به فردی را در ذات خود انباشته نگاه داشته به گونه ای که واکاوی در این زبان دنیای کلامی جدیدی را در اختیار مخاطبین خود قرار خواهد داد . از این رهگذر ما تنها به ذکر نکته ای اکتفاء می کنیم :
رایج است که افراد برای دست گذاشتن بر روی هویت جمعی خود در یک گروه از ضمیر اول شخص جمع استفاده کنند، در کلیه زبان های خانواده هند و اروپائی وضع به همین منوال بوده و استفاده از یک ضمیر ویژه برای چنین کارکردی عامیت دارد . باری در سیستانی شما با دیدگاه جدیدی نسبت به هویت گروهی تان آشنا می شوید، قضیه از این قرار است که در سیستانی تمرکز شما از هویت گروهی صرف به فردیت خودتان و دیگر اعضای یک گروه نیز جلب می شود؛
از این رهگذر در سیستانی سه ضمیر برای اول شخص جمع به کار گماشته می شوند، صورت عادی و معمولی آن همان چیزی است که در فارسی نیز تحت عنوان " ما " به کار گرفته می شود؛ دو ضمیر استثنائی دیگر عبارتند از " منتو = من + تو " و " مشمه = ما + شما " که اتفاقا از صورت های رایج و پرکاربرد زبانی در سیستان هستند . گروهی را در نظر بگیرید شامل سه فرد الف (شما) و ب و جیم، زمانی که شما می خواهید خودتان و فرد ب را مورد خطاب قرار دهید بدون آنکه فرد جیم در این دایره لحاظ گردد، از ضمیر منتو استفاده می کنید . شاید بشود گفت این تنها ضمیری اول شخص جمعی است که در زبان های هند و اروپائی برای تنها دو نفر کاربرد دارد؛ همین وضعیت اما در شکلی گسترده تر برای ضمیر مشمه نیز قابل تسری و تعمیم می باشد؛ این مسئله باید برای فیلسوفان علوم انسانی علاقه مند به مسائل زبانی در زمینه های اومانیسم، اگزیستانسیالیسم، مارکسیسم و استروکتورالیسم جالب توجه و درخور تحقیق و تفحص فراوان باشد !
ادامه دارد ... .
در چاردوگرد لبظ سیستونی

گپ کپرگی نیه اگه بگو لبظ سیستونی غریب ترین و مظلوم ترین لبظ ایرونی بشه. شمه سئ کنه منا لبظه ئ ایرونی ور خوا رسم الخطئ ره جا پرونده نو ور خوا ویکی پدیا مستقلئ دارا شته؛ در ای شرایط استه که سیستونیگو باسته که بشترک تلاش بکنه نو بشترک دور و پش لبظ خوا دشته بشه.
خئ تلاشه ئ ادبی و زبانشناسی کلونون مشمه از سون رئیس الذاکرین و عمرانی و خمک و سیستانی و سرحدی و ... بودده که ته ای دم، زوون رشید مشمه سرپو مونده نو شیری تئرکه شته؛ ور مشمه استه که در ای زمونه، لبظ خوا وه دروستی ته بالا بکنه نو خئ کلونون خودخوا یاوری دشته بشه.
قصت مه از ای گپّ و خراس، ای نیه که ناسیسونالیسم و شوونیسم دست و پو شکسته نو پیره جوتّئ ره وه شمه علم کنو، مه مخوائو بگو آلا که لبظ توناک مشمه متره که در عمیق ترین مباحث ادبیات و علوم انسانی غوطّه بزنه نو خودخوا شونی بدیه، ورچزه مشمه یگ کوچکئ زر خزه نو بئ موچ شه؟
ور چزه مثلا رئیس الذاکرینئ که چن دهه از زندگی خوا ور ته بالا کردن ادبیات سیستونی شته بشه از جماعت سیستونی غصّه بشیه نو ایطو شعرئ بگه :
| وه تین نفت بیت ذاکرانی کسئ مئض شفا خودخوا نمشوره اگه بودّ بزنه رو دفتر شعر کسئ جز مرده شو سر نه نمجوره |
وه مند مه، مشمه باسته که وه فکر گسترش لبظ خوا در میون نسل جوون و ترنگون سیستونی بشه نو نسل سیستو شناس و سیستو دوست جدیدئ ره دست و پو بکنه، در ای زمونه که کمتر ببو موکه خئ گوچه خوا وه سیستونی گپ مزنه، مشمه باسته که تلاش بشتر دشته بشه نو نلّه که زوون بپور بی بی گون مشمه از اوش خورککو بریه.
