زبان سیستانی را چگونه می‌توان به دقت ثبت کرد؟




مهرداد مهربان، هنرپژوه، مترجم، موسیقی دان و از پایه گذاران رادیو نیزار (صدایی در گستره فرهنگ و هنر سیستان و بلوچستان) نوشتاری را در مداقه به مقاله «لاتین یا عربی؛ زبان سیستانی را با کدام خط باید نوشت؟»، کاری از بنیاد تدوین رسم الخط سیستانی، به رشته تحریر در آورده اند که مطالعه آن در جهت غور و تعمیق در چالش های جاری پیرامون تدوین رسم الخط واحد برای زبان سیستانی، خالی از لطف نخواهد بود:


حسن نوشته‌ی حامد صوفی در اینست که بدون پیشداوری نوشته شده و کوشیده مسأله را از جوانب گوناگون ببیند، و گرچه صریحاً رسم‌الخط فارسی را برای سیستانی توصیه می‌کند، اما در این رابطه حکم قطعی نمی‌دهد، یعنی کم و بیش به یک نسبت به امتیازهای استفاده از خط‌های فارسی و لاتین اشاره دارد. آنچه جایش در مقاله خالی‌ست، نمونه‌هایی از چند واژه‌ی دشوار و یا غلط‌انداز سیستانی‌ست که به هر دو خط نوشته شده باشد تا بتوان در مقایسه‌ی آنها با یکدیگر نظر داد که کدامیک بهتر و راحت‌تر تلفظ دقیق واژه‌های سیستانی را می‌رساند.

برای تعمیق گفت و گو، بد نیست اگر من در اینجا روشی دیگر در پیش بگیرم، یعنی بکوشم نارسایی‌های خط فارسی را برجسته کنم و سپس پیشنهادی بدهم. این نارسایی‌ها را بسیاری از صاحبنظران در اینجا و آنجا تذکر داده اند و شمارشان چنان زیاد است که چندین و چندین صفحه لازم خواهد بود اگر بخواهیم همه‌ی آنها را برشمریم. نارسایی‌های خط فارسی از ویژگی‌های آن ناشی می‌شود که می‌توان آنها را چنین خلاصه کرد: یک نویسه برای نشان‌دادن چند آوا به کار می‌رود، مانند نویسه‌ی «و» در واژه‌های واج، کوه، تو؛ چند نویسه برای نشان‌دادن یک آوا به کار گرفته می‌شوند، مانند نویسه‌های «ص»، «ث»، «س»؛ عملاً برخی از آوا‌ها با هیچ نویسه‌ای نشان داده ‌‌نمی‌شوند و باید آنها را حدس زد، مانند زیر، زبر و پیش؛ برخی از نویسه‌ها شکلهای نوشتاری ثابتی ندارند: مانند «غ» که در جاهای مختلف به‌ شکل «غـ»، «ـغـ»، «ـغ» نیز نوشته‌می‌شود؛ به دلیل تغییر تلفظ در گذر زمان، برخی از نویسه‌ها دیگر نشان‌دهنده‌ی آوایی نیستند، مانند «و» در واژه‌ی خواهر و خویش... .

برای مطالعه‌ی بیشتر در زمینه ی خط فارسی، می‌توانید «درآمدی بر آشنایی با خط فارسی» نوشته ی علی صابونچی را بخوانید.

واقعیت اینست که ما حتی اگر مانند قرآن زیر و زبر و پیش و دیگر نشانه‌ها را در نوشتن زبان فارسی به کار ببریم، باز نمی‌توانیم تلفظ دقیق واژه‌ها را نشان بدهیم. برای نمونه، اگر من بنویسم «دو»، هرگونه نشانه‌ای هم که روی دال و واو بگذارم، باز شما نمی‌توانید مطمئن باشید که منظورم عدد بعد از یک است یا اسم از فعل دویدن. حال آنکه با استفاده از خط لاتین، امکان غلط‌اندازی به صفر می‌رسد، چون یکی را do می‌نویسم و دیگری را dow ... نیز خط فارسی دو نارسایی مهم دیگر هم دارد، یکی اینکه برخی از حرفها می‌توانند به یکدیگر بچسبند و برخی نمی‌توانند، دودیگر اینکه حرف بزرگ ندارد تا بتوان به این یا آن منظور خاص در آغاز واژه گذاشت.

درواقع تنها دلیل معتبری که توجیه می‌کند چرا ما به استفاده از خط عربی برای نوشتن زبان فارسی ادامه می‌دهیم اینست که قرنهاست چنین می‌کنیم، و حجم نوشته‌ها و هنرهای خطی‌مان چنان زیاد شده که تغییر خط را اگرنه ناممکن دستکم نامطلوب و زیانبار می‌کند و با خطر «گسست تاریخی» همراه است. اما همانطور که می‌دانیم و حامد جان هم در نوشته اش اشاره کرده، زبان سیستانی چندان سابقه‌ی نوشتاری ندارد، یا مقدار نوشته‌هایش آنقدر نیست که نتوان آنها را به خط لاتین بازنویسی کرد.

حال اگر دلایلی را که حامد در مقدم بودن خط عربی بر خط لاتین برشمرده بازخوانی کنیم، می‌بینیم که همگی کم و بیش جنبه‌ی «پراتیک» دارند، یعنی به «راحتی» کاربران در وضع موجود مربوط می‌شوند، نه اینکه واقعاً از دیدگاه علمی ثابت کنند که خط عربی بهتر از خط لاتین می‌تواند تلفظ دقیق واژه‌های سیستانی را برساند. راستش را بخواهید، برای منی که زبان مادری‌ام سیستانی نیست و آشنایی عمیقی با آن ندارم، پی بردن به تلفظ دقیق یک واژه‌ی سیستانی از طریق خط لاتین به‌مراتب آسان‌تر است.

از اینها که بگذریم، با این نظر حامد جان همسو نیستم که «بخش عمده ای از واژگان سیستانی تنها صورت دگرگون شده ای از واژگان فارسی و عربی» است. اگر چنین بگوییم، به‌طور ضمنی گفته ایم که بخش عمده‌ی واژه‌های سیستانی از زبان دری و عربی مشتق شده، حال آنکه به گمان من به‌هیچوجه چنین نیست، چرا که ساختار تلفظ و دستور زبان سیستانی، با توجه به کشفیات سده‌های اخیر در مورد زبانهای باستانی ایران، ثابت می‌کند که بسی کهن‌تر از زبان دری‌ست. بی‌تردید سیستانیان هم مانند هر قوم دیگر ایرانی، از زبانهای دری و عربی تأثیرات و وامهایی گرفته اند، اما اگر گویش رنگ‌باخته و گاه فارسی‌شده‌ی برخی از سیستانیان و به‌ویژه شهرنشینان را معیار قرار ندهیم، یعنی اگر معیارمان را سیستانی اصیل و به‌ویژه هامونی قرار دهیم، پی می‌بریم که سیستانی گرچه با دری همخانواده است، اما در تلفظ و دستور زبان استقلال خاص خودش را دارد، و استفاده از خط فارسی، بیش از آنکه به احیای اصالتش کمک کند، ممکنست موجب شود که بسا از واژه‌های اصیل سیستانی بیش از پیش رنگ و بوی دری به خود بگیرند.

حامد جان در نوشته اش به «تجربه‌ی موفق» دیگر مردمان در به کارگیری خط عربی اشاره کرده، من اما نمی‌دانم که این تجربه آیا واقعاً «موفق» بوده یا نه، چون دقیقاً متوجه نمی‌شوم که منظور از «موفقیت» در اینجا چیست. همینقدر می‌دانم که من دری‌زبان، وقتی کسی سیستانی یا بلوچی یا کردی حرف می‌زند، کم و بیش می‌فهمم چه می‌گوید، اما وقتی نوشته‌ای از این زبانها به رسم الخط عربی می‌بینم، تقریباً هیچ از آن نمی‌فهمم چراکه ذهنم شدیداً این خط را به زبان دری و عربی پیوند زده، و ناخودآگاه به دنبال کلمات «آشنا» می‌گردم. با کمی اغراق می‌توانم بگویم که برای من، زبان سیستانی به خط فارسی همانقدر غریب می‌نماید که زبان فرانسوی به خط عربی! در تجربه‌ای هم که با برخی از دوستان سیستانی داشته ام دیده ام که خودشان هم در خواندن زبان سیستانی به خط فارسی آنقدرها راحت نیستند، به‌خصوص که فعلاً رسم‌الخط ثابتی هم هنوز مرسوم نشده است.

