زبان فارسی در سیستان

علی رواقی-عضو پیوسته فرهنگستان زبان وادب فارسی

چکیده:

در سال 1364 ، یعنی هفتده سال پیش ترجمه ای فارسی از قرآن را با نام « قرآن مقدس» منتشر نمودم که آماده سازی این ترجمه برای چاپ وفراهم کردن پیشگفتار هفتاد صفحه ای آن ، نزدیک به چهارسال زمان برد، اما با همه سختی ها وکاستی ها ونارسایی ها که در آن سال های سخت دیدم وچشیدم بسیار خشنود وخرسندم که توانستم آن پژوهش را به چاپ برسانم.

از میان خاورشناسان ، پروفسور ژیلبر لازار(زبان شناس نامدار واستاد دانشگاه) بیشتر از دیگران به این قرآن پرداخته ومقاله ای را با عنوان « پرتوی نو بر چگونگی شل گیری زبان فارسی» نوشتند. این مقاله را استاد احمد سمیعی به فارسی برگرداندند که در مجله نشر دانش (سال چهارم، شماره 1و2، 1366) به چاپ رسید. ایشان همچنین در کتاب «شکل گیری زبان فارسی به قرآن قدس وزبان آن » در چند مقاله از این کتاب اشاره هایی دارند.

ویژگی های زبانی قرآن قدس، بسیاری از استادان ودوستداران زبان وادب فارسی را شگفت زده کرد و نظرهای گوناگونی درباره زبان نامانوس ونامعمول این قرآن داشتند.از آن جمله ، استاد نامدار شادروان دکتر عبدالحسین زرین کوب ،در نامه ای چنین نوشتند:« مدتی است از مطالعه ترجمه فارسی بدیع ولطیف وکهن وتا حدی غریب وحیرت انگیز وغافل کننده ... فراغت یافته ام... از بس متن این اثر را بدیع وغریب وبه کلی خارج از هرگونه نسبت مقیاس معمول دیده ام، جرئت کافی برای اظهار نظر در اهمیت آن نیافته ام.» وبسیاری دیگر از همکاران دانشگاهی ، همان پرسش را طرح می کردند که پیشگفتار قرآن قدس نوشته بودیم:

1-  روزگار شکل یابی وترکیب چنین گونه های زبانی به پیش از اسلام می رسد؟

2- می توان گفت که پیش از اسلام نیز فارسی میانه یا شاخه ای از آن ، در حوزه زبانی مترجم فعال بوده است؟

3-  آشنایان به زبان این ترجمه به جز سیستان در چه حوزه جغرافیایی می زیسته اند؟

4- مشخصات تاریخی، اجتماعی، سیاسی و دینی حوزه سیستان تا چه روزگاری می توانسته است با ادامه زندگی چنین گونه زبانی سازگاری داشته باشد؟(قرآن قدس، ص 71) وپرسش های دیگری از این دست .

با توجه به اینکه در صحت انتساب تاریخ سیستان ومهذب الاسماء واحیاء الملوک به حوزه سیستان تردیدی نمی توان داشت ، این پرسش پیش آمد که چرا زبان این نوشته ها با قرآن قدس از نگاه واژه وآوا و به ویژه از نظر ساختار هم خوانی ندارد؟

در حوزه جغرافیایی سیستان ، تنها یک زبان نوشتاری وجود نداشته است ، بلکه دو یا سه گونه زبان فارسی در آن حوزه به کار می رفته است که یک نمونه از آن را در قرآن قدس و دو نمونه دیگر را در تاریخ سیستان ومهذب الاسماء می بینیم . می دانیم که در میان همگی نوشته های موجود ودر دسترس زبان فارسی، تنها قرآن قدس وترجمه ای از سوره مائده با این گونه زبانی نوشته شده است که از نظر ساختار و واژگان و آوا ، بیشترین شباهت را به زبان فارسی میانه دارد. اکنون این پرسش پیش می آید که چرا و چگونه یک زبان فارسی نوین ،با این ویژگیها تنها در یکی از حوزه های جغرافیایی ایران ،یعنی سیستان شکل گرفته است و چرا حوزه های دیگر زبان فارسی نتوانسته اند تا این اندازه از زبان پهلوی ،فارسی میانه ،سود ببرند؟

برگرفته از پایگاه اینترنی شهر سوخته

سرزمين جاويد / يعقوب ليث و جلوگيري از واپاشي زبان فارسي

ادبيات پارسی به روزگار فرمانروايی يعقوب و عمروليث صفاری :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پس از گذشت اندک زمانی از تصرف ايران به دست تازيان ؛ زبان عربی زبان رسمی و ديوانی دنيای اسلام شناخته شد . اما بسياری از ايرانيان به دلايل مختلف از جمله ميهن پرستی تلاش در جهت حفظ زبان ملی را پيشه خويش ساختند  و شايد اگر تلاش اينان نبود ايرانيان نيز بسان مردمان بسياری ديگر از سرزمينهای تحت سلطه عربان چون مصر زبان خويش را وانهاده و به زبان عربی سخن گفتن خو می نمودند . از ديگر سوی ؛ با پديدار شدن سلسله های نيمه مستقل ايرانی شرايط برای توانمندی دوباره زبان پارسی دوچندان بهبود يافت . از جمله اين سلسله ها می توان به صفاريان اشاره داشت که در نواحی خاوری ايران زمين به قدرت رسيدند . در حقيقت يعقوب بنيانگذار اين سلسله که وطن پرستی و استقلال طلبی ملکه ذهنش گشته بود  و زبان عربی را چونان نشان برتری بيگانگان بر سرزمينش برمی شمرد  مخالفت با زبان و فرهنگ عربی را وجهه همت خويش قرار داد . اين مخالفت او با زبان عربی بدان اندازه بود که در برخی منابع چون تاريخ سيستان با بيان روايتهايی وی را نااگاه بدين زبان دانسته اند ( تاريخ سيستان ؛ ص۲۲۰ ؛ ص۲۰۹) با اين وجود بايسته است ياد گردد اينکه يعقوب زبان تازيان را در نمی يافت يا تظاهر بدين کار می کرد  چندان روشن نمی باشد .

به هر ترتيب چه يعقوب به زبان عربی اگاه بوده باشد و چه او را يارای فهم لغت تازی نبوده باشد او از عربی سخن گفتن روی برتافت و زبان پارسی را به عنوان ربان رسمی دستگاه ديوانی خويش برگزيد . آنچه روشن است ؛ يعقوب پس از فتح هرات به دبير ديوان رسائل خويش در مورد شاعرانی که در ستايش او اشعار عربی سروده بودند گفت :‌« چيزی که اندر نيابم چرا بايد گفت ؟ »

ادامه نوشته