کارگاه نقد شعر سیستان (1)
مه پسه گَز ، مه پسه گَز ، مه پسه گَز زابل
پخته شته دلی سختَه وَ خرماپَز زابل
چل سالَ دَخیل بَستَه دل دَر وَ دَر مه
خه پیر شفابخش جهان کرگز زابل
سیستو دل تو تَگّ پَر از ناز گَزَ
از کوش کوش باده یا از آواز گَزَ؟
بیه بچرخه نو چو بازی کنه خه چو گز
که دل اَمگی مَه مست و اراز گَزَ
شاعر: محمد میر
نفر نخست جشنواره بومی سروده های استان سیستان و بلوچستان در بخش اشعار سیستانی
نقد : پیام سیستانی
سخن گفتن در باره ی سروده ی نخست به دلیل مشخص نبودن قالب شعری بسیار
دشوار است چرا که با توجه به وزن این دو بیت نمی توان آن ها را دوبیتی و
یا رباعی نامید زیرا تفاوت این دو قالب در وزن و زبان آنهاست و این دوبیت
هیچ کدام از مشخصات دوبیتی و رباعی را دارا نیست . تنها گمانی که می توان
بر بنیاد آن در باره ی این دوبیت سخن گفت این است که این دوبیت را پاره ای
از غزلی ناتمام و یا قصیده و قطعه ای ناتمام بدانیم . پس نمی توان در
باره ی ساختمان / فرم / ترفند های زبانی و در هم تنیدگی و نیز بسیاری از
اجزائ دیگر این دوبیت با توجه به نامشخص بودن قالب شعر سخن گفت . برای پی
گرفتن سخن تنها به بافت / ارزش احساسات / تخیل / ریشه مندی زبان / قافیه و
نیز معنای شعر خواهم پرداخت .
با توجه به این دو بیت " زابل " ردیف و " گز " / " خرماپز " و کورگز
قافیه است . بیت نخست نسبت به بیت دوم منسجم تر و زیباتر است هرچند نمی
توان آن را با توجه به بافت فرهنگی و ذهنی گویش سیستانی بیت محکم و ریشه
داری که بار حسی و تخیلی پر توان و ژرفی دارد دانست چرا که هر شعری اگر بر
بستر فرهنگی و ذهنی زبانی که شعر در آن آفریده می شود هم بافت و همجان
نباشد افزون بر این که به ادبیت زبان ره نمی برد چونان وصله ای نازیبا بر
تن پوشی زیباست نه به استقلال زبانی می رسد و نه به استقلال تصویری و ذهنی
. شاید بتوان یکی از کاستی های دیگر بسیاری از شعر های سیستانی را نداشتن
استقلال ذهنی دانست . سروده ای که نتواند به استقلال ذهنی در تصویر سازی /
فضا سازی و تخیل برسد اگر تمام واژگان بکار رفته در ساختمان شعر نیز بومی
باشند باز هم به استقلال زبانی نمی رسد و ره بردن به حافظه ی فرهنگی
زبان و مردم برایش دشوار می شود . استقلال ذهنی پیش از آنی که زاییده ی
واژگان و بستر بیرونی زبان باشند زاده ی جان و جهانی ست که پس پشت زبان
نفس می کشد و سراینده با سخت کوشی و ره بردن در زندگی و جان زبان آن را کشف
می کند و با زندگی و تجربیات درونی و بیرونی خویش گره می زند شاید برای
همین است که در بسیاری از شعر های سیستانی زندگی جریان ندارد و گویی بسیاری
از این سرودها بیرون زندگی ایستاده اند و تنها لفظ های میان تهی و کنار
هم گذاشته شده ای هستند که بود و نبودشان را نه گویش سیستانی حس می کند و
نه مردم . اینگونه سروده ها نه محصول کشف و شهود و ریاضت زیستن هستند و نه
زاده ی شوری ژرف . نه دارای ساختمانی معماری شده و بافتی محکمند و نه
دارای شناسنامه ای ثبت شده . بیشتر به دیوار کج و معوجی می مانند که از سر
ناچاری برای مشخص کردن مرزی کشیده می شوند . اگر عشق / زبان و زندگی در
شعری جاری نباشد شاعر ناچار برای کمبود این سه عنصر بنیادین به جار زدن این
سه با بهره گیری از لفظ هایی کم خون دل خوش می کند و به جای نشان دادن
زندگی / عشق / شادی / اندوه و... این کهن باورهای بشری را شعار می دهد .