یکی از ویژگی‌های مهم واژه‌های سیستانی وجود دو صامت در آغاز واژه و ظرافت مصوتهاست که گاه با یکدیگر تفاوتی جزئی دارند که در عین حال در معنا تغییر مهمی می‌دهد. رسم الخط عربی که قادر نیست مصوتهای ساده‌ی زبان دری را به‌خوبی نشان دهد، چگونه خواهد توانست «مسأله‌ی بغرنج نمایش مصوت‌های سیستانی» را حل کند؟ حامد پاسخ می‌دهد: «تا حدودی»! یعنی خودش هم از نقص آن آگاه است. پس چرا رسم الخطی در پیش بگیریم که از هم اکنون می‌دانیم هر اندازه هم آن را تصحیح کنیم باز مشکلمان را کاملاً حل نخواهد کرد؟ آیا با رواج دادن رسم‌الخط فارسی برای زبان سیستانی، به‌تدریج صامت‌های آغازین را مصوت نخواهیم کرد؟ و آیا مصوت‌های سیستانی را شبیه مصوت‌های دری به زبان نخواهیم آورد؟ مثلاً همین واژه‌ی «سیستونی» در تصویر، با این طرز نگارش خیلی بیشتر ما را به لهجه‌ی تهرانی راهنمایی می‌کند تا به گویش سیستانی!

در مقابل، دستکم از دیدگاه تئوریک، استفاده از خط لاتین همراه با افزودن نشانه‌های بین‌المللی برای تدقیق مصوتها و صامت‌ها می‌تواند همه‌ی مشکلات تلفظی را برطرف کند و به ما اجازه دهد که غنای زبانی سیستانی را در شکل نوشتاری پیاده کنیم و نمایش دهیم. البته تأکید می‌کنم، از لحاظ تئوریک، چون از جنبه‌ی پراتیک، رواج دادن خط لاتین می‌تواند با موانع فراوانی رو به رو شود. درواقع، هرچه بیشتر می‌اندیشم، به‌نظرم می‌رسد که تنها عیب خط لاتین همیسنت که در سیستان و دیگر جاهای ایران رایج نیست یا بسیار کمتر از خط فارسی رایج است. این عیب اما ماهوی نیست، یعنی برطرف‌شدنی‌ست، چون با گسترش رسانه‌های مدرن و ارتباطات جمعی، روز به روز بر تعداد کسانیکه با این خط آشنایی پیدا می‌کنند بیشتر می‌شود. استفاده از خط لاتین در عین حال با سهولت بیشتری زبان سیستانی را در دسترس دیگر مردمان جهان قرار خواهد داد.

البته برخی از صاحبنظران گفته اند که ما در گذر زمان با شکل نوشتاری واژه‌ها به خط فارسی پیوندی عاطفی برقرار کرده ایم، و برای نمونه شکل نوشتاری «عشق» چنان برایمان آشناست که اگر مثلاً آن را «ešq» بنویسیم در نظرمان بیگانه خواهد شد. پاسخ من به‌سادگی اینست که «نظر» ما چندان اهمیتی ندارد، آنچه مهم است، گوش ماست، زیرا زبان، به‌ویژه در فرهنگ ایرانی، اساساً و عمدتاً پدیده‌ای «شفاهی» است، یعنی گفتاری و شنیداری، و نوشتار همانا فرعی‌ست که ما قرنها به آن اهمیتی نمی‌دادیم، و گرچه کم و بیش پانزده قرن است که به آن اهمیت می‌دهیم، اما انقلاب فنی مدرن و پیدایش رسانه‌های نوین موجب خواهد شد که به‌تدریج نوشتار در مقایسه با گفتار و شنیدار حالت فرعی سابقش را باز یابد. منظورم را ساده‌تر بگویم: من جزو آن کسانی هستم که یقین دارند استفاده از نوشته و دفتر و کتاب رو به کاهش گذاشته و انسان آینده سرانجام نوشتار را به بایگانی تاریخ خواهد سپرد.

بنابراین، اگر از من بپرسید که بهترین راه حفظ و آموزش زبان سیستانی کدام خط است، پاسخ خواهم داد: در حقیقت، هیچ خطی، گرچه خط لاتین از دیدگاه علمی بهتر است، و خط فارسی، از دیدگاه عملی. راه حل حفظ و گسترش زبان سیستانی، و هر زبان دیگری که امروزه در معرض فراموشی تدریجی و یا آسیب‌پذیری از زبانهای دیگر است، نه چندان در یافتن رسم‌الخط بلکه در حفظ و گسترش شفاهی آن است، و خوشبختانه در این زمینه، فناوریهای مدرن ابزارهایی ساده و خطاناپذیر در اختیار ما می‌گذارد. کافی‌ست آستین همت بالا بزنیم و در کنار «بنیاد تدوین رسم الخط سیستانی»، یک «بنیاد ثبت صوتی» زبان ایجاد کنیم، یعنی به میان مردم اصیل سیستان برویم و سخن‌گفتنشان را ضبط کنیم، و سپس، بر اساس آن ضبط‌ها، زیر نظر زبان‌شناسان کارکشته‌ای، چنانکه پیام سیستانی، و به کمک گویندگان باتجربه و ماهری، چنانکه معصومه آتش‌فراز، به‌تدریج یک فرهنگ لغت صوتی بسازیم و در آن حتی روایت‌ها و لهجه‌های مختلف سیستانی در تلفظ یک جمله یا واژه را نیز به ثبت برسانیم.

امیدوارم این نگاه متفاوت و این «دگر اندیشی» موجب غنای اندیشه و گفت و گو در زمینه‌ی خدمت به حفظ و گسترش فرهنگی سیستان و یافتن راه‌هایی عملی و علمی برای ثبت زبانش شود.


مهرداد مهربان/ استراسبورگ/ پائیز 92.

منبع: پایگاه خبری تحلیلی عصر هامون

لاتین یا عربی؛ زبان سیستانی را با کدام خط باید نوشت؟



 این مقاله در پایگاه انسانشناسی و فرهنگ و همچنین پایگاه خبری تحلیلی عصر هامون نیز انتشار یافته است.


حامد صوفی


در بحث از تدوین رسم الخط سیستانی، در نخستین گام به ضرورت برگزینش یک الفبای نوشتاری کارآمد و در تناسب با روح زبان سیستانی بر می خوریم. در این بین زبان های نوشتاری لاتین و عربی، دو منبع الهام بزرگ و از گزینه های اصلی مورد توجه برای نوشتار سیستانی خواهند بود، چه آنکه اکثریت مخاطبین این زبان از آشنایی و تسلط نسبی نسبت به هر دوی الفبای لاتین و عربی برخوردار می باشند.

با احتساب ریشه های تاریخی زبان سیستانی و تعلق آن به خانواده زبانهای هندواروپایی، پر بیراه نخواهد بود اگر در نگاه نخست، نوشتار لاتین را مورد توجه واقع دهیم، چه آنکه بر خلاف زبان عربی که به خانواده زبانهای سامی تعلق دارد، زبان لاتین همبستگی تاریخی و قرابت خانوادگی بیشتری را با زبان سیستانی نشان می دهد. مضاف بر این، امکانات نوشتاری الفبای لاتین برای نمایش انواع مصوت های گریزپای زبان سیستانی، بهینه تر و توانمندتر خواهد بود.

در دسترس نبودن نوشتارهای کهن به زبان سیستانی، خطر گسست تاریخی را با سابقه مکتوب این زبان (به واسطه برگزینش الفبای لاتین) مطرح نمی سازد (مسئله حائز اهمیتی که همینک برای زبانهای دارای سابقه نوشتاری کهن - همانند فارسی، تاجیکی، ترکی، ترکمنی و کردی - مطرح می باشد). دیگر آنکه مجهز بودن غالب وسایل ارتباط جمعی به الفبای لاتین، امتیازی دیگر برای برگزینش چنین نوشتاری خواهد بود.


با این حال، دلایل متعددی در میان است که انتخاب الفبای عربی را بر الفبای لاتین برای زبان سیستانی مقدم می سازد:

-    غالب سیستانیان (همانند دیگر ایرانیان) آشنایی بیشتری با الفبای عربی دارند و الفبای لاتین در بهترین حالت خود، برای نسل های جوان تر قابل رقابت با الفبای عربی خواهد بود.

-    بر اساس سیستم آموزشی ایران، آشنایی دانش آموزان با الفبای عربی بسیار سریع تر از الفبای لاتین رخ می دهد؛ این امر به معنی نفوذ گسترده تر و فوت وقت کمتر در فراگیری رسم الخط سیستانی مأخوذ از الفبای عربی خواهد بود.

