آيين زرتشت به عنوان كهن‌ترين دين آسيا، و به جهت اصالت ژرف و تكيه‌ي آن بر اقتدار شاهنشاهي ايران، تأثيرات كلاني را بر اديان پس از خود، به ويژه اديان سامي - ابراهيمي برجاي گذارده است. نمونه‌ي چنين تأثيري كه ابعاد آن از ديرباز بر پژوهندگان تاريخ اديان آشكار بوده، انديشه‌ي «معاد و رستاخيز» است.
انديشه‌ي موعود شناسي نيز به عنوان مكمل اصل «رستاخيز و معاد»، در آموزه‌هاي زرتشت مطرح بوده و همواره حضوري كلان در تعاليم مزدايي داشته است. در آموزه‌هاي موعود شناختي زرتشتي، از شمار فراواني انسان‌هاي موعود و منجي سخن مي‌رود كه در آستانه‌ي رستاخيز، هر كدام از جايي و به گونه‌اي براي نابودي دروغ و چيرگي راستي و برقراري مزداپرستي، بر مي‌خيزند و پديدار مي‌شوند. زرتشت در آموزه‌هاي «گاهاني» خود، از كسي سخن مي‌گويد كه در آينده خواهد آمد و راه‌هاي راست سعادت را خواهد آموخت (گاهان: يسن 45/3). او در جاهايي ديگر (گاهان: يسن 45/11؛ 46/3؛ 48/9 و 12؛ 53/2) از رهانندگان يا سودرسان‌ها (Saoshyant)يي سخن مي‌گويد كه در آينده براي استقرار نيكي و راستي در چارچوب آموزه‌هاي زرتشت، خواهند كوشيد.
هر چند به نظر مي‌رسد كه انديشه‌ي موعودها در سرودهاي زرتشت هنوز فاقد شخصيت‌يابي عمده است، اما بي‌گمان زرتشت آموزه‌‌ي نو و بي‌سابقه‌اي را در اين مورد عرضه داشته است؛ چرا كه انگاره‌ي موعودها - بدين شكل و نحو - هيچ نمونه و مانندي در عقايد قوم هندوآريايي و ديگر اقوام هندوراوپايي ندارد و انديشه‌اي به كلي تازه و بي‌سابقه است، ضمن آن كه قدمت، گستردگي و اصالتي كه اين انگاره به طور اختصاصي در آيين زرتشت داشته و در طول تاريخ آن، انديشه‌ و آموزه‌اي در حال رشد و تكامل بوده، و نيز ارتباط تنگاتنگ و مستقيمي كه انگاره‌ي موعودها با انگاره‌ي اصيل معاد دارد، همگي نشان دهنده‌ي اين حقيقت هستند كه انديشه‌ي موعودها براي نخستين بار و به گونه‌اي بديع - آن گونه كه نياز به سپري شدن چند سده براي رشد و تكامل داشته - و درست در چارچوب انديشه‌هاي معادشناختي زرتشت، از سوي او طرح و بيان شده است.
در اعصار پس از زرتشت، اشارات كلي گاهان به سوشيانس‌ها (منجي‌ها)، تشخص بيش‌تري يافت و با بياني اسطوره‌اي گفته شد كه در آستانه‌ي رستاخيز، موعودي به نام Astvat-ereta (= تجسم راستي) و با لقب سوشيانس (در اوستا: Saoshyant؛ در پهلوي: Soshans) از آب درياچه‌ي كيانسه (= هامون) در سيستان بر مي‌آيد و دروغ را سركوب و نيكي و راستي را در گيتي استوار مي‌سازد (زامياد يشت/96-89)...