در هر روی در بیت نخست شاعر می خواهد بگوید : ای مردم من پسر گز زابل هستم
که دل سوخته ام در خرماپز زابل پخته شده است . در این بیت که نسبت به بیت
دوم محکم تر و منسجم تر است جز از ضمیر " مه " و " پسه " که به معنی پسر
است از وازه ی سیستانی دیگری بهره نگرفته است با توجه به این سخن که این
جمله را اگر به زبان دری هم بگویی تغییر چندانی با جنس حس و شور و نیز زبان
و افت شعر نمی کند . زیرا من بر این گمان هستم که هر شعری تنها در یک زبان
اتفاق می افتد و نمی تواند همان شعر با همان تخیل / همان فضا سازی / همان
بافت و فرم و همان ساختمان و نیز همان شور و حس در زبان دیگری اتفاق بیفتد و
وقتی هم در زبانی این حادثه اتفاق افتاد چیزی به شخصیت / هویت و حیثیت
زبان می افزاید تا جایی که نبودن آن شعر می تواند خسارتی بزرگ به ذهن
زبان بزند و پس از آن شعر خوب است که زبان حتی زیبایی خودش را با او می
سنجد . در هر روی در این بیت چرایی حضور " خرماپز زابل نامشخص است و معلوم
نیست اگر قافیه ی این دو بیت گز نبود آیا باز هم دل سوخته اش در فصل خرما
پزان پخته می شد یا نه ؟ سخن دیگر این است که آیا این دل سوخته فقط در فصل
خرما پزان می تواند پخته شود و نیز این که تکلیف دقایق دیگر زندگی در این
دیار چیست ؟ از این گذشته برخی از دقایق و یا برخی از اصطلاحات با توجه به
بستر فرهنگی / جغرافیایی و نیز شیوه ی زندگی و ابزار معیشت برای برخی از
فرهنگ ها نقش نماد را می یابند و بسیار با اهمیت و پر رنگ می شوند . مثل "
حشر " در سیستان چرا که آب / رود و نهر از حیاتی ترین مفاهیم برای
جغرافیایی زندگی سیستانیان به شمار می رفتند اما اصطلاح خرما پز با توجه
به نبودن نخلستان های گسترده و تاثیر آن بر زندگی و اقتصاد این دیار قابل
انتقال مفهومی ژرف نیست اما همین " خرماپز با توجه به حضور نخل در زندگی
بلوچ بار عاطفی / حسی و فرهنگی عمیقی دارد و قابل درک و فهم است به همین
دلیل اصطلاح خرما پز جز انتقال معنای خرماپز حسی و باوری عمیق را به
خواننده نه منتقل می کند و نه با او یگانه می شود . از این گذشته صفت در و
در که سیستانی شده ی در یه در دری ست چندان گویای دلی سرگشته / غم زده /
دردناک و... نیست در صورتی که ما ده ها صفت ریشه داری که بار معنایی شگفت
داشته یاشند در گویش سیستانی داریم که دریغا سرایندگان ما آسان ترین راه
هنگام سرودن بر می گزینند که ان در بلند مدت خسارت های زیادی را به گویش
سیستانی می زند و افزون بر این که به تهی شدن گویش ما می انجامد باعث از
یاد رفتن و نیز بی چهره شذن شعر ما نیز خواهد شد زیرا زمانی شعر گفتن به
گویش سیستانی ارزشمند است که هم باعث غنامندی زبان شد و هم پشتوانه ی
تندرستی آن باشد وگر نه خسارت زا خواهد و همان سرمایه ای که به ما رسیده
است را نیز بر باد می دهیم . دردناک تر این که با توجه به شعر هایی که در
این سال ها از برخی از شاعران سیستانی خوانده ام شعر ما نه تنها پیشرفتی
نداشته است بلکه دچار پس رفت نیز شده است . برای نمونه امروز کم تر کسی است
که نداند در گویش سیستانی ما بسیار اندک و شاید جر در چند مورد از واج و
یا حرف( ه و یا ح) استفاده نمی کنیم اما شاعر بی توحه به این قاتوت ساده
/ جهان را در شعرش بکار می گیرد . این حرف در بیشتر موارد در گویش
سیستانی دچار تغییراتی می شود و اگر در میانه ی کلمه ای که از دری وام
گرفته بیاید جای خود را به کشیدگی واکه ی پیش از خود می دهد که در این
باره فرهنگ شناسان ما نیز به درستی اشاره کره اند . از جمله غلام رضا
عمرانی در صفحه 191 در جلد نخست بررسی گویش سیستانی .