-    بخش عمده ای از واژگان سیستانی تنها صورت دگرگون شده ای از واژگان فارسی و عربی می باشند، این گزاره بدین معنی است که سرعت خوانش این واژگان در رسم الخط سیستانی مأخوذ از الفبای عربی بالاتر خواهد بود. این مسئله به خصوص در کتابت متون طولانی، از حیث اهمیت دو چندان برخوردار می شود و در این خصوص، رسم الخط واجد سرعت خوانش بالاتر، ارجحیت و تقدم بیشتری می یابد.

-    سابقه کتابت به نوشتار سیستانی اگرچه تنها به کمتر از سه دهه قبل باز می گردد، با این وجود نگاه اجمالی به همین موارد مکتوب نیز بیانگر تمایل بیشتر نویسندگان سیستانی به رسم الخطی مأخوذ از الفبای عربی می باشد.

-    تجربه موفق دیگر اقوام ایرانی در به کارگیری رسم الخطی مأخوذ از الفبای عربی، در امر تدوین رسم الخط سیستانی نیز الهام بخش می باشد. در این میان می توان به رسم الخط های کاربردی اردو، بلوچی، کردی و گیلکی اشاره داشت.

-    با اندکی اصلاحات در نظام نوشتاری عربی می توان مسئله بغرض نمایش مصوت های سیستانی (بالأخص مصوت های کشیده و واو و یای مجهول) را تا حدودی بر طرف ساخت.
 
-    باید متذکر شد که نوشتار عربی در اصل به نوشتار آرامی برمی گردد که پیش از نفوذ اعراب به ایران و در عهد هخامنشیان مورد کاربرد بوده است. مداقه در این امر، پیشینه بسیار کهن تر کاربرد چنین نوشتاری را در میان ایرانیان نشان می دهد.


با احتساب مجموع آنچه گفته شد می توان به یک دورنما و چشم انداز جدید در تدوین رسم الخط سیستانی دست یافت: در کوتاه مدت، رسم الخطی مأخوذ از الفبای عربی توجیه بیشتری در این جهت می یاید؛ با این حال در بلند مدت می توان به رسم الخطی مأخوذ از الفبای لاتین نیز چشم داشت.



منابع و مآخذ:

-    برجسته دلفروز، بهروز. واژه نامه ریشه شناسانه و تطبیقی گویش سیستانی. پایان نامه فوق لیسانس. دانشگاه شیراز، ۱۳۷۲.

-    ایوبیان، عبیدالله. فرهنگ کردی. نشریه دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه اصفهان. دوره اول، سال 1343، شماره 1.

-    بیانی، مهدی. نظری به تکامل خط اردو. نشریه دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران. سال پنجم، مهر و دی 1336، شماره 1 و 2.

-    پروفسور نظام کالج،سید محمد علی. گلچینی از دیرینه ها: خط لاتین برای فارسی؛ خطابه آقا سید محمدعلی پروفسور نظام کالج. نامه فرهنگستان، پاییز 1387، شماره 39.

-    محمدی خمک، جواد. واژه نامه سکزی. تهران. سروش، ۱۳۷۹.

-    یاری، سیاوش. سیر تحول خط در ایران. رشد، آموزش تاریخ. بهار 1383، شماره 14.





مبانی پزشکی سنتی سیستان (با رویکرد اسطوره شناختی بر پاتوژنیسیته باد)




+ این مقاله در پایگاه انسانشناسی و فرهنگ و همچنین پایگاه پزشکان بدون مرز نیز انتشار یافته است.



حامد صوفی    


طبابت در سیستان، سال 1902 میلادی (1).


پژوهش در خصوص پزشکی سنتی سیستان، دید تاریخی و تبارشناختی وسیعی را می طلبد؛ چه آنکه شواهد و مستندات، حکایت از پیشینه چند هزار ساله پزشکی در سیستان دارد. انجام نخستین عمل جراحی مغز در آسیا به مردمان شهر سوخته سیستان در 3200 سال پیش از میلاد مسیح نسبت داده شده است (2). پژوهش حاضر با صرف نظر از بلندای وسیع تاریخ سیستان، توجه خود را به صده اخیر معطوف نموده و به بررسی پزشکی معاصر سیستان می پردازد.

بیماری و رویکرد درمان آن در سیستان از مفهوم ویژه ای برخوردار است؛ چه آنکه همواره در پزشکی سنتی سیستان به باد بیماری بیش از خود بیماری توجه می شود و عموم را چنین عقیده می باشد که در صورت عدم انجام مراقبت های ویژه درمانی، پس از پایان یافتن دوران بیماری، باد آن در وجود فرد بافی مانده و پیامدهای خاص خود را به همراه خواهد آورد (3). پاتوژنیسیته باد در این شکل نمادین خود متوجه طیف وسیعی از بیماری ها از قبیل موارد زیر می گردد (3، 4):

1. سیاه سرفه (باد سیاه سرفه)

2. خروسک (باد ناق)

3. دیفتری (باد خناق)

4. سرخک (باد سورک)

5. سیفیلیس (باد آزاره)

6. رتیل زدگی (باد کپو)

7. اختلال اعصاب (باد سر)

8. صرع (باد زمین)

9. دردهای عضلانی و اسکلتی (باد بدن)

10. بواسیر (باد بواسیر)

بر اساس آخرین طبقه بندی بین المللی آماری بیماری ها (ICD-10) که توسط سازمان جهانی بهداشت (WHO) ارائه شده است، بیماری های مورد اشاره در فوق را می توان در شش دسته کلی بیماری های عفونی و انگلی، بیماری سیستم تنفسی، بیماری های سیستم عصبی، بیماری های سیستم عضلانی – اسکلتی و بافت همبند، بیماری های سیستم گردش خون و عوامل خارجی مرگ و میر و امراض جای داد (5). درمان این بیماری ها در پزشکی سنتی سیستان صورت های مختلفی به خود می گیرد. به عنوان مثال برای درمان «باد زمین»، در قسمت لبه یک سطح مرتفع، نقبی حفر می شد که یک راه آن متوجه دیوار قائم این سطح برجسته و راه دیگر آن در کف فوقانی این سطح قرار داشت؛ آنگاه فرد مصروع را سه بار و گاه تا هفت بار از زیر این نقب عبور می دادند. برای درمان «باد سیاه سرفه»، یکی از اقوام بیمار در مسیر راهی مال رو می نشست تا سوارکار رهگذری که اسب کبود می داشت از آنجا می گذشت؛ پس با صدای بلند از این سوارکار پرسیده می شد "آهای سیاه سوار، برای درمان سرفه چه چیز خوب است؟" و سوارکار نام غذا یا دارویی را می گفت و می گذشت و همان خوراکی یا دارو به فرد بیمار داده می شد. «باد ناق» و «باد خناق» را نیز با تجویز محلول غلیظی از فلفل سیاه مداوا می نمودند. این محلول غلیظ که در گویش سیستانی از آن با عنوان «دؤری (دارو)» یاد می شود، در درمان بسیاری دیگر از بیماری های عفونی و التهابی نیز بهره برده می شود (3). هم از این روست که پزشکی سنتی سیستان را می توان شاخه ای از طب کل نگر (Holistic Medicine) قلمداد نمود؛ چه آنکه بیش از هر چیز، توجه خود را معطوف به تمامیت بیمار و شرایط جسمی، روانشناختی و اجتماعی وی می دارد (6).

نگاه ویژه به باد در طب سنتی سیستان را می توان بازنموده عواملی چند دانست؛ از آن جمله می توان به شرایط جوی و بادخیز طبیعت سیستان اشاره داشت. بر طبق نظریه زبانشناختی ساپیر – وورف، بینش و دیدگاه انسان در محیط پیرامون خویش به واسطه زبان شرطی می شود. در این خصوص می توان به بازتاب محیط طبیعی زیست جامعه بر روی زبان و ساختار واژگان آن اشاره نمود؛ به عنوان نمونه در شرایطی که زبان انگلیسی تنها از دو واژه برای بیان «برف» بهره می برد، زبان اسکیمویی چندین واژه برای این منظور به کار می گیرد (7). وضعیت مشابهی را می توان در خصوص الگوی بیان «باد» در گویش سیستانی سراغ گرفت؛ واژگان سیستانی زیر، به اقسام باد و موعد ویژه هر کدام از آنها از نگاه سیستانیان اشاره می دارد (3):

1. باد 120 روزه: بادهای موسمی، از خرداد ماه تا شهریور ماه.

2. باد سور: در اردیبهشت و به موسم درو.

3. باد پنجکه (یا پنجکه کئخاگو): پنج روز پیش از نوروز.

4. باد پلپلاسی: در هفته سوم دی ماه.

