وى از شاعران و ملوك برجسته سيستان در سده يازدهم ه.ق است. علاوه بر حكومت دارى و سياست، در شعر دستى توانا داشت به طوريكه در مسائل حكومتى با برادرانش اختلافى نداشت امّا در زمينه شعر و شاعرى با آنها هماهنگ نبود و شيوه خاصّ خود را پيش مى‏برد در جايى برادرش حمزه اين رباعى را خطاب به ابوالفتح سروده است:

بر خاطر عاطرت غبارى نرسد    از گفته من تو را نقارى نرسد

هرچند طلاى خاطرت را غش نيست    بى‏زحمت آتش به عيارى نرسد

 پس از دريافت شعر حمزه ملك ابوالفتح، سروده زير را در پاسخ به برادرش مى‏گويد:

نظمم ز شراب معنوى سرشار است    دركش را هوشيارى اى در كار است

محتاج به پايمردى آتش نيست    نقد سخنم طلاى دست افشار است