شاعر در بیت دوم می خواهد بگوید که : چهل سال است که دل در به در من به کور گز زابل که شفا بخش ترین پیر جهان است دخیل بسته است . اکنون با توجه به بافت بیت می خواهم معنایش کنم . در این بیت تنها کلمه ای که رنگ و بوی گویش سیستانی را دارد حرف اضافه ی " خه " است که به معنای " با " می باشد . شگفت تر این که با توجه به بافت و معنایی که شاعر در پی آن می گردد همین یک حرف اضافه ی سیستانی را نیز غلط در تار و پود بیت نشان دهنده است . به سخنی دیگر در کل ساختمان این شعر سه کلمه ی سیستانی بکار رفته است که یکی ضمیر دیگری اسم و سومی حرف اضافه است که یکی از این سه نیز غلط بکار رفته است . در زبان سیستانی " خه " به معنای " با " است . و با توجه به معنای " خه " به سراغ بیت سراینده می رویم : چهل سال است که دخیل بسته دل در به در من با پیر شفابخش جهان / کورگز زابل . در اینجا معلوم نیست که شاعر به کورگز دخیل بسته است و یا با کورگز به چیز دیگری دخیل بسته است که با توجه به احترام درخت گز در باور های سیستانیان معمولا در کنار زیارتگاها درخت گزی وجود دارد و یا در برخی از مکان ها و روستاها برخی از درختان کهنسال گز از تقدسی برخوردارند و مردم برای رسیدن به آرزوهای خود پارچه هایی را به این درختان می بندند و این درختان برای مردم نقش زیارتگاه را نیز دارد . با توجه به این باورها شاید این معنا نزدیک تر باشد تا این که بگوییم شاعر با درخت گز در جای دیگری و در پای امام زاده ی دیگری دخیل بسته است اما یا به دلیل سهل انگاری و یا ریشه مند نبودن گویش سیستانی در جان و جهان شاعر او معنای دقیق خه " را نمی دانسته است . گمان دیگر این است که با توجه به وزن این دو بیت شاعر نتوانسته است چیز دیگری بیابد که بتواند وزن شعر خویش را پر کند . در هر روی این بیت نه تنها ویژگی شعری ندارد بلکه سست و غلط نیز است .
سروده ی دوم با توجه به وزن آن چارانه و یا رباعی ست . در باره ی این سروده
آسان تر می توان سخن گفت چرا که بسیاری از برشکافتن ها بر پایه ی سنجش
چگونگی برخورد شاعر با ساختمان و تارو پود قالب شعر است و از برشکافتن و
کالبدشکافی قالب شعر است که می توان محکمی / سستی و زبایی و یا نازیبایی
شعر را سنجید . بر پایه تجربیات بنده رباعی یکی از قالب هایی ست که به
آسانی می تواند خودش را با ساختمان گویش سیستانی همسو کند و اگر کسی
سراینده ای بتواند این قالب را رام و کشف کند شعرهای خوب و ماندگاری می
تواند در گویش سیستانی بیافریند . دشواری کار رباعی با تمامی کوچکی اش این
است که نیازمند ذهن و زبان تراش خورده و تربیت شده ای ست . ذهن و زبانی که
از دراز گویی بپرهیزد و بتواند بخشی از زندگی و زبان را کمترین واژگان
بریزد و زندگی ای تازه را در زبان بیافریند . فشرده گویی / محکمی زبان /
تخیل ژرف و زبانی ریشه مند از خصوصیات رباعیات ارزنده و خوب است . در
رباعی با توجه به کوتاهی آن سراینده فرصت اشتباه ندارد چرا که با کوچترین
اشتباه هم شعر از تپش خواهد افتاد و هم این که سستی ها و کاستی های شعر به
آسانی قابل دیدن و رو شدن هستند . از سوی دیگر رباعی چنان مهربان و ارجمند
است که اگر کسی بتواند خق رباعی را ادا کند تا با یک رباعی خوب می تواند
نامش را در دفترخانه ی شعر به ثبت برساند . با این پیش درآمد به سراغ
رباعی جناب محمد میر می رویم .
ادامه دارد ... .
منبع: آبادگران فرهنگ و خاک سیستانیان









توضیح لوگو: نقشمایهٔ یکی از ظروف سفالین مکشوفه در شهر سوخته سیستان (هزارهٔ سوم پیش از میلاد).