5. باد لوار (یا چلّه، یا تموز): حالتی از بادهای موسمی 120 روزه به گونه ای نسیم وار و سوزاننده.

6. باد گؤکش: در ابتدای دی ماه و سخت سرد و سوزناک.

7. باد پورزالک: از نهم تا یازدهم دی ماه.

8. باد هفتم چله کوچک: در هفدهم بهمن ماه.

9. باد شش لنگ: پس از نوروز.

10. باد سیکّ: در روزهای نخستین بهار و پس از روئیدن گیاه محلی «سیکّ»

11. باد پیکّ: همزمان با جوانه زدن گیاهان درختی.

12. باد پخل نازوک: نسیم تند به وقت بهار و قادر به حمل پر کاه.

 

با در نظر گرفتن خصایل بارز باد از قبیل «انتقال و تحرک شدید»، می توان توجه ویژه به این پدیده را در طب سنتی سیستان مولود تصور نمادینی دانست که از خصایل باد می رود. به عنوان مثال، بیماری صرع می تواند القاء کننده مفهوم «تحرک شدید» باشد. همچنین بیماری سفلیس با خصیصه تنوع مناطق درگیر بدن را می توان بازنمایاننده مفهوم «انتقال» دانست. وجه نمادین باد را می توان با «هوا و دم» نیز در ارتباط دانست، هم از این روست که رویکرد مشابهی را می توان در خصوص بیماری های تنفسی دیفتری، سیاه سرفه، سرخک و خروسک اتخاذ نمود.

بررسی تطبیقی طب سنتی سیستان بیش از هر چیز ما را به طب سنتی بلوچستان و اهمیت بادها به عنوان ارواحی که از نیروی فوق بشری برخورداند، متوجه می سازد (8). گمان می رود پاره ای از اعتقادات به این ارواح خبیثه، همراه و همپا با مهاجرت سیاهان در دوران برده داری از آفریقا به بلوچستان آمده و با باورهای مردمان بومی آمیزش یافته است (9). زندگی سخت و یکنواخت ساحل نشینان جنوب ایران، شرایط مساعدی را برای بروز پریشانی های خیال و ناهنجاری های روانی فراهم می کرده است (10). گفتنی است در اندیشه غالب اقوام گذشته، بیماری تجسم پدیده ای فوق طبیعی تصور می شد و پیشینیان ریشه رنج و درد و بیماری را در ارواح شریری می جستند که به وجود آدمی راه یافته و حیات وی را تهدید می کنند. لازم به ذکر است این تصور از باد، ریشه در اعتقادات ایرانیان باستان نیز می دارد؛ در متون اوستایی و فارسی میانه زرتشتی به اتفاق، انگره مینو (مینوی بد) را عامل پیدایش بیماری دانسته اند (11). علاوه بر این از استویهاد (باد بد) با عنوان مسئول مرگ و پیری و به خصوص بندی که انسان در سراسر زندگی بر گردن دارد، یاد شده است (12).

اهمیت بنیادین باد در فرهنگ ملل، ریشه در باور دیرینه ای دارد که آن را در کنار «آب، خاک و آتش» و در ردیف «عناصر اربعه» قرار می دهد؛ ردّ پای این تصور را با اندکی اختلاف می توان از بابل، یونان و مصر باستان گرفته تا هندوستان و ژاپن باستان نیز رهگیری نمود (13). باد، جایگاهی ویژه در اسطوره های فرهنگهای گوناگون داشته و به عنوان عنصری ناپیدا، برخوردار از ذاتی پنهان و قدرتی شگفت انگیز و در غالب موارد خشونت بار، تصور می شده است (12).

باد همچنین در طب سنتی چین از نقش و مفهوم ویژه ای برخوردار است؛ چه آنکه عامل بسیاری از بیماری ها پنداشته شده و پس از نفوذ به بدن به واسطه حالت پویا و متغیر خود، تظاهرات بیمارگونه متعددی را به همراه خواهد داشت (14). نامگذاری نقاط مختلفی از بدن در طب سوزنی چین (acupuncture) بر اساس واژه چینی تسخیر باد (feng) صورت پذیرفته است (15)؛ در این خصوص می توان به نقاط فنگ چی (GB-20)، فنگ فو (GV-16)، فنگ من (BL-12) و فنگ شی (GB-31) اشاره داشت (16). توجه به طب سوزنی چین در اینجا هنگامی از حیث اهمیت دو چندان برخوردار می گردد که به نمونه های مشابهی از طب سوزنی در پزشکی سنتی سیستان نیز اشاره داشته باشیم. سیستانیان برای درمان دردهای مچ دست، زانو و ناحیه گیجگاه، متوسل به روش سوزن زنی می شوند (17). تشابه درمان های بومی سیستان با طب سنتی چین، تنها به این اینجا ختم نشده و مورد دیگری را نیز آشکار می سازد؛ شنگرف (سولفور جیوه) ماده ای می باشد که به منظور مداوای اعضای آسیب دیده بدن (من جمله در طی خوره و جذام) مشترکاً در طب سنتی سیستان و چین به کار برده می شود؛ از این ماده در چین با عنوان «سینابر» یاد می شود (17، 18).

وضعیت مشابهی را در خصوص طب سنتی ایران زمین می توان سراغ گرفت. مفهوم مزاج که وامدار اندیشه اطبای یونان باستان می باشد در طب سنتی ایران رخنه نموده و تحت تأثیر تفکرات ابوعلی سینا، به پایه و اساس رویکردهای درمانی طب سنتی ایران مبدل می گردد (19). در تعریف «مزاج» چنین آمده است: "کیفیتی است که از واکنش متقابل اجزای ریز مواد متضاد (منظور عناصر اربعه می باشد) بوجود می آید. در این واکنش متقابل، بخش زیادی از یک یا چند ماده بر هم تأثیر می کنند و از این آمیزش، کیفیت مشابهی حاصل می شود که آنرا مزاج نامیده اند" (20).

در طب سنتی سیستان نیز اعتقاد بر این است که برخی بدن ها خود به خود بادخیز بوده و در بدن فرد مستعد نهفته اند (3). این عقیده به نوعی یادآور مفهوم مزاج در طب سنتی ایران بوده و نوع «گرم و تر» آن را که منتسب به باد (یا هوا) می باشد، بر می نمایاند. اندام سخت، موی سیاه، متراکم و آلوده و رنگ سرخ پوست بیانگر مزاج گرم و گوشت نرم اندام ها و موی راست و ناشکسته، از مشخصات مزاج تر می باشد (21).

بر اساس طب سنتی سیستان، مصرف گوشت بزغاله، بز و گاو، باد زا بوده و به واسطه بروز و تجلی بادهای نفهته بدن، موجبات پیدایش بیماری را فراهم می آورد (بایستی خاطرنشان ساخت که مفهوم باد در این اینجا، متفاوت از مفهوم «نفخ معده» در پزشکی مدرن می باشد)؛ مصرف گیاهانی از قبیل سیر نیز زائل کننده باد دانسته می شود (3).

با طرح مفهوم نمادین از پاتوژنیسیته باد در فرهنگ سیستانی و بررسی ریشه تاریخی آن که در واقع به دوران کهن باز می گردد و همچنین بررسی بافت ویژه طبیعت پیرامون سیستانیان، به شکل ویژه ای از طب کل نگر می رسیم که اگرچه در سراشیبی زوال گام نهاده است، با این حال همچنان بقایای آن در فرهنگ حاضر مردم سیستان قابل مشاهده می باشد.

 

منابع و مآخذ:

1. Landor AHS. Across coveted lands. New York,: C. Scribner's sons; 1903.

2. افشار (سیستانی)، ایرج. پزشکی سنتی سیستان. زابل: دانشگاه زابل، 1382، ص 29.

3. رئیس الذاکرین (دهبانی)، غلامعلی. کندو، فرهنگ مردم سیستان. مشهد: مؤلف، 1370، صص 102 تا 105.

4. محمدی خمک (سکایی سیستانی)، جواد. واژه نامه سکزی (فرهنگ لغات سیستانی)، تهران: سروش، 1379، ص 57.

5. International Statistical Classification of Diseases and Related Health Problems 10th Revision. World Health Organization. Available from: http://apps.who.int/classifications/icd10/browse/2010/en

6. American Holistic Medicine Association. 4101 Lake Boone Trail, Suite 201, Raleigh, NC 27607. Available from: http://www.holisticmedicine.org/index.html.

7. ترادیگل، پیتر. زبانشناسی اجتماعی (درامدی بر زبان و جامعه). ترجمه: محمد طباطبایی، تهران: مؤسسه انتشارات آگاه، 1376، ص 35.

