و امرزو بالاخره تصميم گرفتم بنويسم...

چي مي خوام بگم نمي دوم، فقط مي دونم از چي می خوام بگم؟...

 چندین بارنوشتم و پاک کردم . اين بار مي نويسم . نمي دونم باز به سرم مي زنه پاکش کنم يا نه؟ ولي تصميم گرفتم اينبار هر چه را می تراود ثبت کنم.

شايد اين حرفا به نوعي با بقيه حرفايي که معمولا توي اينجور جاها مي زنم فرق کنه ولي مهم اينه که همه شون يه رنگ و بو رو دارن. مي خوام از جايي بگم که بهش تعلق دارم گرچه هزار و اندي کيلومتر اون طرف ترش به دنيا اومدم وسالها طول کشيد که اين هزار و اندي کيلومتر طي بشه تا بهش برگردم و گرچه الان هم هزار و اندی کيلومتر از اون طرف!!!ازش دورم ولي باز مهم اينهه که بهش تعلق دارم...

با وجود همه بدي هايي که ازش مي گن دوستش دارم و هر بار که برمي گردم حس عجيبي نسبت به خودش و آدمايي که توش  زندگي مي کنن دارم..آرامشي که در عين اينکه مي دونم نا آرومه بهم دست مي ده. اونجا احساس مالکيت دارم. به همه چيز و به روح کوير... پيوند عجيبي به کوير خورده ام و هر بار که آشفته از شلوغي ها  مي شم دلم بيشتر براي کوير و شبهاي آرومش تنگ مي شه. با مردمش خو گرفتم و احساس مي کنم حداقل در این برهه از زمان اونجا براي من امن ترين جاي دنياست . قبول دارم که هر جايي خوب و بد داره ولي معتقدم اونجا بهترین آدماي دنيا رو مي تونه داشته باشه و براي همين هم هست که براي ايجاد يه آرامش و حس عجيب دوستي سعي مي کنم هر جا هستم با اون آدما غريبه نشم  و هميشه تلاش کردم به نوعي حتي اونايي رو که با هم غريبه هستن رو دور هم جمع کنم.

خيلي وقت پيش بود . با بچه ها رفته بوديم يه کم خريد کنيم توي راه يه آقايي بود که با لباس محلي آواز مي خوند و ساز مي زد. متوجه نشدم و گذشتم .بعد فهميدم که کي بوده و براي بچه ها محلي زده. می گفتن اسم سازش "قیچک"ه واقعا دلم گرفت. اون شب ياد اون خانمي افتادم که توي بخش ريه رفته بودم ازش شرح حال بگيرم و وقتي  فهميدم و فهميد که همشهري هستيم بر خلاف حال بدش چه آرامشي توي چهره اش موج مي زد...

دلم براي کويرتنگ شده...

چو از اين کوير وحشت با سلامتي گذشتي ،

          به شکوفه هاي به باران، برسان سلام ما را...

پ.ن: مشهد، سر کلاس فارما

پ.ن:بازم نميدونم که خوب نوشتم يا بد ولي برام مهم اينه که طلسمو شکستم. اگه به دلتون ننشست به ديده اغماض بنگريد...

پ.ن: سلام!...

                                                                                                   صبا