8. سلطانی، سیما. بانک اطلاعاتی استان سیستان و بلوچستان. زاهدان: سازمان مدیریت و برنامه ریزی استان سیستان و بلوچستان، 1383، ص 113.

9. ریاحی، علی. زار و باد و بلوچ. تهران: طهموری، 1356.

10. درویشی، محمدرضا. موسیقی و خلسه (ذکرهای گواتی بلوچستان). تهران: ماهور، 1378، ص 19.

11. صبوری هلستانی ، نرجس بانو. پزشکی به روایت متون کهن ایرانی، نشریه اطلاع رسانی و کتابداری، کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، شماره 125، 1387، صص 16 تا 21.

12. فکوهی، ناصر. تحلیل سیاسی از یک اسطوره سیاسی، اسطوره «وای» در فرهنگ ایرانی و همتایان غیر ایرانی آن. نامه علوم اجتماعی، شماره 16، پائیز و زمستان 1379، صص 150 تا 156.

13. Francesca Rochberg (December 2002). "A consideration of Babylonian astronomy within the historiography of science". Studies in History and Philosophy of Science 33 (4): 661–684.

14. State Administration of Traditional Chinese Medicine, Advanced Textbook on Traditional Chinese Medicine and Pharmacology, (4 vol.) 1995–6 New World Press, Beijing.

15. Ellis A, Wiseman N, and Boss K, Grasping the Wind, 1989 Paradigm Publications, Brookline, MA.

16. Deadman P and Al-Khafaji M, A Manual of Acupuncture, 1998 Journal of Chinese Medicine Publications, Hove, England.

17. محمدی خمک (سکایی سیستانی)، جواد. تحقیق میدانی پیرامون درمان های سرزمینی سیستان.

18. کلمان، کاترین. دنیای تئو. ترجمه مهدی سمسار. تهران: نقش جهان، چاپ سوم، 1385، صص 336 و 337.

19. موسوی نسب، مسعود. بررسی مفهوم سردی و گرمی در میان گروهی از زنان شهر شیراز. مجله علوم اجتماعی و انسانی دانشگاه شیراز، دور هفتم، شماره اول و دوم، پائیز 1370 و بهار 1371، صص 77 و 78.

20. ابوعلی سینا، شیخ الرئیس. قانون در طب. کتاب 3-1. ترجمه عبدالرحمن شرفکندی (هه ژار). چاپ دوم، تهران: انتشارات صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران، 1363.

21. جرجانی، سید اسماعیل بن الحسن الحسینی. ذخیره خوارزمشاهی. جلد اول، تهران: انتشارات انجمن آثار ملی، 1351.



منزلت عدد « 3 » در فرهنگ معاصر سیستانیان


حامد صوفی

در این نوشتار و در یک رویکرد توصیفی به جایگاه عدد « 3 » و تبلور اهمّیت آن در فرهنگ معاصر سیستانیان خواهیم پرداخت؛ از این رو از رویکرد تحلیلی، فاصله جسته و صرفاً با ارایه یک سری داده های خام، مسیر را برای انجام مطالعاتی که در آینده لازم می نماید هموارتر خواهیم ساخت.

قداستی که سیستانیان برای عدد « 3 » و مضارب آن قائل هستند، ابعاد گسترده ای از زندگی آنها را در بر می گیرد. از آن جمله می توان به سه برهه اساسی در زندگی آدمی یعنی دوران طفولیت، ازدواج و مرگ اشاره داشت. سیستانیان در طی مراسمی با عنوان «شو خیر show-ve-khe’r» که در ششمین روز از تولد نوزاد و با حضور بزرگان فامیل برگزار می شود، به برگزینش نام کودک می پردازند (عدد 6 مضربی از 3). مراسم پاگشایی عروس توسط خانواده وی، در روز سوم پس از عروسی رخ می دهد و از آن پس، داماد به خانواده یکایک بستگان رفته و هدایایی دریافت می دارد. مراسم سوگواری سیستانیان برای عزیزان از دست رفته، در روز سوم، هفته سوم (safta) و ماه سوم (sammA) برگزار می گردد.

در فرهنگ عامه زنان سیستانی، مراسم نذری ویژه ای با عنوان «سفره بی بی سه شنبه» برگزار می شود که با توسل به سه زن پاک نهاد با نام های «بی بی سه شنبه، بی بی نور و بی بی حور»، حاجات نیازمندان برآورده می گردد.

دامنه ارج و منزلت عدد 3، ادبیات عامیانه سیستانیان را نیز در بر می گیرد. ترانه مشهوری با عنوان «مادر این منم، دخترک تو moka me kenjake tono»  در طی مراسم عروس کِشان اجرا می گردد و در آن سه زن یعنی «عروس، خواهر عروس و مادر عروس»، به گونه ای غم فزا روایتگر درد جانکاه جدایی عروس از خانواده اش می گردند.

ترجمه فارسی یکی از دوبیتی های عامه سیستانیان از قرار زیر می باشد (1):
سه سال و سه عید و سه نوروز sa sAlo sa e’do sa noroz
شبانروز در جستجوی تو بودم va demmAle to me’gashto shabAroz
تو به فکر جدایی و ترک من بودی torA tarko jodAi dar nazar bu
و می خواستی مهر تو را از دل ببرم tmae mAra to me’kandi amo roz

مردان دهقان سیستانی به منظور جداسازی غلات از کاه، از سه باد با عناوین سیکّ (sikk)، پیکّ (pikk) و پخل (pakhal) یاری می جویند؛ بدین گونه که با خواندن مکرر دعایی موزون، طلب برخواستن این بادها را می نمایند (2).

در میان سیستانیان رقصی با نام «سه دستی sa da’si» رایج است که در طی آن، رقصنده همراه سایر رقصندگان از محیط دایره رقص، با مهلت زمانی سه ضربه ریتمیک دست، به سوی مرکز دایره پیش آمده و دگرباره برای آغاز مرحله دوم رقص، به جای پیشین خود باز می گردند.

سیستانیان گیاهانی را که به تازگی وارد مرحله رشد خود شده اند، با عنوان « سه برگی sa balgi» خطاب می کنند و در واقع سه برگه شدن گیاهان در این جا استعاره ای از شکوفایی آنها می باشد.

اصطلاح « سه تاسی sa tAsi» به نحوه پرداخت دستمزد کارگران زن سیستانی پس از آسیا کردن گندم ملکداران اشاره دارد؛ بدین صورت که یک سهم از سه سهم گندم آرد شده، بدانها اختصاص می یافت (3).


منابع:

1. گلستانه، مزار، فرهنگ عامه: ادبیات و شعر عامیانه مردم سیستان، مشهد، ناشر: عروج اندیشه، ص 140.
2. رئیس الذاکرین (دهبانی)، غلامعلی، کندو، فرهنگ مردم سیستان، مشهد، ناشر: مؤلف، 1370، ص 102. 3. محمدی خمک (سکایی سیستانی)، جواد، واژه نامه سکزی (فرهنگ لغات سیستانی)، تهران، ناشر:سروش، 1379، ص 251.


این مقاله در پایگاه انسان شناسی و فرهنگ نیز انتشار یافته است.

سلسله قواعد پيشنهادي « رسم الخط سيستانی »

 

سلسله قواعدي كه از براي چگونگي نگارش رسم الخط سيستاني در پيش روي داريد ماحصل يك تحقيق و تفحص تطبقي با ساير رسم الخط هاي گويش هاي فارسي از قبيل كوردي، بلوچي، مازني، گيلكي مي باشد؛ در اين قواعد كوشش بر آن بوده است كه مماشات در نگارش و پرهيز از پيچيده سازي زباني (به دليل آنكه نخستين باري است كه تلاش جدي براي همه گير كردن رسم الخط سيستاني انجام مي پذیرد) در دستور كار قرار گيرد؛ قواعد مزبور پس از محك اوليه آن و مثبت ارزيابي شدن رويكرد موجود در آن توسط نهاد هاي آموزشي و با كمك صاحب نظران زبانشناس در اختيار عموم و به ويژه دانش آموزان حوزه سيستان قرار خواهد گرفت .

 

*   *   *

پیش از آنکه قدم به وادی نوشتار سیستانی بگذاريم، لازم می نماید که جایگاه چنین زبانی را در میان سیستانیان با دقت بيشتري مورد کنکاش قرار دهیم تا بتوانیم بر اساس نتایج ارزیابی خود، قواعد معقولانه تر، منطقی تر و همه گیر تری را تنظیم و ضبط نمائیم . در اين راستا ابتدا باید طیف مخاطب خود را از براي چنین رسم الخطی مشخص کرده و بر اساس آن قدم نخستین را در راه تنظیم رسم الخط مزبور بر داریم؛

آنچه كه مسلم است این است كه ما اين رسم الخط را برای یک عده پژوهشگر یا زبانشناس آگاه به مسائل دقیق آوائی و دستوری پیشنهاد نخواهیم داد، چرا که هم اکنون نیز در میان پژوهشگران سیستانی و آگاه به علم زبانشناسی، از علائم بین المللی آوانگاری به کرات استفاده می گردد،
دیگر اینکه در این راه ترجیح ما بر
رسم الخط عربی / فارسی
می باشد، چرا که چشم مخاطبین ما که توده سیستانی می باشد به این رسم الخط آشنا تر و مسلط تر بوده در نتیجه چنین رسم الخطی می تواند همه گیری و طیف مخاطب گسترده تری داشته باشد .


در این راستا ما باید چند قاعده کلی را پیشاپیش مد نظر قرار دهیم :

در مواردی که واژگان سیستانی تنها در بیان و تلفظ خودشان با زبان فارسی اختلاف دارند، کوشش ما بر این خواهد بود تا از
نزدیک ترین صورت نوشتاری ممکن به زبان فارسی
برای برگردان سازی آنها به نوشتار سیستانی بهره ببریم، به عنوان نمونه :
(خود / خوا) – (خونه / خونه) – (طفل / طلف) – (قفل / قلف) – (عدس / عدس) – (عصا / عصو) – (غلط / غلط) – (صندوق / صندوخ) – (ذوق / ذوخ)
در مواردی که واژگان سیستانی، مشابه فارسی معیار چندان مشخص و واضحی ندارند، دیگر نیازی به درج حروفی از قبیل : « ث - ص / ذ – ض - ظ / ع / ق / ط » نخواهد بود (چون در واقع این حروف اصالتا فارسی نمی باشند) :
(عقرب / غزوم) – (تازیانه / غمچو) – (یونجه / سوست) – (خارپشت / سیکّور) – (شعله / زرونه)



*
به منظور ایجاد تمایز میان « ی » نکره و کسره مضاف و موصوف (که هر سه در سیستانی به صورت کسره تلفظ می شوند) از یای همزه دار یعنی « ئ » استفاده می کنیم (برای نمایش این حرف، صفحه کلید را به حالت فارسی در آورید و كليد M را انتخاب کنید، در گوشی های همراه این حرف در ردیف حروف قرار گرفته در کنار « ی » قرار دارد)؛ به نمونه های داده شده خوب دقت کنید :

فرش پدر بزرگ : فرش بپور (ترکیب مضاف و مضاف الیه)

فرش زیبا : فرش جلاف (ترکیت صفت و موصوف)

فرشی زیبا : فرشئ جلاف (فرش در اینجا نکره است)


* برای نشان دادن رای مفعولی در صورتی که مفعول به صامت (حرف بی صدا) ختم شده باشد، از ه پایانی استفاده می کنیم (در غیر این صورت از ره استفاده می شود)؛ برای نشان دادن های جمع در حالتي كه واژه، مختوم به صامت باشد نیز از ه پایانی بهره می بریم، در غیر این صورت از ئه استفاده می کنیم :

فرش را دیدم : فرشه بدیدو

خانه را دیدم : خونه ره بدیدو


فرش ها : فرشه

خانه ها : خونه ئه


** و اما در صورتی که یک واژه ی جمع مختوم به صامت، خودش موصوف یا مضاف واقع شود، پس از آن یک یای همزه دار نیز اضافه می گردد؛ اما در صورتی که مختوم به مصوت باشد نیازی به درج یای همزه دار دیده نمی شود و تنها به ذکر همان ئه اکتفا می شود :

فرش های زیبا : فرشه ئ جلاف

فرش های پدربزرگ : فرشه ئ بپور


خانه های زیبا : خونه ئه جلاف

خانه های پدر بزرگ : خونه ئه بپور



** همچنین در صورتی که یک واژه مفعول، خودش موصوف یا مضاف واقع شود، ه انتهائی را به جای موصوف یا مضاف، پس از صفت و مضاف الیه قرار می دهیم :

فرش زیبا را دیدم : فرش جلافه بدیدو

فرش پدربزرگ را دیدم : فرش بپوره بدیدو




=> در نهایت به این نمونه ها خوب دقت کنید :


فرش های زیبا را دیدم : فرشه ئ جلافه بدیدو

فرش های پدر بزرگ را دیدم : فرشه ئ بپوره بدیدو


بشقاب را شستم : بقشابه بششتو

بشقاب ها را شستم : بشقابه ره بششتو

بشقاب های زیبا را شستم : بشقابه ئ جلافه بششتو


خانه ها را دیدم : خونه ئه ره بدیدو

خانه های زیبا را دیدم : خونه ئه جلافه بدیدو

خانه های پدربزرگ را دیدم : خونه ئه بپوره بدیدو




* كوشش ديگر ما در این رسم الخط پیشنهادی بر این خواهد بود که تا جای ممکن از آوانگاری مستقیم مصوت های کوتاه فتحه، کسره و ضمه خودداری کنیم و در عوض از آشنا بودن چشم مخاطبین خود به نوشتار فارسی (که بر خلاف نوشتار عربی، اردو و یا حتی بلوچی که در انبوهي از اين مصوت ها گرفتار آمده اند، دارای کمترین سطح آوانگاری مصوت هاست) و در نظر گرفتن مکانیسم های ناخودآگاه فارسی زبانان برای قرائت یک نوشتار، بیشترین بهره را برای هر چه ساده تر کردن نوشتار سیستانی ببریم .

در این جا ما ناچاریم تن به مواردی نیز بدهیم که می تواند بد خوانی هائی را نیز به همراه داشته باشد، باری ما بایستی میان فواید و مضرات قواعد پیشنهادی مان کفه ترازو را به سوی بر آوردن فواید بیشتر در نظر بگیریم و از ایجاد بعضی بدخوانی ها ابای چندانی نداشته باشیم؛ ما می خواهیم نوشتاری را پیشنهاد بدهیم که به پای نوشتار فارسی برسد (به عنوان زبان ملی کشور مان که پس از زبان سیستانی و شاید هم پیش از آن، برای ما بیشترین اهیمت و کاربرد را دارا می باشد) نه آنکه آنقدر سخت گیری به خرج دهیم که سطح انتظارات خود را از نوشتار فارسی و یا حتی از نوشتار های انگلیسی، فرانسوی، آلمانی و ... نیز بالاتر ببریم . ما باید به این باور برسیم که هیچ نوشتار رسمی و همه گیری در دنیا نداریم که به طور صد در صدی بتواند نحوه گفتار محاورین اش را منعکس کند؛ باری ما این گفته ها را دلیلی برای سطحی نگری و سر سری گذشتن از زبان مادری مان نخواهیم داشت و خواهیم کوشید نوشتاری قاعده مند و البته شسته و رفته را در میان سیستانیان جا بیاندازیم .


* برای مصوت های فتحه و کسره ما همان دستورالعمل نوشتار فارسی را در پیش خواهیم گرفت و از آوانگاری آنها تا جای ممکن حذر خواهیم کرد، مگر مواردی که واقعا نیاز به درج آنها احساس گردد . مشکل اصلی ما در اینجا مصوت ضمه می باشد که آوانگاری آن برای ما اهمیت ویژه ای دارد، چه آنکه بدخوانی فتحه به جای کسره (و یا بالعکس) شاید ضرر چندانی به نوشتار ما نزند، اما بدخوانی فتحه یا کسره به جای ضمه برای ما در طولانی مدت زیان بار خواهد بود . ما در این جا باز هم نوشتار فارسی را ملاک و معیار تصمیمات خود قرار می دهیم و از دستورالعمل آن تبعیت خواهیم کرد . بدین صورت که :

اگر واژه ای سیستانی ما نمونه مشابهی در فارسی داشت و در آن ضمه درج نشده بود، ما هم از درج آن خودداری می کنیم، مانند : خدا / جدا / فلان و ... .

اما اگر تلفظ سیستانی واژه به صورتی بود که نسبت به مشابه فارسی اش دچار ابدال آوائی (مثلا تبدیل آ و یا فتحه به ضمه که در سیستانی بسیار زیاد پیش می آید) شده بود ما اقدام به درج "و" به جای ضمه خواهیم کرد، مانند : فلانی – فلونی / چوپان – چوپو / درمان : درمو و ... .


** حال شرایطی را در نظر می گیریم که در آن یک واژه دارای دو یا بیشتر از دو ضمه باشد، در این صورت باز هم ملاک خود را نوشتار فارسی می گیریم؛ اگر واژه ما نمونه مشابه فارسی داشت و در نمونه مشابه فارسی اش درج یکی از ضمه ها صورت نگرفته بود ما هم تنها به درج یکی از ضمه ها (به صورت همان "و") بسنده می کنیم : چنگال – چنگول / صندوق – صندوخ و ... .

اما اگر نمونه فارسی مشابهی برای اش سراغ نگرفتیم اقدام به درج هر دو ضمه خواهیم کرد، مانند : نوکور (ندید بدید) / موجغول (درشت) / کوچکول (ور رفتن) و ... .


** در سیستانی نوعی دیگر از ضمه نیز بر خلاف فارسی معیار داریم که به صورت حلقی اداء می گردد، برای تمایز آن از انواع دیگر ضمه می توانیم از علامت واو همزه دار "ؤ" استفاده کنیم (برای این کار صفحه کلید را به حالت فارسی در آورده و سپس دکمه شیفت را همزمان با دکمه "و" و يا احتمالا "ر" فشار دهید؛ در گوشی های همراه نیز این حرف در ردیف حروف پس از "و" و "ی" قرار دارد) . مثال :
خؤ (خواب) / تؤ (تب) و ... .


** همچنین در سیستانی ما نوعی دیگر از فتحه و ضمه را نیز داریم که به صورت کشیده بیان می گردند؛ به خصوص اینکه در سیستانی "ح / ه" اکثر تبدیل به مصوت های پیشین خود شده و آن را به صورت کشیده در می آورند؛ همچنین "ی" وسط کلمات نیز اکثرا چنین شرایطی برای اش مترتب می شود؛ در چنین حالت هائی ما به جای فتحه و کسره کشیده از همزه وسط کلمه و یا همزه سوار شده بر ی یعنی "ئ" استفاده می بریم (مگر آنکه این مصوت کشیده قبل از "ع" قرار گرفته باشد که ما به جای همزه، به همان "ع" بسنده خواهیم کرد، مانند واژه های معلوم، علی و ...) مثال :

ائره (دیر هنگام) / بئگه (بی گاه، غروب) / بئ چاره (بی چاره) / بئ خیر (اسراف) / مئمد (محمد) / بئث و بئت (بحث و بیت) / بئترک (کمی بهتر) و ... .



برای "ح / ه" هائی که به مصوت کشیده تبدیل نمی شوند یا التزام چندانی به کشیده یا غیر کشیده بودنشان نداریم، می توانیم از درج آنها خودداری کرده (چون در سیستانی "ح / ه" محلی از تلفظ ندارند) و چنانچه در ابتدای یک کلمه واقع شده باشند، برای زیبائی بهتر واژه و همسانی مناسب تر آن با نمونه های فارسی، از حرف "ا" استفاده خواهیم کرد :

ار (هر) / ارمت (حرمت) و ... .



توضیحات تکمیلی :

خئ : با / خئ تو بگفتو (بهت گفتم)
خوا : خود / کتاب خوا وه دار (کتاب ات را بردار)
خه : که، آخر / مه خه نمئ را (من که نمی روم)، خه ور چزه نرفتی؟ (آخه چرا نرفتی؟)
وه : به، بر / وه مه چی (به من چه)، وه دار (بردار)

 

تحقيق و تدوين : حامد صوفی

ارديبهشت ۹۰

 

سر آغازی بر ترجمه فارسی اشعار سيستانی

 


شعر و باز سرائي  :  پيام سيستانی

بازنویسی  :  حامد صوفی

 

 

اگه مردو كسئ شال نمئ گيره

كسئ از مرده ائوال نمئ گيره


توارئ باد بالا ورچه امشو

خورئ از كورگز تال نمئ گيره


 

پرسه داریِ پس از مرگ را نمی خواهم
چرا که مردگان را
به ديدار زندگان نيازی نيست.

آی باد !
امشب چرا سراغی از درختی تکيده نمی گيری ؟


* * *
 

لب اناره يگ شو بونه مئ نو

اگه بلّی سر تره شونه مئ نو


وه راز شونه تا روز قيامت

دوو جلده ئ تو ار شو خونه مئ نو

 

به بهانه ی لبان اناری ات
شبی خواهم آمد و
گيسوانت را شانه خواهم زد.
ـ اگر که بگذاری ـ


شباشب
در حوالی گيسويت
شانه ای خواهم شد و
تا پايان جهان خواهم زيست .
ـ اگر که بگذاری ـ


 

به بهانه روز جهانی زن : « پيوند ميان زن، زمين و زندگی در سيستان »

 

روز جهاني زن

 حامد صوفی / اسفند 89

امروزه بر کسی پوشیده نیست که فرهنگ های بومی ایران چه ناگوارانه درگیر انزوا و انقراض می باشند و اگر ما همچنان نتوانیم در رویاروئی مدرنیسم غربی با سنت بومی ایران تلاش جدی از برای باز زنده نگاهداشت و ترمیم عناصر آن به خرج دهیم، پیشاپیش حکم زوال و نابودی فرهنگ های بومی و مادری مان را با دستان خویش امضاء کرده ایم . بی گمان در چنان عرصه ای که روشنفکری ایرانی بدون گذار از گفتمان انتقادی مدرنیسم، پا به برهوت پست مدرنیسم می گذارد (آن هم صرفا بر اساس یک مد گرائی فلسفی)، صحبت از سنت و فرهنگ بومی ایرانی دو چندان دشوار تر به نظر می رسد .

در آستانه روز جهانی زن (8 مارس مصادف با 18 ام اسفند) هستیم و تلاش دول غربی در این است که باری دیگر چهره دموکراتیک و لیبرال خود را به رخ جهانیان و بالاخص مردمان عزلت گرفته در کشورهای جهان سوم بکشانند . در این نوشتار بر آن نخواهیم بود تا رنگ و بوی مشمئز کننده ای از جنس نژاد پرستی و قوم سالاری را بر گفته هایمان چیره کنیم و در نهایت عقده ای از میان عقده های فروخورده جمعی مان را به ارضاء بنشینیم؛ کوشش راستین ما در این چند سطر بر آن خواهد بود که به هم راهان خویش در عرصه باز زنده نگاهداشت فرهنگ های ایرانی بگوئیم که به راستی ما باید به جای پس زدن فرهنگ مادری مان، به تاویل و کنکاش باز پسین آن بنشینیم و لایه های تاریخی – تبارشناسانه آن را دگرباره کشف و ضبط کنیم و نشان دهیم آن چه در رنگ و لعاب مدرنیسم در بوق و کرنا دمیده می شود، همینک نیز در سنت بومی ما قابل ردیابی هستند، بدون هیچ گونه شانتاژ و هیچ گونه ابزار تبلیغاتی .

 

روز جهاني زن - زن سيستان

 

جایگاه راستین زن در فرهنگ بومی سیستان، نه آن چنان است که از گوشه و کنار و در رسانه های خبر پراکنی می شنویم؛ آن چه از سیمای زن و خانواده سیستانی بر همگان اعلان می گردد در واقع زد و خورد سنتِ بی پشتیبان ما با خشونت های بی امان فرهنگ معیار و مدرن می باشد که گهگاه خبر ساز نیز می شده است . از همه این ها گذشته باید معترف شویم که موقعیت اجتماعی زن سیستانی در فرهنگ بومی این دیار، بسی تامل بر انگیز تر از آن چیزی است که در نگاه نخستین بر ما هویدا می شده است، این مهم وقتی قابل ردیابی و کنکاش می باشد که نگاه ساختگرایانه ای باز پسین بر آداب و رسوم مردم این دیار داشته باشیم .

 

در ناخوداگاه جمعی سیستانیان، دو واژه زن و زمین هر دو در واقع مفهوم یکسانی را در ذهن تبادر می کنند، چه آنکه هر دو توان زایش و آفرینش را در سرشت خود نهفته دارند؛ به گونه ای که در سیستان رسم بر این می بوده است که بر گور زنانشان درختی می کاشته اند تا سرشت آفرینندگار و زایای زن همچنان پا بر جا و استوار باقی بر بماند، جالب تر آنکه چنانچه دختری دوشیزه از دنیا رخت بر می بست پیش از مراسم خاکسپاری اش وی را با درختی عقد بر بسته و سپس در کنار همان درخت به خاک می سپردندش .

البته این طرز نگرش به ماهیت زن، ریشه در فرهنگ کهن و بومی ایرانیان دارد، آن جا که در تقویم باستانی ایرانیان روز مشترکی را با نام « سپندارمذگان » یا « اسفندگان » از برای زن و زمین، جشن می گرفتند (در روز پنجم ماه پایانی سال، چیزی نزدیک به روز ولنتاین در فرهنگ مغرب زمین) .

 

اسفندار مذگان - اسفندگان

 

در وندیداد اشو زرتشت نیز این چنین آمده است که :  « با ... برآوردن گل و گیاه و درخت ... چنین زمین‌هایی مانند زن زیبا و خوش اندامی است که شوی او در بستر او را شادمان می‌سازد و آن زن برای وی فرزندان برومند می‌آورد ... »

 

در این راستا رسم دیگری نیز در سیستان قابل ردیابی می باشد و آن سنت بی بی نوروز سیستان است؛ بی بی نوروز به واقع یاد آور خجسته بهاران زمین می باشد و سیستانیان به موجب قدوم او است که زمین را در گذار از زمستان به بهاران می دانند، چه آنکه اگر بارانی هر چند نم نم بارش بگیرد، اینگونه می پندارند که بی بی در حال شستن سر خویش و آماده شدن از برای تحویل سال می باشد .

در نظر بگیرید که در فرهنگ ایرانی (پس از استیلای اعراب) شخصیت هم ارز بی بی نوروز، به گونه ای برعکس شده و جنسیتی مردانه به خود می گیرد، شخصیتی که از آن با نام حاجی فیروز و یا عمو نوروز یاد می کنند؛ چیزی هم تراز با بابانوئل در فرهنگ مغرب زمین .

 

نگرش دیگری که از برای زنان سیستان زمین می توان خاطر نشان ساخت، ماهیت اسطوره ای و رمز آلود ایشان توام با مقام تکریم و ارج نهادن از سوی مردان شان می باشد؛ در این بین می توان از محافل زنانه ای یاد کرد که در آن هیچ مردی (چه خردسال و چه بزرگسال) اجازه ورود به آن را ندارد .  نمونه نخستین آن مراسم سفره بی بی سه شنبه می باشد از برای روایت پردازی پیرامون دخترک ستمدیده ای که نهایتا در پایان ماجرا حق خود را باز پس می گیرد . بی بی سه شنبه، بی بی نور و بی بی حور سه منجی از برای بانوان سیستان می باشند که در مواقع سختی به یاری شان بر می خیزند .

 

از نمونه دیگر این محافل می توان به محفل های زنانه در آرامگاه بی بی دوست سیستان یاد کرد که مردان در پشت در به انتظار نشسته و حاجت خود را با واسطه زنان شان تقدیم بی بی می کنند .

 

بي بي دوست سيستان

 

در هر دوی این مراسم درخت کورگز سیستان نقشی اساسی و اسطوره ای را بازی می کند، تقدس این درخت ما را بیش از هر چیزی به سرو زرتشتیان و کاج عیسویان رهنمون می سازد . در سفره بی بی سه شنبه از شاخه های کورگز برای بر پا ساختن آتش مقدس استفاده می گردد و در نمونه دوم، آرامگاه بی بی دوست را درختان کورگز کهنسالی در بر گرفته است که آکنده از پارچه هائی از برای دخیل می باشد . این گونه است که باری دیگر در فرهنگ بومی سیستان، پیوند اساسی میان زن و زمین، خود می نمایاند .

 

 

« شعر ملمع سیستانی – فارسی »

 
برای من و احتمالا سایر دوستانی که تجربه هائی از سرودن به شعر فارسی را داشته اند شاید سرودن کامل به زبان سیستانی قدری دشوار باشد؛ از این بابت برای بازکردن گفتمانی تازه در ادبیات سیستانی رو به سوی اشعار ملمع سیستانی – فارسی (یعنی ترکیبی موزون از زبان فارسی و سیستانی) آورده ام و در واقع به منظور تقویت بنیه ادبی سیستان است که چنین طرحی را پیشنهاد می دهم؛

در این پیکار بی یاور، مشو در گیر هر باور

که پلغوت ار جه پو بلّه، پیش چش خوا جملگ بینه


چو در سوز و گداز دل، نماندستی تو را یاور

تو سئ کو کورگز سوزه، که ار سو ردّ پلگ بینه




در این دو بیتی با وزن و ساختار زیر روبرو هستیم :

-----------------------------*
....................................^

-----------------------------*
....................................^




[تصویر: %D9%BE%D9%84%DA%AF.jpg]
 
 
ادامه نوشته

« از رمضونیکه در سیستان تا هالوین در آمریکا »

 

تحقیق و تالیف : حامد صوفی ، سارا سالاری     

آنچه در دانش امروزین زبانشاسی از آن به عنوان خانواده های زبانی یاد می شود و به عنوان مثال فرهنگ های هندی و ایرانی و لاتین و رومی را در یک خانواده زبانی قرار می دهد (تحت عنوان « هند و اروپائی ») در حقیقت چیزی بیشتر از یک تقسیم بندی زبانی صرف می باشد؛ چه آنکه قرابت های بیشتری را از ابعاد گوناگون می توان در این خانواده ها ردیابی کرد؛
قرابت های فرهنگی و مردم شناسانه از نمونه بارز این دست از مطالعه ها می باشد؛ در این پست به بیان یکی از تشابهات فرهنگی سیستان و مغرب زمین می پردازیم؛

نمود بارز مراسم رمضونیکه در سیستان حضور کودکان در پشت خانه ها و طلب طعام و خوراکی جات از صاحبان خانه ها می باشد؛

[تصویر: %D8%B1%D9%85%D8%B6%D9%88%D9%86%D9%8A%DA%A9%D9%87-2.jpg]

[تصویر: %D8%B1%D9%85%D8%B6%D9%88%D9%86%D9%8A%DA%A9%D9%87.jpg]
(البته در این تصاویر بزرگسالان و ریش سفیدان نیز دیده می شوند که خود زنگ خطری از برای زوال چنین آئین هائی می باشد)


 


همین نوع مراسم را در بخشی از جشن هالوین که امروزه در آمریکا و کانادا بیش از هر جای دیگری رواج دارد تحت عنوان Trick-or-treating شاهد می باشیم که البته ریشه این مراسم به منطقه سلتیک و ایرلند امروزی باز می گردد .

[تصویر: %D8%AA%D8%B1%D9%8A%DA%A9-2.jpg]

[تصویر: %D8%AA%D8%B1%D9%8A%DA%A9-3.jpg]

[تصویر: %D8%AA%D8%B1%D9%8A%DA%A9.jpg]


 

ویکی پدیا انگلیسی این مراسم را اینگونه توصیف می کند :

 
Trick-or-treating is a custom for children on Halloween. Children proceed in costume from house to house, asking for treats such as candy, or sometimes money, with the question, "trick or treat?" The "trick" is a (usually idle) threat to perform mischief on the homeowners or their property if no treat is given


 

 
 
در جای جای ایران ، چنین رسمی نیز برای آیین باران خواهی وجود دارد ... نمایش " چمچه گلین " در کشور های یوگسلاوی ، بلغارستان ، ایران ، پاکستان ، سوریه ، ترکیه و ... نیز اجرا می شود . _ این آیین ، نام های متفاوتی در سراسر ایران دارد مانند شیلان شیلون در مازندران ،کترا گئشه در گیلان ، عروس زشت در بوشهر ، چمچه خاتون در آذربایجان و ... _ که در این آیین ها ؛ کودکان خانه به خانه می رفتند و حبوبات جمع می کردند و بزرگتر ها ، آش می پختند و باران می طلبیدند ؛ در ایران باستان ، از ایزد و ایزد بانوان و در سده های بعدی از دیگر اساطیر مذهبی .

این آیین ها به برکت بخشی و افزایش باروری می پرداخته اند ... شاید بیراه نباشد اگر به داستان ِ واحد و بومی ِ جای جای ایران گریزی بزنم ؛ به داستان ِ " بی بی شهربانو " یا همان " آسوکه ی بی بی سه شنبه " ی خودمان ! ... که در آن ، بی بی ِ داستان برای بر آورده شدن حاجت اش ، دست طلب بر طاقچه ها دراز می کند ... کاری که امروز ،بانوانمان برای برپایی این سفره ی نذری ؛ خانه به خانه انجام می دهند ...

رسم ِ قاشق زنی در شب های عید _ توسط کوکان و دوشیزگان ایرانی _ را نباید از یاد برد ... که حتی در شب های ماه رمضان هم انجام می شده است و مهم ترین نکته ، پنهان ماندن ِ هویت ِ فرد قاشق زن است ... شاید بتوان این پوشیده ماندن هویت را در لباس های غیر عرف در شب هالوین پیوند زد ...



 

[تصویر: 1312243315.jpg]